sickness

/ˈsɪknəs//ˈsɪknəs/

معنی: سقم، خستگی، مرض، بیماری، عارضه کسالت
معانی دیگر: ناخوشی، مریضی، حالت تهوع، اشوب دل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being sick; illness.
مترادف: illness
متضاد: health
مشابه: ailment, disease, infirmity

(2) تعریف: a particular disease.
مترادف: ailment, disease, malady
مشابه: disorder, ill, illness, infirmity

(3) تعریف: nausea.
مترادف: nausea

- the morning sickness caused by pregnancy
[ترجمه گوگل] تهوع صبحگاهی ناشی از بارداری
[ترجمه ترگمان] بیماری صبحگاهی که ناشی از حاملگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. repetitive motion sickness
بیماری حرکت پی درپی

2. in the past, night air was thought to dispose one to sickness
در قدیم معتقد بودند که هوای شب آدم را مستعد بیماری می کند.

3. Study sickness while you are well.
[ترجمه گوگل]در حالی که خوب هستید بیماری را مطالعه کنید
[ترجمه ترگمان]در حالی که حالت خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sickness shows us what we are.
[ترجمه گوگل]بیماری به ما نشان می دهد که چه هستیم
[ترجمه ترگمان]بیماری به ما نشان می دهد که ما چه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sickness is felt, but health not at all.
[ترجمه گوگل]بیماری احساس می شود، اما سلامتی اصلا
[ترجمه ترگمان]بیماری همه گیر است، اما سلامت به هیچ وجه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By the side of sickness health becomes sweet.
[ترجمه گوگل]در کنار بیماری سلامتی شیرین می شود
[ترجمه ترگمان]در کنار بیماری، سلامت بیماری شیرین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Health is not valued till sickness comes. Thomas Fuller
[ترجمه گوگل]تا زمانی که بیماری نیاید به سلامتی ارزش داده نمی شود توماس فولر
[ترجمه ترگمان]سلامتی ارزش آن را ندارد که بیماری شیوع پیدا کند توماس فولر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was afraid the sickness had sapped my strength.
[ترجمه گوگل]می ترسیدم بیماری قدرتم را تضعیف کرده باشد
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم که بیماری نیروی من را مختل کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When he returned, he noticed their sickness and prepared an antidote.
[ترجمه گوگل]وقتی برگشت متوجه بیماری آنها شد و پادزهری تهیه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشت، متوجه بیماری آن ها شد و یک پادزهر درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were disabled by age or sickness.
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل سن یا بیماری از کار افتاده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها براثر گذشت زمان یا بیماری از کار افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sickness is everyman's master.
[ترجمه گوگل]بیماری ارباب هر انسانی است
[ترجمه ترگمان]Sickness استاد everyman
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's been off work because of sickness.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بیماری از کار خارج شده است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر بیماری از کار در امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In sickness health is known.
[ترجمه گوگل]در بیماری سلامتی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]در بیماری بیماری، سلامت بیماری مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Several workers complained of feelings of sickness and headaches.
[ترجمه گوگل]چندین کارگر از احساس بیماری و سردرد شکایت داشتند
[ترجمه ترگمان]چندین کارگر از احساس بیماری و سردرد شکایت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Travel sickness is caused by the effect of repetitive movements.
[ترجمه گوگل]بیماری سفر در اثر حرکات تکراری ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری سفر ناشی از اثر حرکات تکراری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سقم (اسم)
deviance, irregularity, anomaly, indisposition, illness, sickness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

مرض (اسم)
illness, sickness, disease, malady

بیماری (اسم)
illness, sickness, malady

عارضه کسالت (اسم)
illness, sickness

تخصصی

[بهداشت] بیماری - ناخوشی

انگلیسی به انگلیسی

• condition of being sick, illness; disease; nausea, queasiness
sickness is the state of being ill or unhealthy.
sickness is also a condition in which you feel ill in your stomach and in which food that you have eaten is sent out through your mouth.
a sickness is particular disease.
see also morning sickness.

پیشنهاد کاربران

مریضی ، بیماری
synonym : ailment _ disease _ illness
sickness ( پزشکی )
واژه مصوب: ناخوشی
تعریف: حالتی که در آن فرد اندکی از حالت سلامت خارج می شود
● کسالت، بیماری
● حالت تهوع
بیماری
a defective or unsound condition
اوضاع خراب
شرایط بد
کسادی

بپرس