sideboard

/ˈsaɪdbɔːrd//ˈsaɪdbɔːd/

معنی: میز دم دستی، میز کناری، میز پادیواری
معانی دیگر: هریک از تخته های دیواره یا طرفین چیزی، (اتاق نهارخوری) قفسه ی ظروف، گنجه، میز دم دستی، میز پا دیواری، میز کناری، میز قفسه دار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a standing chest of table height, with drawers and cupboards, usu. placed along the wall of a dining room to store table linens, dishes, and the like.
مشابه: buffet, cabinet

(2) تعریف: a board forming a side of something; sidepiece.

جمله های نمونه

1. he bumped into the sideboard and broke the dishes
به قفسه خورد و ظرف ها را شکست.

2. I lined the bottles up on the sideboard.
[ترجمه گوگل]بطری ها را روی بوفه ردیف کردم
[ترجمه ترگمان]بطری ها را روی میز ردیف کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We keep the silver in this sideboard.
[ترجمه گوگل]نقره را در این بوفه نگه می داریم
[ترجمه ترگمان]نقره رو توی این میز نگه می داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Castle went to the sideboard and poured himself a whisky.
[ترجمه گوگل]قلعه به سمت بوفه رفت و برای خودش ویسکی ریخت
[ترجمه ترگمان]کستل به طرف گنجه رفت و یک ویسکی برای خودش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He lines it up on the shiny sideboard.
[ترجمه گوگل]او آن را روی بوفه براق ردیف می کند
[ترجمه ترگمان]آن را روی پاتختی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She dodged to the sideboard and picked up a decanter by the neck, spilling sherry on to the floor.
[ترجمه گوگل]او به سمت بوفه طفره رفت و ظرفی را از گردنش برداشت و شری روی زمین ریخت
[ترجمه ترگمان]به طرف بوفه رفت و یک تنگ را روی گردن گرفت و روی زمین ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As he spoke, the sideboard barring the entrance toppled over in a heap of shattered crockery and wood.
[ترجمه گوگل]همانطور که او صحبت می کرد، بوفه ای که در ورودی بود، در انبوهی از ظروف و چوب شکسته واژگون شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که حرف می زد، میز کناری که جلوی در ورودی قرار گرفته بود، روی توده ای از ظروف سفالی شکسته و چوبی واژگون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The carving knife is in the sideboard drawer.
[ترجمه گوگل]چاقوی حکاکی در کشوی بوفه است
[ترجمه ترگمان]چاقوی حکاکی شده توی کشوی میز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The room was sparsely furnished with an ancient sideboard, a small kitchen-dresser, a table and two chairs.
[ترجمه گوگل]اتاق با یک بوفه قدیمی، یک آشپزخانه کوچک، یک میز و دو صندلی مبله بود
[ترجمه ترگمان]اتاق یک گنجه دیواری قدیمی بود، یک میز کوچک آشپزخانه، یک میز و دو صندلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He immediately went to the sideboard and poured two glasses of brandy.
[ترجمه گوگل]بلافاصله به سمت بوفه رفت و دو لیوان براندی ریخت
[ترجمه ترگمان]فورا به سوی گنجه رفت و دو گیلاس براندی ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Culley looked towards a sideboard where the cassette player stood.
[ترجمه گوگل]کالی به سمت بوفه ای که دستگاه پخش نوار در آن ایستاده بود نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]Culley به طرف می زی که نوار کاست در آن ایستاده بود نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Slow sideboard sparkler, we watch its wadding softly fray.
[ترجمه گوگل]جرقه بوفه آهسته، ما به تماشای پارچه های آن می نشینیم که به آرامی از بین می روند
[ترجمه ترگمان]کنار گنجه آهسته و آهسته که پر از پر کردن طناب و پر کردن طناب است نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He drifts to the sideboard and looks for something else.
[ترجمه گوگل]او به سمت بوفه می رود و به دنبال چیز دیگری می گردد
[ترجمه ترگمان]به سوی میز می لغزد و دنبال چیزی دیگر می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A large sideboard with drawers and cupboards.
[ترجمه گوگل]یک بوفه بزرگ با کشو و کمد
[ترجمه ترگمان]گنجه بزرگی با کشوها و قفسه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Along the wall there is a sideboard.
[ترجمه گوگل]در امتداد دیوار یک بوفه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کنار دیوار یک گنجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میز دم دستی (اسم)
sideboard

میز کناری (اسم)
sideboard

میز پادیواری (اسم)
sideboard

تخصصی

[عمران و معماری] طاقچه

انگلیسی به انگلیسی

• piece of dining room furniture in which table linens and tableware are stored; piece which forms the side of something
a sideboard is a long, low cupboard, in which plates and glasses are kept.
sideboards are the same as sideburns; an old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

sideboard ( n ) ( saɪdbɔrd ) ( also buffet, bəˈfeɪ ) =a piece of furniture in a dining room for putting food on before it is served, with drawers for storing knives, etc.
sideboard
sideboard ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: میز کناری
تعریف: میزی قفسه دار در غذاخوری ها برای نگهداری لوازم روی میز، مانند رومیزی و دستمال سفره و نمکدان و ظروف غذاخوری به جز بشقاب و لیوان
کنسول

بپرس