smitten


اسم مفعول فعل: smite

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past participle of smite.

جمله های نمونه

1. all were smitten by her beauty
همه تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفتند.

2. he was smitten with dread
وحشت زده شد.

3. she was smitten by conscience
وجدان او را عذاب می داد.

4. the herd was smitten by foot-and-mouth disease
بیماری تب برفکی گله راسخت دچار کرد.

5. The story's about a man smitten with love for his wife's cousin.
[ترجمه گوگل]داستان درباره مردی است که از عشق به پسر عموی همسرش کتک خورده است
[ترجمه ترگمان]داستان درباره مردی است که عاشق پسر عموی زنش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As soon as he saw her, he was smitten.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه او را دید، کتک خورد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه او را دید به شدت تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were totally smitten with each other.
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً با یکدیگر کتک خورده بودند
[ترجمه ترگمان] اونا کاملا تحت تاثیر قرار گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The whole family were smitten with flu.
[ترجمه گوگل]تمام خانواده به آنفولانزا مبتلا شدند
[ترجمه ترگمان]تمام خانواده دچار سرماخوردگی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was suddenly smitten with remorse.
[ترجمه گوگل]او ناگهان پشیمان شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That El Comandante was smitten by the First Lady was immediately apparent.
[ترجمه گوگل]این که الکوماندانته توسط بانوی اول مورد ضرب و شتم قرار گرفت، بلافاصله آشکار شد
[ترجمه ترگمان]بانوی اول کام لا مورد اصابت گلوله قرار گرفت بانوی اول بلافاصله معلوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dan was smitten with remorse.
[ترجمه گوگل]دن پشیمان شده بود
[ترجمه ترگمان]دن دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fellow students remember her being smitten by the tall, good looking Courtney who was 11 years her senior.
[ترجمه گوگل]هم‌دانشجویان به یاد دارند که کورتنی قد بلند و خوش‌قیافه او را که ۱۱ سال از او بزرگ‌تر بود، کتک زد
[ترجمه ترگمان]دانشجویان من به یاد می آورند که او با مردی بلند قد بلند و خوش قیافه که یازده سال داشت او را دوست داشت، درهم شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He seems really smitten with her.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او واقعاً از او دلخور شده است
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد واقعا عاشقش شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was smitten with Steve - and showed it.
[ترجمه گوگل]او با استیو کتک خورد - و آن را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او عاشق استیو بود - و آن را به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mr Sylvester Stallone, the muscular thespian, is smitten once more.
[ترجمه گوگل]آقای سیلوستر استالونه، تسپین عضلانی، یک بار دیگر کتک خورده است
[ترجمه ترگمان]آقای سیلوستر Stallone، the ماهیچه ای، بار دیگر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are smitten, you find someone so attractive that you are or seem to be in love with them.
if you are smitten by something, you are very impressed and enthusiastic about it.
smitten is the past participle of smite.

پیشنهاد کاربران

Having suddenly started to like or love something or someone very much
صفت/ دلباخته، شیفته، مجذوب
The stories about a man smitten with love for his wife's cousin
He was so smitten by her that he promised to move to Argentina to be near her
...
[مشاهده متن کامل]

He was smitten with her from the moment he laid eyes on her

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/smitten• https://www.merriam-webster.com/dictionary/smitten
وحشت زده
خاطرخواه ، دلباخته، شیفته، مجذوب
uncontrollable, excitingly overwhelming, romantic thoughts/feelings towards a certain someone; brought forth and felt through the heart.
Something more than a liking crush and less • than love. Awe - struck
دل باخته
جذبِ ( کسی ) شده
دلداده

بپرس