snappy

/ˈsnæpi//ˈsnæpi/

معنی: تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار
معانی دیگر: (عامیانه) پر حرارت، پر اشتیاق، پرپشتکار، پرانرژی، پرعزم و اراده، سریع، فرز، بی معطلی، بی درنگ، (بسیار) سرد، سرد سوزان، سوزدار، زود خشم، بدخلق، تشری، زخم زبان دار، تند خو، قاپ زن (رجوع شود به: snap)، (عامیانه) شیک، تر و تمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: snappier, snappiest
مشتقات: snappily (adv.), snappiness (n.)
(1) تعریف: quick, rapid, or sudden.
مترادف: fast, quick, rapid, sudden
متضاد: long-winded
مشابه: abrupt, brisk, crisp, expeditious, hasty, speedy

- a snappy reply
[ترجمه گوگل] یک پاسخ سریع
[ترجمه ترگمان] و در جواب گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) smartly stylish.
مترادف: dashing, jaunty, smart, swank
متضاد: dowdy
مشابه: dapper, showy, stylish

(3) تعریف: making a snap or crackle; snapping, as a fire.
مترادف: crackling, crepitating, popping, snapping

(4) تعریف: snappish; irritable.
مترادف: irritable, snappish, testy, touchy, waspish
مشابه: dyspeptic, peevish, temperamental

جمله های نمونه

1. snappy weather
هوای سوزدار

2. a snappy pace
گام های تند

3. a snappy reply
پاسخ بی درنگ

4. Each film gets a snappy two-line summary.
[ترجمه گوگل]هر فیلم یک خلاصه دو خطی سریع دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]هر فیلم خلاصه دو خط خلاصه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was wearing a snappy little red number.
[ترجمه گوگل]او یک شماره قرمز کوچک و زیبا پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] اون یه شماره جدید قرمز پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We need a snappy title for the book.
[ترجمه گوگل]به یک عنوان دقیق برای کتاب نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما به یک عنوان رسمی برای این کتاب نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The play contained some very snappy/witty dialogue.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه حاوی دیالوگ های بسیار تند و شوخ بود
[ترجمه ترگمان]این نمایش حاوی چند گفتگوی بسیار کوتاه و هوشمندانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That's a very snappy new suit you've got, Peter.
[ترجمه گوگل]این یک کت و شلوار جدید بسیار جذاب است، پیتر
[ترجمه ترگمان]عجب کت و شلواری نو داری، پیتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Come on, make it snappy! There's not much time left!
[ترجمه گوگل]بیا، آن را تند و تیز کنید! زمان زیادی باقی نمانده است!
[ترجمه ترگمان]زود باش، زود باش وقت زیادی نمونده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's a snappy dresser.
[ترجمه گوگل]او یک کمد شیک است
[ترجمه ترگمان]او یک لباس رسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Keep your answer short and snappy .
[ترجمه گوگل]پاسخ خود را کوتاه و سریع نگه دارید
[ترجمه ترگمان] جوابت رو کوتاه و سرزنده بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Look snappy! The bus is coming.
[ترجمه گوگل]خنده دار به نظر برسید! اتوبوس در حال آمدن است
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! اتوبوس داره میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There's no need to be so snappy with the children.
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که با بچه ها اینقدر خوش برخورد باشید
[ترجمه ترگمان]لازم نیست با بچه ها خیلی سرزنده باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You'll have to make it snappy if you want to come too.
[ترجمه گوگل]اگر شما هم می خواهید بیایید، باید آن را سریع انجام دهید
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای با من بیای، باید خیلی سرزنده باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He tried to think of a snappy rejoinder.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد به یک پاسخ سریع فکر کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد در پاسخ به یک پاسخ تند و پر زرق و برق فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They're looking for a snappy slogan to communicate the campaign's message.
[ترجمه گوگل]آن‌ها به دنبال یک شعار تند برای انتقال پیام کمپین هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به دنبال یک شعار کوتاه برای ارتباط با پیام کمپین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

با روح (صفت)
animate, brisk, airy, soulful, snappy, spunky, slashing, fresh, lively, animated, allegro, heartsome, peppery, breathy, racy, warm-blooded

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

گاز گیر (صفت)
snappy, hard-bitten, snappish

جرقه دار (صفت)
snappy, ignescent

انگلیسی به انگلیسی

• irritable, impatient, curt; tending to respond in an irritable manner; quick, lively
someone who is snappy wears smart, fashionable clothes.
speaking to someone in a snappy way means to speak to them in a sharp, unfriendly manner.
something that is snappy is lively and energetic in style or performance.
if you tell someone to make it snappy, you tell them to do something quickly; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

۱. بد خلق. بد اخلاق ۲. تند. فرز. ۳. سرد ۴. شیک. تر و تمیز. ۵. جذاب و گیرا // تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار. ( عامیانه ) پر حرارت، پر اشتیاق، پرپشتکار، پرانرژی، پرعزم و اراده، سریع، فرز، بی معطلی، بی درنگ، ( بسیار ) سرد، سرد سوزان، سوزدار، زود خشم، بدخلق، تشری، زخم زبان دار
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Newspaper headlines, especially in tabloids, often use short snappy words.
در عنوان روزنامه ها، مخصوصا در مجلات زرد، اغلب از لغات جذاب و گیرا استفاده می کنند.

چیری که بسیار روان و نرم حرکت میکند را Snappy گویند. مثال:
My Galaxy S23 Ultra is the snappiest phone i have ever used : گلکسی اس ۲۳ اولترای من ( نام یک نمونه گوشی از سامسونگ ) روان ترین گوشی است که تاکنون استفاده کرده ام. یعنی وقتی صفحه گوشی را بالا پایین میکنی بدون کوچکترین لَگ، گیر کردن و یا دیرکرد کار میکنه.
...
[مشاهده متن کامل]

جذاب و گیرا
عجول

بپرس