shortsighted

/ˈʃɔːrtˈsaɪtəd//ˈʃɔːtˈsaɪtəd/

معنی: کوته نظر، نزدیک بین
معانی دیگر: کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کوته بین، کوته نظر، ناشی از کوته نظری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: shortsightedly (adv.), shortsightedness (n.)
(1) تعریف: unable to evaluate future consequences of present actions; lacking foresight.
مترادف: myopic
متضاد: farsighted, long-sighted, prudent
مشابه: heedless, ill-advised, ill-considered, impolitic, improvident, imprudent, incautious, injudicious, precipitate, rash, reckless, unwise

(2) تعریف: unable to see distant objects clearly; nearsighted.
مترادف: myopic, nearsighted
متضاد: farsighted, long-sighted
مشابه: purblind

جمله های نمونه

1. this policy is shortsighted
این سیاست دوراندیشانه نیست.

2. this youth is shortsighted
این جوان دوراندیش نیست.

3. This shortsighted policy will level down university standards.
[ترجمه گوگل]این سیاست کوته بینانه استانداردهای دانشگاه را پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]این سیاست کوته بینانه، استانداردهای دانشگاه را پایین می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's very shortsighted not to spend money on repairing the house.
[ترجمه گوگل]خرج نکردن برای تعمیر خانه بسیار کوته فکری است
[ترجمه ترگمان]خیلی زود است که پول تعمیر خانه را خرج نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But this is a mistaken and shortsighted view.
[ترجمه گوگل]اما این دیدگاهی اشتباه و کوته بینانه است
[ترجمه ترگمان]اما دید اشتباه و shortsighted اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He must have been very shortsighted for I remember the way in which he always peered through his very thick spectacles.
[ترجمه گوگل]او باید بسیار کوته‌بین بوده باشد، زیرا به یاد دارم که او همیشه از عینک بسیار ضخیم خود نگاه می‌کرد
[ترجمه ترگمان]لابد چون من به یاد می آورم که او همیشه از پشت عینک very به دقت نگاه می کرد، خیلی shortsighted بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. However, a shortsighted focus on individual animals could prove disastrous for long-term conservation efforts.
[ترجمه گوگل]با این حال، تمرکز کوته بینانه بر روی حیوانات می تواند برای تلاش های طولانی مدت حفاظت فاجعه بار باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک تمرکز کوته بینانه بر روی حیوانات فردی می تواند برای تلاش های طولانی مدت حفاظت از محیط زیست مضر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't be so shortsighted as to see only what is under your nose.
[ترجمه گوگل]آنقدر کوته فکر نباش که فقط آنچه را که زیر بینی ات است ببینی
[ترجمه ترگمان]به قدر کافی نزدیک بین نباش که تنها چیزی که زیر دماغت هست را ببینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's very shortsighted not to spend money on repairing your house.
[ترجمه گوگل]خیلی کوته فکری است که برای تعمیر خانه خود پول خرج نکنید
[ترجمه ترگمان]خیلی shortsighted که توی تعمیر خونه شما پول خرج نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Though Fey'lya truly hated the Empire, his shortsighted political games often hindered the New Republic's progress.
[ترجمه گوگل]اگرچه فیلیا واقعاً از امپراتوری متنفر بود، اما بازی‌های سیاسی کوته‌بینانه او اغلب مانع پیشرفت جمهوری جدید می‌شد
[ترجمه ترگمان]اگر چه فی lya حقیقتا از امپراطوری متنفر بود، بازی های سیاسی نزدیک بین او اغلب مانع پیشرفت جمهوری جدید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shortsighted people have to wear glasses, as do longsighted people.
[ترجمه گوگل]افراد کوته بین باید عینک بزنند، مانند افراد بلندبین
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مجبور هستند عینک به تن کنند، مانند مردم longsighted
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is widely viewed as a shortsighted design failure.
[ترجمه گوگل]به طور گسترده ای به عنوان یک شکست طراحی کوته بینانه در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]آن به طور گسترده به عنوان یک شکست طراحی کوته بینانه تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is shortsighted to shut down zoos.
[ترجمه گوگل]تعطیل کردن باغ وحش ها کوته بینانه است
[ترجمه ترگمان]نزدیک است که zoos را تعطیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The De Courcy's were hereditarily shortsighted.
[ترجمه گوگل]دی کورسی ها به طور ارثی کوته بین بودند
[ترجمه ترگمان]The De و shortsighted بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He finally realized that he was shortsighted and went to the optician.
[ترجمه گوگل]بالاخره متوجه شد که کوته بین است و پیش چشم پزشک رفت
[ترجمه ترگمان]سرانجام متوجه شد که او نزدیک بین است و به مغازه optician رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوته نظر (صفت)
hidebound, smug, low-minded, myopic, parochial, shortsighted, small-minded

نزدیک بین (صفت)
myopic, shortsighted, nearsighted

انگلیسی به انگلیسی

• myopic, nearsighted, unable to see distant objects clearly; heedless, lacking foresight
if you are short-sighted, you cannot see things properly when they are far away.
a short-sighted decision does not take account of the way things may develop in the future; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

نزدیک بین:
unable to see things clearly unless they are relatively close to the eyes.
"he is short - sighted and has worn glasses since the age of ten"
کوته فکری:
lacking imagination or foresight.
"a short - sighted government"
● نزدیک بین
● تنها در نظر گیرنده اتفاقات نزدیک، کوتاه مدت
○ البته بهتره " کوته فکر" یا "کوته نظر" نگیم، چون اون یعنی دیدگاه سطح پایین که narrow - minded مناسب تره، در واقع short - sighted یعمی کسی که به آینده کار یا روندی زیاد فکر نمیکنه و فقط الانو میبینه
در برخی متون: کم سو، چشم ضعیف
کوته نظرانه
کوته بین
کوتوله
نزدیک بین
مترادفش nearsighted متضادش long - sighted
نزدیک بین
نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی
کوته فکر

بپرس