shut off

/ˈʃətˈɒf//ʃʌtɒf/

معنی: بستن، مسدود کردن
معانی دیگر: 1- منزوی کردن، جدا کردن 2- (لوله یا شیر یا مجرا) مسدود کردن، (هر چیزی که جریان آب یا گاز یا برق و غیره را قطع کند) بندآور، سویچ، شیر، قطع کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to stop the flow of.
مترادف: cut, switch off
مشابه: kill, occlude, turn off

- Shut off the water.
[ترجمه شکیلا] آب راببند
|
[ترجمه گوگل] آب را ببند
[ترجمه ترگمان] آب رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Shut off the power.
[ترجمه گوگل] برق را قطع کنید
[ترجمه ترگمان] قدرتش رو قطع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a device, such as a valve, that shuts something off.

(2) تعریف: a stoppage, interruption, or cessation.

جمله های نمونه

1. Did you remember to shut off the water and gas before you left the house?
[ترجمه گوگل]آیا یادتان رفته قبل از خروج از خانه آب و گاز را ببندید؟
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه خونه رو ترک کنی یادت بود که آب و گاز رو خاموش کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They pulled over and shut off the engine.
[ترجمه گوگل]کنار زدند و موتور را خاموش کردند
[ترجمه ترگمان]موتور را خاموش کردند و موتور را خاموش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We shut off the motor before we left the workshop.
[ترجمه گوگل]قبل از خروج از کارگاه موتور را خاموش کردیم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه کارگاه رو ترک کنیم موتور رو خاموش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Shut off the water in the kitchen.
[ترجمه گوگل]آب آشپزخانه را ببندید
[ترجمه ترگمان] آب آشپزخونه رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I can shut off all the power in the building at the flick of a switch .
[ترجمه گوگل]من می توانم تمام برق ساختمان را با یک سوئیچ قطع کنم
[ترجمه ترگمان]میتونم همه قدرتش رو تو ساختمون خاموش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The engines shut off automatically in an emergency.
[ترجمه گوگل]موتورها در مواقع اضطراری به طور خودکار خاموش می شوند
[ترجمه ترگمان]موتورها به طور خودکار در مواقع اضطراری خاموش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The current has been shut off.
[ترجمه گوگل]جریان قطع شده است
[ترجمه ترگمان]جریان خاموش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The valley is completely shut off from the modern world.
[ترجمه گوگل]این دره کاملاً از دنیای مدرن جدا شده است
[ترجمه ترگمان]این دره کاملا از دنیای مدرن قطع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The music room is shut off from the rest of the house by a soundproof partition.
[ترجمه گوگل]اتاق موسیقی با یک پارتیشن عایق صدا از بقیه خانه بسته شده است
[ترجمه ترگمان]اتاق موزیک از بقیه خونه با یه دیوار صوتی بسته میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The State Water Project has shut off all supplies to farmers.
[ترجمه گوگل]پروژه آب دولتی تمام منابع برای کشاورزان را قطع کرده است
[ترجمه ترگمان]پروژه آب دولتی همه تدارکات را به کشاورزان قطع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Oil supplies have been shut off.
[ترجمه گوگل]عرضه نفت قطع شده است
[ترجمه ترگمان] تجهیزات نفت خاموش شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are really shut off here.
[ترجمه گوگل]ما واقعاً اینجا تعطیل شده ایم
[ترجمه ترگمان] ما واقعا از اینجا دور شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stopping to rest, Pete shut off the flash.
[ترجمه گوگل]پیت برای استراحت توقف کرد و فلاش را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان]نگه داشتن برای استراحت، \"پیت\" فلش رو خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wish someone would shut off that car alarm.
[ترجمه گوگل]کاش کسی دزدگیر ماشین را خاموش می کرد
[ترجمه ترگمان] ای کاش یه نفر آژیر ماشین رو خاموش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The pilot shut off the motors and glided down to the landing field.
[ترجمه گوگل]خلبان موتورها را خاموش کرد و به سمت زمین فرود رفت
[ترجمه ترگمان]خلبان موتور را خاموش کرد و به سمت زمین فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

انگلیسی به انگلیسی

• end, disconnect, close
valve, device used to shut off something; cessation, stoppage

پیشنهاد کاربران

Please shut off your phones : لطفاً گوشی هاتون رو خاموش کنین
قطع کردن ( صدای زنگ ساعت )
امتناع کردن
شمایی که میگی shut off یعنی خفه شو، اشتباهه! اون shut up هست که یعنی خفه شو
متوقف کردن ( آزمایش مکانیکی )
To shut off one's mouth
To speak without discretion; to speak too loudly or freely, especially about sensitive topics or information.
بلند بلند و گستاخانه حرف زدن. . .
To be annoyingly or overbearingly talkative, especially in a bragging or boastful manner
...
[مشاهده متن کامل]

پرحرفی کردن
وراجی کردن
لاف زدن
با پرروی غلو و تکبر حرف زدن
غلو الکی کردن
رجز خواندن
( تهدید کردن و بلوف زدن و چاخان کردن )

shut oneself off=to avoid seeing other people, usually because one is feeling depressed.
قطع کردن آب و برق و گاز
The water company shut off my water.

خفه شدن
خفه شو
مسدود کردن/شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس