somersault

/ˈsəmərˌsɒlt//ˈsʌməsɔːlt/

معنی: شیرجه، معلق، پشتک، پشتک زدن، معلق زدن
معانی دیگر: کله معلق، وارو، (به ویژه عقیده یا روش) تغییر ناگهانی و شدید، واروگری هم (somerset می گویند)، وارو زدن، کله معلق زدن (در آب یا خشکی)، somerset شیرجه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an acrobatic movement in which the body, in a tucked position, performs a full revolution either forward or backward.

- She was dizzy after doing somersaults down the hill.
[ترجمه گوگل] او پس از انجام حرکات سالتو در پایین تپه سرگیجه داشت
[ترجمه ترگمان] بعد از این که از تپه معلق زد، سرش گیج رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: somersaults, summersaults, somersaulting, summersaulting, somersaulted, summersaulted
• : تعریف: to tuck the body and roll head over heels either forward or backward.

- The children somersaulted across the lawn.
[ترجمه گوگل] بچه‌ها روی چمن‌زار سواری کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها از روی چمن ها گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a political somersault
یک تغییر صد و هشتاد درجه ای در سیاست

2. to turn a somersault
معلق زدن

3. Lana turned a somersault in midair.
[ترجمه گوگل]لانا در هوا چرخید
[ترجمه ترگمان]لانا در هوا معلق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her heart did a complete somersault when she saw him.
[ترجمه گوگل]وقتی او را دید، قلبش یک چرخش کامل انجام داد
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید قلبش به تپش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He did a brilliant backward somersault.
[ترجمه گوگل]او یک سالتو به عقب درخشان انجام داد
[ترجمه ترگمان]او معلق زد و معلق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then her heart did a double somersault.
[ترجمه گوگل]سپس قلب او یک سالتو دوبل انجام داد
[ترجمه ترگمان]بعد قلبش معلق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was taught how to do a somersault on top of leather mats as lumpy as my face after a bad fight.
[ترجمه گوگل]به من یاد دادند که چگونه پس از یک دعوای بد، روی تشک‌های چرمی به اندازه صورتم یک سالتو انجام دهم
[ترجمه ترگمان]من یاد گرفته بودم که چگونه باید روی تشک چرم مانند چهره خودم بعد از یک دعوای بد معلق بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My younger sister turned a somersault.
[ترجمه گوگل]خواهر کوچکترم سالتو کرد
[ترجمه ترگمان]خواهر کوچک تر من معلق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The car somersault and landed up in a hedge.
[ترجمه گوگل]ماشین سالتو رفت و در پرچینی فرود آمد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل در یک پرچین فرود آمد و فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The side somersault is a stunt in three circuits to bunch up the body.
[ترجمه گوگل]سالتو جانبی یک شیرین کاری در سه مدار برای جمع کردن بدنه است
[ترجمه ترگمان]در کناری معلق زدن در سه مدار که بدن را تشکیل می دهند معلق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And this somersault in the air is some stunt.
[ترجمه گوگل]و این طناب در هوا یک شیرین کاری است
[ترجمه ترگمان]و این معلق در هوا یه some
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Turn a somersault in the sea!
[ترجمه گوگل]چرخش یک سالتو در دریا!
[ترجمه ترگمان]! یه معلق تو دریا بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Content Abstract: "Turn a somersault and make a wish, " Pap tells Polly when they hear the first whippoorwill of summer.
[ترجمه گوگل]چکیده محتوا: وقتی اولین صدای شلاق تابستان را می شنوند، پاپ به پولی می گوید: «سالتو بچرخان و آرزو کن»
[ترجمه ترگمان]چکیده: \"با بام زمانی که اولین whippoorwill تابستانی را می شنوند، گفت:\" یک ران بردارید و یک آرزو بکنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیرجه (اسم)
plunge, dive, somersault, somerset

معلق (اسم)
somersault, somerset, loop-the-loop, summersault

پشتک (اسم)
somersault, somerset, summersault, turntable

پشتک زدن (فعل)
somersault, somerset, summersault

معلق زدن (فعل)
somersault, somerset

انگلیسی به انگلیسی

• forward or backward roll performed by the body
make a complete forward or backward roll
a somersault is a rapid movement in which a person or object turns over completely in the air. count noun here but can also be used a verb. e.g. his speedboat somersaulted and crashed at high speed.

پیشنهاد کاربران

به این حرکت میگن somersault 👇
somersaultsomersault
پشتک ( زدن ) , کله ملق ( زدن )
– She was dizzy after doing somersaults
– He turned three somersaults on the lawn
– The children somersaulted across the lawn
– The car hit the curb and somersaulted into the air
پُشتَکیدن.
واروییدن.
یه نوع حرکت ژیمناستیک که دست ها روی زمین است و پاها بالای سر ( سامر سالت )
پشتک،
کله ملق
1 ) to perform somersaults/​magic tricks
2 ) She can turn ( = perform ) a somersault
زیر و رو شدن
وارو زدن، ملّق زدن، حرکت آکروباتیک

بپرس