sissy

/ˈsɪsi//ˈsɪsi/

معنی: دختر، خواهر، مردیا بچه زن صفت
معانی دیگر: (عامیانه)، (مرد یا پسر) زن صفت، دختروار، نازک نارنجی، آدم ترسو، بزدل، sissified خواهر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: sissies
(1) تعریف: (informal) an effeminate man or boy.
مشابه: milquetoast

(2) تعریف: a coward.
مشابه: coward

جمله های نمونه

1. Nina looks the spitting image of Sissy Spacek.
[ترجمه گوگل]نینا شبیه سیسی اسپیسک است که در حال تف کردن است
[ترجمه ترگمان]نینا تصویر تف of را نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The other boys kept calling him a sissy and a wimp.
[ترجمه گوگل]پسرهای دیگر مدام او را یک دختر بچه و یک مرد می نامیدند
[ترجمه ترگمان]بقیه پسرها او را sissy و ترسو صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You daren't jump down, you sissy!
[ترجمه گوگل]تو جرات نداری پایین بپری، دختر!
[ترجمه ترگمان]تو جرات نداری بپری پایین، you!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This week's-tiresomely entitled Tomboy Or Sissy?-was about gender and the toddler.
[ترجمه گوگل]این هفته - با عنوان خسته کننده Tomboy or Sissy؟ - درباره جنسیت و کودک نوپا بود
[ترجمه ترگمان]این هفته با خسته کننده ای به نام tomboy یا سیسی؟ در مورد جنسیت و کودک نوپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kevin is such a sissy.
[ترجمه گوگل]کوین خیلی دوست داشتنی است
[ترجمه ترگمان]کوین خیلی sissy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Last one in the sea is a sissy," proclaimed Idris.
[ترجمه گوگل]ادریس اعلام کرد: «آخرینی که در دریاست، دختری است»
[ترجمه ترگمان]ادریس اعلام کرد: \"آخرین نفر در دریا a،\" ادریس \" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a man, how can you be a sissy?
[ترجمه حسین] به عنوان یک مرد چطور میتونی اینقدر دخترونه به نظر برسی؟
|
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مرد، چگونه می توانید یک دختر بچه باشید؟
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مرد چطور میتونی a باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The dancing teacher looks like a sissy, but he is very strong.
[ترجمه گوگل]معلم رقص به نظر می رسد شبیه دختر بچه است، اما او بسیار قوی است
[ترجمه ترگمان]معلم رقص مثل یک sissy به نظر می رسد، اما خیلی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Far from being sissy, it takes a real man to accept that he is not perfect.
[ترجمه گوگل]به دور از شیطنت بودن، لازم است یک مرد واقعی بپذیرد که کامل نیست
[ترجمه ترگمان]از این sissy، یک مرد واقعی می تواند قبول کند که او بی عیب و نقص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He really liked Sissy too well to have a contempt for her.
[ترجمه گوگل]او واقعاً سیسی را خیلی دوست داشت که به او تحقیر شود
[ترجمه ترگمان]او واقعا از خواهر کوچولو خوشش می امد که او را تحقیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sissy had suddenly turned her head, and looked, in wonder, in pity, in sorrow.
[ترجمه گوگل]سیسی ناگهان سرش را برگردانده بود و با تعجب، ترحم و اندوه نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]خواهر، خواهر، ناگهان سرش را برگرداند و با شگفتی به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't gild the lily, gild the sissy.
[ترجمه گوگل]زنبق را طلاکاری نکن، سیسی را طلا کن
[ترجمه ترگمان]نکن، لی لی، the را مطلا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She probably thinks I sissy up in here.
[ترجمه گوگل]او احتمالا فکر می کند که من اینجا هستم
[ترجمه ترگمان] اون احتمالا فکر می کنه من اینجا sissy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You may be a sissy but I'll still pound you onto ground.
[ترجمه گوگل]ممکن است تو یک دختر بچه باشی، اما من همچنان تو را روی زمین می کوبم
[ترجمه ترگمان]تو ممکنه a ولی من هنوز تو رو زمین می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No wonder Charles had been a sissy, coming from a home like this.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که چارلز از خانه ای مثل این می آمد
[ترجمه ترگمان]تعجبی نداشت که چارلز از خانه ای به این خانه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دختر (اسم)
maid, gill, daughter, girl, gal, sissy, wench, sister, lass, lassie, girlie, periwinkle, quean, sis

خواهر (اسم)
sissy, sister, foster-sister

مردیا بچه زن صفت (اسم)
sissy, sissified man

انگلیسی به انگلیسی

• effeminate boy or man, male who lacks stereotypically masculine qualities; coward, timid person
effeminate, lacking stereotypically masculine qualities; cowardly, timid
when boys describe another boy as a sissy, they mean that they think he does not like physical activity and is afraid to do things that are slightly dangerous; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بچه ننه
سوسول مامانی
اواخواهر
noun [ C] informal disapproving ( also cissy )
اسم، غیر رسمی، ناپسند
an effeminate man
نازک نارنجی، فوفول، سوسول، قرتی
Kevin is such a sissy.
Can't you climb that tree, you big sissy?
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sissy
noun [ C] informal disapproving ( also cissy )
a boy who other boys dislike and laugh at because they think he is weak or interested in activities girls usually like, or a person who is weak and cowardly ( = not brave ) :
...
[مشاهده متن کامل]

پسری که سایر پسرها از او بدشان می آید و به او می خندند زیرا فکر می کنند ضعیف است یا به فعالیت هایی که معمولاً دختران دوست دارند علاقه مند است، یا فردی که ضعیف و ترسو است.
Kevin is such a sissy.
[ as form of address ] Can't you climb that tree, you big sissy?

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sissy
۱. حالت دیگه ای از sister
۲. مردی که رفتار مردونه نداره/بچه خوشگل/سوسول/بچه خونگی/فنچ ( صرفا در رابطه با پسر بکار میره نه دختر )
STRAIGHT GAIRLY GUY
wimp, pussy, weak
cant fight or is scared to do somthing bad
You are a little sissy ass bitch. Ill kick ur ass
بچه سوسول

ا وا خواهری
سوسول

بپرس