sophistication

/səˌfɪstɪˈkeɪʃn̩//səˌfɪstɪˈkeɪʃn̩/

معنی: کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی
معانی دیگر: (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of having worldly knowledge, elegant refinement, or technological complexity.
مشابه: civilization, elegance, experience, polish, taste

- The girl had grown up somewhat cloistered and lacked the sophistication that many of her peers at college possessed.
[ترجمه جواد کیهان] دختره تا حدودی ایزوله بزرگ شده بود و فاقد پختگی سایر هم سن و سالای دانشگاهش بود
|
[ترجمه گوگل] دختر تا حدودی در خانه بزرگ شده بود و فاقد پیچیدگی بود که بسیاری از همسالانش در کالج داشتند
[ترجمه ترگمان] این دختر تا حدی ساکن شده بود و فاقد پیچیدگی آن بود که بسیاری از همسالان او در کالج بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He impressed her with his sophistication--his vast knowledge of the theater, art, and exotic cuisines.
[ترجمه گوگل] او او را تحت تأثیر پیچیدگی خود قرار داد - دانش گسترده او از تئاتر، هنر و غذاهای عجیب و غریب
[ترجمه ترگمان] او او را با مهارت و پیچیدگی اش تحت تاثیر قرار داد - - دانش وسیع او از تئاتر، هنر و غذاهای عجیب و غریب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Robots are becoming machines of great sophistication capable of understanding the subtleties of human language.
[ترجمه گوگل] روبات‌ها در حال تبدیل شدن به ماشین‌هایی با پیچیدگی بالا هستند که قادر به درک ظرافت‌های زبان انسان هستند
[ترجمه ترگمان] ربات ها در حال تبدیل شدن به ماشین هایی با پیچیدگی بزرگ هستند که قادر به درک the زبان انسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of gaining worldly wisdom or urbanity.

جمله های نمونه

1. The decor has a cool sophistication.
[ترجمه گوگل]دکور دارای پیچیدگی جالبی است
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون دارای مهارت فوق العاده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Given the sophistication of modern machines, there is little that cannot be successfully washed at home.
[ترجمه Ghazal Hassani] با توجه به مهارت ماشین ( دستگاه ) های مدرن، کمتر چیزی وجود دارند که نتوان آن را با موفقیت در خانه شست.
|
[ترجمه گوگل]با توجه به پیچیدگی ماشین‌های مدرن، چیز کمی وجود دارد که نتوان آن را با موفقیت در خانه شست
[ترجمه ترگمان]با توجه به پیچیدگی ماشین های مدرن، چیزهای کمی وجود دارند که نمی توانند با موفقیت در خانه شسته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She tried to cultivate an air of sophistication.
[ترجمه roozbeh moradi] او تلاش کرد رایحه کمال و ملاحت را بپروراند.
|
[ترجمه گوگل]او سعی کرد هوای پیچیدگی را پرورش دهد
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد به هوش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He writes with increasing sophistication on the subject.
[ترجمه گوگل]او با پیچیدگی روزافزون در مورد این موضوع می نویسد
[ترجمه ترگمان]او با افزایش پیچیدگی موضوع می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Computers raised the level of sophistication of these maps.
[ترجمه گوگل]کامپیوترها سطح پیچیدگی این نقشه ها را بالا بردند
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها سطح پیچیدگی این نقشه ها را افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her sophistication is evident from the way she dresses.
[ترجمه گوگل]پیچیدگی او از طرز لباس پوشیدنش مشخص است
[ترجمه ترگمان]احساسات اون از طرز لباس پوشیدن مشخصه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sophistication of computers is increasing as their size decreases.
[ترجمه گوگل]پیچیدگی کامپیوترها با کاهش اندازه آنها در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی کامپیوترها با کاهش اندازه آن ها در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These actors and directors brought a new sophistication and slickness to modern theatre.
[ترجمه گوگل]این بازیگران و کارگردانان پیچیدگی و لطافت جدیدی را به تئاتر مدرن آوردند
[ترجمه ترگمان]این بازیگران و کارگردانان، مهارت و مهارت جدیدی برای تئاتر مدرن به ارمغان آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maureen was the epitome of sophistication.
[ترجمه گوگل]مورین مظهر پیچیدگی بود
[ترجمه ترگمان]مورین مظهر مهارت و مهارت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His work is a curious blend of sophistication and naivety.
[ترجمه گوگل]کار او ترکیبی عجیب از پیچیدگی و ساده لوحی است
[ترجمه ترگمان]کار او ترکیب عجیبی از پیچیدگی و ساده لوحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She spoke simply and directly, without sophistication.
[ترجمه گوگل]او ساده و مستقیم و بدون پیچیدگی صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]او با سادگی و سادگی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. James Bond is known for his sophistication, his style and his sense of class.
[ترجمه گوگل]جیمز باند به دلیل پیچیدگی، سبک و حس کلاس بودنش مشهور است
[ترجمه ترگمان]جیمز باند به خاطر مهارت، سبک او و حس of معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Maturity and emotional sophistication can't be faked.
[ترجمه گوگل]بلوغ و پیچیدگی عاطفی را نمی توان جعل کرد
[ترجمه ترگمان]پختگی و احساسات شورانگیز نمی تواند ساختگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Swift said the growing sophistication among biotech investors presented an opportunity for a more specialist investment fund.
[ترجمه گوگل]سوئیفت گفت که پیچیدگی رو به رشد در میان سرمایه گذاران بیوتکنولوژی فرصتی برای یک صندوق سرمایه گذاری تخصصی تر فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]\"سوئیفت\" گفت که پیچیدگی رو به رشد در میان سرمایه گذاران بیوتکنولوژی فرصتی را برای سرمایه گذاری متخصص در این زمینه ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمال (اسم)
prime, amplitude, accomplishment, perfection, integrity, maturity, completeness, sophistication, exactitude, period, complementarity, plenitude, plentitude

اغوا (اسم)
seduction, instigation, sophistication, allurement, enticement, temptation, seducement, incitation, inveiglement

تحریف (اسم)
sophistication, anagram, distortion, falsification, garble, mutilation

سفسطه (اسم)
fallacy, sophistication, casuistry, sophistry, sophism, elenchus, flubdub, hair-splitting, jesuitism, pilpul

دلفریبی (اسم)
sophistication

انگلیسی به انگلیسی

• worldliness, experience; complexity
sophistication is the quality of knowing about culture, fashion, and other matters that are considered socially important.
the sophistication of machines, devices, or methods is their quality of being more advanced or complex than others.

پیشنهاد کاربران

اضطراری
پیشرفته بودن، درجه یا میزان پیشرفته بودن، درجه/میزان پیشرفتگی، ترقی، درجه یا میزان ترقی، درجه یا میزان کمال، کمال یافتگی، درجه رشد
کارآزمودگی
باتجربگی
ظرافت
باریک بینی
پیچیدگی
فناوری پیچیده، تکنولوژی

1 - پیچیدگی
مثال: the engine's sophistication requires that all repairs be done by an experienced mechanic
2 - مهارت
مثال: He writes with increasing sophistication on the subject
فرهیختگی، روشنفکری
در متون کامپیوتری ( پیچیدگی ) معنی میدهد
پیچیدگی

بپرس