sovereignty

/ˈsɑːvrənti//ˈsɒvrənti/

معنی: قدرت، سلطه، پادشاهی، حق حاکمیت
معانی دیگر: استقلال، خود استواری، خود فرمانی، خودمختاری، فرمانروایی، حاکمیت، اقتدار، خسروی، خدیوی، والایی، والا مقامی، بلند مرتبگی، sovranty : سلطه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: sovereignties
(1) تعریف: supreme power or authority, esp. over a state or other political body.
مترادف: dominion, majesty, supremacy

- The U.S. federal government has sovereignty over the states.
[ترجمه گوگل] دولت فدرال ایالات متحده بر ایالت ها حاکمیت دارد
[ترجمه ترگمان] دولت فدرال آمریکا بر ایالات تسلط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the power of self-government, with independence from outside control; autonomy.
مترادف: autonomy, self-government, self-rule
مشابه: freedom, independence, liberty, majesty

(3) تعریف: a state, territory, or other political body that governs itself.
مترادف: autonomy

جمله های نمونه

1. his sovereignty is only titular
سیطره ی او فقط رسمی است (نه در واقع).

2. political sovereignty
حاکمیت سیاسی

3. to respect the sovereignty of even small countries
نسبت به استقلال کشورهای کوچک هم احترام قایل بودن

4. then spain lost its sovereignty over puerto rico
سپس اسپانیا حاکمیت خود بر پورتوریکو را از دست داد.

5. She says the sovereignty of the Crown must be preserved.
[ترجمه گوگل]او می گوید که حاکمیت تاج باید حفظ شود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که حاکمیت سلطنت باید حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Talks are being held about who should have sovereignty over the island.
[ترجمه گوگل]صحبت هایی در مورد اینکه چه کسی باید بر جزیره حاکم باشد، در حال انجام است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات در مورد اینکه چه کسی باید حق حاکمیت بر جزیره را داشته باشد، در حال انجام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Demonstrators demanded full sovereignty for the self - proclaimed republic.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان خواستار حاکمیت کامل برای جمهوری خودخوانده شدند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان خواستار حاکمیت کامل برای جمهوری اعلام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The superpower often tramples on the independence and sovereignty of other countries.
[ترجمه گوگل]ابرقدرت اغلب استقلال و حاکمیت دیگر کشورها را زیر پا می گذارد
[ترجمه ترگمان]ابر قدرت اغلب بر استقلال و حاکمیت کشورهای دیگر متمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. China's sovereignty and territorial integrity must not be infringed.
[ترجمه گوگل]حاکمیت و تمامیت ارضی چین نباید نقض شود
[ترجمه ترگمان]حق حاکمیت و تمامیت ارضی چین باید نقض شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These people cherish their independence and sovereignty.
[ترجمه گوگل]این افراد استقلال و حاکمیت خود را گرامی می دارند
[ترجمه ترگمان]این افراد استقلال و حاکمیت خود را گرامی می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This constitutes an attack on the sovereignty of Parliament.
[ترجمه گوگل]این به معنای حمله به حاکمیت پارلمان است
[ترجمه ترگمان]این یک حمله به حاکمیت پارلمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The treaty gave Edward III sovereignty over Calais and the whole of Aquitaine.
[ترجمه گوگل]این معاهده به ادوارد سوم حاکمیتی بر کاله و کل آکیتن داد
[ترجمه ترگمان]این عهدنامه به ادوارد سوم تسلط بر کاله و کل of را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sovereignty of these islands is in dispute.
[ترجمه گوگل]حاکمیت این جزایر مورد مناقشه است
[ترجمه ترگمان]حق حاکمیت این جزایر مورد مناقشه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sovereignty was formally transferred on December 2
[ترجمه گوگل]حاکمیت به طور رسمی در 2 دسامبر منتقل شد
[ترجمه ترگمان]حاکمیت در ۲ دسامبر رسما منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. China exercises sovereignty over Hong Kong.
[ترجمه گوگل]چین بر هنگ کنگ اعمال حاکمیت می کند
[ترجمه ترگمان]چین بر هنگ کنگ حاکمیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قدرت (اسم)
might, potency, power, authority, rod, zing, vigor, sovereignty, nerve, posse, vim, godown, staying power, puissance, strong arm, vis

سلطه (اسم)
power, domination, sovereignty, dominance, kingship, overlordship

پادشاهی (اسم)
sovereignty, kingdom, regality

حق حاکمیت (اسم)
sovereignty

تخصصی

[حقوق] حق حاکمیت، استقلال

انگلیسی به انگلیسی

• supreme power; autonomy, self-rule, independence; self-governing state or territory
sovereignty is the power that a country has to govern itself or to govern other countries.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sovereignty
✅️ صفت ( adjective ) : sovereign
✅️ قید ( adverb ) : sovereignly
✔️sovereignty: حق حاکمیت
تلفظ: ساٰوْ رِن تیٖ /UK /ˈsɒv. rɪn. ti/ US /ˈsɑːv. rən. i
Tehran says the US attacks hit civilian targets and constituted a violation of international law and Syrian ⭐sovereignty
...
[مشاهده متن کامل]

Aljazeera. com@
🟡🟡🟡
Noun
✔️sovereign: حاکم - فرمانروا - شاه - پادشاه
Adj
✔️sovereign: وابسته/مربوط به حاکم - فرمانروا - شاه - پادشاه
تلفظ: ساٰوْ رِن /UK /ˈsɒv. ər. ɪn/ US /ˈsɑːv. rən
In 2011, Saudi Aramco started production from the Karan Gas Field, with an output of more than 400 million scf per day.
In January 2016, the Deputy Crown Prince of Saudi Arabia, Mohammad bin Salman Al Saud, announced he was considering listing shares of the state - owned company, and selling around 5% of them in order to build a large ⭐sovereign⭐ wealth fund
Wikipedia. com@

sovereignty ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: حاکمیت
تعریف: اختیار یا قدرت عالیۀ یکپارچۀ دولت برای وضع و اعمال قوانین در سرزمین های تحت صلاحیت خود
فرمان روایی
حاکمیت
تجلیل کردن
enthrone والامقام قدرت
استقلال
اقتدار
اختیار

بپرس