solicit

/səˈlɪsət//səˈlɪsɪt/

معنی: تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، بیرون کشیدن، جلب کردن، التماس کردن، تشجیع کردن، خواستاربودن، وسوسه کردن
معانی دیگر: متوسل شدن به، دست به دامن کسی شدن، (صمیمانه یا عاجزانه) درخواست کردن، گمراه کردن، اغوا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: solicits, soliciting, solicited
(1) تعریف: to try to obtain (business, recruits, donations, help, or the like) by persuasion, formal request, or pleading.
مترادف: plead for, request
مشابه: appeal for, ask for, beg, canvass, drum up, entreat, seek, supplicate, tout, woo

- The caller was soliciting donations for the disaster fund.
[ترجمه گوگل] تماس گیرنده درخواست کمک های مالی برای صندوق بلایا بود
[ترجمه ترگمان] تماس گیرنده در حال درخواست کمک های مالی برای صندوق حادثه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- More restaurants have been using radio advertising to solicit patronage recently.
[ترجمه گوگل] اخیراً رستوران های بیشتری از تبلیغات رادیویی برای درخواست حمایت استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] اخیرا رستوران ها از تبلیغات رادیویی برای درخواست حمایت استفاده کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The magazine often solicits feedback from readers.
[ترجمه گوگل] این مجله اغلب از خوانندگان بازخورد می خواهد
[ترجمه ترگمان] این مجله اغلب از خوانندگان خود بازخورد دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have never solicited his advice or his help.
[ترجمه زباری] من هیچگاه از وی تقاضای نصیحت و یا کمک نکرده ام.
|
[ترجمه گوگل] من هرگز از او نصیحت یا کمکش نکرده ام
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت به نصیحت او و کمک او solicited
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to try to influence (someone) to give or do something.
مترادف: approach, ask, petition
مشابه: appeal to, beg, beseech, canvass, entreat, implore, importune, lobby, plead with, request, seduce, supplicate, tout, urge, woo

- I solicited my fellow workers for donations.
[ترجمه زباری] من از همکاران خود نسبت به اهدای کمک تقاضا کردم.
|
[ترجمه گوگل] من از همکارانم درخواست کمک مالی کردم
[ترجمه ترگمان] من از همکارانم برای کمک درخواست کمک خواستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to try to entice or incite (someone) to do something prohibited.
مترادف: tempt
مشابه: entice, lure, seduce

(4) تعریف: to accost or entice (someone) to use a prostitute's services.
مشابه: accost, seduce
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: solicitation (n.)
(1) تعریف: to request or seek business, donations, help, or the like.
مترادف: ask, canvass
مشابه: appeal, apply, beg, entreat, importune, petition, plead, supplicate, tout

(2) تعریف: to approach or entice someone to use a prostitute's services.
مترادف: pander, pimp
مشابه: importune, procure

جمله های نمونه

1. to solicit aid
تقاضای کمک کردن

2. to solicit club members for donations
برای اعطای پول دست به دامن اعضای باشگاه شدن

3. May I solicit your advice on a matter of some importance?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم در مورد یک موضوع مهم از شما راهنمایی بخواهم؟
[ترجمه ترگمان]ممکن است نظر شما را درباره موضوع مهمی بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were planning to solicit funds from a number of organizations.
[ترجمه گوگل]آنها قصد داشتند از تعدادی از سازمان ها کمک مالی بگیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال برنامه ریزی برای جذب سرمایه از تعدادی از سازمان ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They send representatives abroad to solicit business.
[ترجمه گوگل]آنها نمایندگانی را برای کسب و کار به خارج از کشور می فرستند
[ترجمه ترگمان]آن ها نمایندگانی را برای درخواست کسب وکار به خارج اعزام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We need to solicit 50 staff and workers.
[ترجمه گوگل]ما باید 50 نفر پرسنل و کارگر جذب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نیاز به درخواست ۵۰ کارمند و کارگر داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Prostitutes were forbidden to solicit on public roads and in public places.
[ترجمه گوگل]روسپی ها از خواستگاری در معابر عمومی و اماکن عمومی منع شدند
[ترجمه ترگمان]Prostitutes برای درخواست از جاده های عمومی و در مکان های عمومی ممنوع بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He called a meeting to solicit the views of his staff.
[ترجمه گوگل]او برای جلب نظر کارکنان خود جلسه ای تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]او جلسه ای را برگزار کرد تا نظرات کارکنانش را جویا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He sent out a questionnaire to solicit further opinions.
[ترجمه گوگل]او یک پرسشنامه برای جلب نظر بیشتر ارسال کرد
[ترجمه ترگمان]او یک پرسشنامه برای درخواست نظرات بیشتر فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hearings are planned to solicit public comment.
[ترجمه گوگل]جلسات استماع برای جلب نظر عمومی برنامه ریزی شده است
[ترجمه ترگمان]Hearings برای درخواست نظر عمومی برنامه ریزی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Certain federal employees are forbidden to solicit campaign funds.
[ترجمه گوگل]برخی از کارمندان فدرال از درخواست بودجه برای مبارزات انتخاباتی منع شده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از کارمندان فدرال از درخواست بودجه کمپین منع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Those who wish to be appointed must somehow solicit the good opinion of the prime minister's appointments secretary.
[ترجمه گوگل]کسانی که مایل به انتصاب هستند باید به نحوی نظر خوب منشی انتصابات نخست وزیر را جلب کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی که می خواهند منصوب شوند باید به طریقی نظر خوبی درباره انتصاب نخست وزیر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the event walkers are asked to solicit friends, family, associates and others as sponsors.
[ترجمه گوگل]برای این رویداد از راهپیمایان خواسته می شود که از دوستان، خانواده، همکاران و دیگران به عنوان حامی مالی دعوت کنند
[ترجمه ترگمان]از روروئک ها خواسته می شود تا از دوستان، خانواده، شرکا و دیگران به عنوان حامی استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Solicit means to invite entice, appeal to, or request another person.
[ترجمه گوگل]درخواست به معنای دعوت کردن، درخواست تجدید نظر یا درخواست از شخص دیگری است
[ترجمه ترگمان]solicit به معنای دعوت کردن، درخواست استیناف، و یا درخواست یک فرد دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Buyers can browse multimedia catalogs, solicit bids, and place orders.
[ترجمه گوگل]خریداران می توانند کاتالوگ های چندرسانه ای را مرور کنند، مناقصه را درخواست کنند و سفارش دهند
[ترجمه ترگمان]خریداران می توانند فهرست های چند رسانه ای، پیشنهادها مناقصه، و سفارشات را مرور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقاضا کردن (فعل)
adjure, request, demand, beseech, bone, put in, solicit, sue, cry off

درخواست کردن (فعل)
plead, request, bone, apply, solicit, beg, pray, supplicate, petition, cry off

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

بیرون کشیدن (فعل)
extract, evoke, solicit, draw, aspirate, elicit

جلب کردن (فعل)
attract, have, solicit, catch, atone, entice, engross

التماس کردن (فعل)
beseech, imprecate, solicit, supplicate, obtest, prig

تشجیع کردن (فعل)
encourage, heart, hearten, bield, solicit, cheer up, embolden

خواستار بودن (فعل)
wish, will, solicit

وسوسه کردن (فعل)
solicit

انگلیسی به انگلیسی

• try and obtain something through persuasion or earnest requests; attempt to convince someone to give or do something; try to influence another to commit an illegal act; offer sex in exchange for money
if you solicit money, help, or an opinion from someone, you ask them for it; a formal use.
when prostitutes solicit, they offer to have sex with people in return for money.

پیشنهاد کاربران

درخواست فوری
1 -
to ask someone for money, information, or help
درخواست کردن پول، اطلاعات یا کمک از کسی
to solicit donations for a charity
It is illegal for public officials to solicit gifts or money in exchange for favours.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
to offer sex for money, usually in a public place
پیشنهاد کردن رابطه جنسی در ازای پول، معمولاً در یک مکان عمومی

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/solicit
۱. درخواست کمک یا پول از مردم، شرکت ها و . . .
۲. پیشنهاد پول و درخواست سکس از یک نفر
solicit
خودفروشی کردن
درخواست کردن/ تقاضا کردن
خواستن
دست به دامن . . . شدن
جویا شدن
خود را عرضه کردن به
سفارش . . . را گرفتن
اغوا کردن/ وسوسه کردن
تقاضا کردن، درخواست کردن
پیشنهاد مالی دادن به کسی برای سکس
V. ask for or try to obtain ( something ) from someone
: )
فراخوان کردن
مشتاقانه درخواست کردن
بازاریابی کردن

بپرس