skilled

/ˈskɪld//skɪld/

معنی: ماهر
معانی دیگر: چیره دست، زبردست، حاذق، مجرب، مستلزم مهارت، کاردان، متخصص، مستلزم استادی، تخصصی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having skill.
مترادف: able, accomplished, adept, proficient, versed
متضاد: unskilled, unskillful
مشابه: adroit, capable, competent, conversant, deft, dextrous, experienced, expert, fine, good, handy, masterful, practiced, skillful

- a skilled carpenter
[ترجمه hana] یک نجار ماهر
|
[ترجمه گوگل] یک نجار ماهر
[ترجمه ترگمان] یک نجار ماهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: requiring skill.
مترادف: expert, specialized
متضاد: unskilled
مشابه: professional, skillful

- skilled work
[ترجمه گوگل] کار ماهرانه
[ترجمه ترگمان] کار ماهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. skilled worker
کارگر ماهر،کارگر آموخته

2. a skilled doctor
یک پزشک حاذق

3. a skilled job
شغلی که مهارت لازم دارد

4. only skilled pilots can navigate a ship through the panama canal
فقط ناخدایان ماهر می توانند کشتی را در آبراه پاناما ناوبری کنند.

5. he is skilled in picking the brains of his associates
او در بهره گیری از افکار همکارانش ید طولا دارد.

6. the first string is more skilled than the second string
افراد دسته ی اول از دسته ی دوم ماهرتر هستند.

7. Dictionary writers must be skilled in the art of definition.
[ترجمه گوگل]نویسندگان فرهنگ لغت باید در فن تعریف مهارت داشته باشند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان فرهنگ باید در هنر تعریف مهارت داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many companies are suffering from a shortage of skilled staff.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت ها از کمبود نیروی ماهر رنج می برند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها از کمبود پرسنل ماهر رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even in a highly skilled workforce some people will be more capable and thus better paid than others.
[ترجمه گوگل]حتی در یک نیروی کار بسیار ماهر، برخی از افراد توانمندتر و در نتیجه دستمزد بهتری نسبت به دیگران خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]حتی در نیروی کار بسیار ماهر برخی افراد توانایی بیشتری دارند و بنابراین بهتر از بقیه پول پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is a job for a skilled tradesman.
[ترجمه گوگل]این شغل برای یک تاجر ماهر است
[ترجمه ترگمان]این شغلی برای یک پیشه ور ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. the wiles of a skilled negotiator.
[ترجمه گوگل]نیرنگ های یک مذاکره کننده ماهر
[ترجمه ترگمان]و نیرنگ های یک مذاکره کننده ماهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mayor is a skilled politician.
[ترجمه گوگل]شهردار یک سیاستمدار ماهر است
[ترجمه ترگمان]شهردار یک سیاست مدار ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sheep shearing is a highly skilled craft.
[ترجمه گوگل]چیدن گوسفند یک صنعت بسیار ماهر است
[ترجمه ترگمان]پشم چینی اشتراکی یک حرفه بسیار ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Joan is turning into quite a skilled musician.
[ترجمه گوگل]جوآن در حال تبدیل شدن به یک نوازنده ماهر است
[ترجمه ترگمان]ژاندارک در حال تبدیل شدن به یک موسیقی دان ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Interviewing is a very skilled job.
[ترجمه گوگل]مصاحبه یک کار بسیار ماهر است
[ترجمه ترگمان]Interviewing یک شغل بسیار ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Skilled craftsmen, such as carpenters, are in great demand.
[ترجمه گوگل]صنعتگران ماهر مانند نجاران تقاضای زیادی دارند
[ترجمه ترگمان]صنعتگران ماهر، مانند نجار، تقاضای زیادی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Media people need to be good talkers and skilled negotiators.
[ترجمه گوگل]اهالی رسانه باید سخنرانان خوب و مذاکره کنندگان ماهری باشند
[ترجمه ترگمان]مردم رسانه ها باید برای مذاکره کنندگان ماهر و ماهر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Not all doctors are skilled in helping their patients make choices.
[ترجمه گوگل]همه پزشکان در کمک به بیماران خود در انتخاب مهارت ندارند
[ترجمه ترگمان]همه پزشکان در کمک به بیماران خود متخصص نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

انگلیسی به انگلیسی

• proficient, expert, adept, dexterous; requiring special training, requiring a high level of skill
someone who is skilled has the knowledge and ability to do something well.
skilled work can only be done by people who have had some training.

پیشنهاد کاربران

Handy with = good at using something, especially a tool
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : skill
✅️ صفت ( adjective ) : skilled / skillful
✅️ قید ( adverb ) : skillfully
متبحر
صاحب مهارت ؛ استاد.
ماهر
ماهرانه
زُبده
ماهر. زبر دست .
مثلا خیلی خوب بتونی یه کاری رو انجامش بدی
ماهر ✔️
Capable
ماهر
Having lots of training/experience
آموزش دیده، ماهر

بپرس