smidgen

/ˈsmɪdʒən//ˈsmɪdʒən/

معنی: تکه، مقدار کم
معانی دیگر: (عامیانه) یک ذره، خیلی کم، کمی، کماس (smidgin و smidgeon هم می نویسند)، smidgin مقدار کم، قطعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a very small amount; bit.
مشابه: bit, drop, grain, jot, lick, little, modicum, pinch, touch

- She put just a smidgen of butter on the plate.
[ترجمه گوگل] او فقط کمی کره روی بشقاب گذاشت
[ترجمه ترگمان] او فقط یک تکه کره روی بشقاب گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Could I have a smidgen more wine?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم کمی شراب بیشتر بخورم؟
[ترجمه ترگمان]می تونم یه شراب بیشتر بخورم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She arrives a smidgen ahead of time.
[ترجمه گوگل]او کمی زودتر از موعد می رسد
[ترجمه ترگمان]اون زمان زیادی رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Oh, just a smidgen would be nice.
[ترجمه mira] اوه, فقط یکم کافیه.
|
[ترجمه گوگل]اوه، فقط یک عدد کوچک خوب خواهد بود
[ترجمه ترگمان] اوه، فقط یه \"smidgen\" میتونه خوب باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A smidgen of genius a sliver of cutting truth ( john Simon ).
[ترجمه گوگل]کمی نابغه، تکه ای از حقیقت قطعی (جان سیمون)
[ترجمه ترگمان]نابغه ای از نبوغ یک تکه نقره فام از حقیقت برش (جان سیمون)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do you want some sugar?'' Just a smidgen. '
[ترجمه گوگل]کمی شکر می خواهی؟» فقط کمی '
[ترجمه ترگمان]یکم شکر میخوای؟ فقط یه smidgen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Well, it has seemed like more than a smidgen to me.
[ترجمه گوگل]خوب، به نظر من چیزی بیش از یک خرده است
[ترجمه ترگمان] خب، به نظر من که بیشتر از یه احمق به نظر میومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I need a smidgen of fresh air.
[ترجمه گوگل]من به هوای تازه نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] یه کم هوای تازه لازم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They did not get their photographs signed, but they have had an exchange, a smidgen of repartee with a star.
[ترجمه گوگل]آنها عکس هایشان را امضا نکردند، اما با یک ستاره تبادل نظر داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها عکس خود را امضا نکردند، اما آن ها یک مبادله داشتند، یک smidgen از repartee با یک ستاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Its stock is down 1 % this year, a smidgen better than the Dow.
[ترجمه گوگل]سهام آن در سال جاری 1 درصد کاهش یافته است که کمی بهتر از داو است
[ترجمه ترگمان]سهام این شرکت در سال جاری ۱ درصد کم تر از داو داو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

انگلیسی به انگلیسی

• tiny bit, very small amount, mite

پیشنهاد کاربران

مقدار کم یک ذره از چیزی
یه ریزه
A tad of anything
A very small quantity or amount
A very small or inadequate amount of money
A smidgen of hope
A smidgen of salt
And don't expect your cholesterol to drop one iota from the smidgen of soy protein that breakfast cereal adds. ”
یه خورده. یکم . یه کوچولو. مقدار کم

بپرس