short term

/ˈʃɔːrtˈtɜːrm//ʃɔːttɜːm/

کوتاه مدت، کوتاه زمان (در برابر: دراز مدت long-term)، مختصر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: covering, lasting, or completed in a short period.
مشابه: temporary, transient

- This area is for short-term parking only; you cannot park here overnight.
[ترجمه گوگل] این منطقه فقط برای پارکینگ کوتاه مدت است شما نمی توانید یک شبه اینجا پارک کنید
[ترجمه ترگمان] این منطقه برای یک پارکینگ کوتاه مدت است؛ شما نمی توانید یک شب اینجا پارک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a loan or debt, coming due or maturing in a short time.

جمله های نمونه

1. short-term papers
اسناد بهادار کوتاه مدت

2. the short-term effects of this drug appear to be good
آثار کوتاه مدت این دارو ظاهرا خوب است.

3. Short term contracts are now the norm with some big companies.
[ترجمه گوگل]قراردادهای کوتاه مدت در حال حاضر با برخی از شرکت های بزرگ عادی شده است
[ترجمه ترگمان]قراردادهای کوتاه مدت در حال حاضر نرم با برخی از شرکت های بزرگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dad loaned us his car for the short term.
[ترجمه گوگل]پدر ماشینش را برای مدت کوتاهی به ما قرض داد
[ترجمه ترگمان]بابا برای مدت کوتاهی ماشینش رو به ما قرض داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These measures may save money in the short term, but we'll end up spending more later.
[ترجمه گوگل]این اقدامات ممکن است در کوتاه مدت باعث صرفه جویی در هزینه شود، اما در نهایت بعداً هزینه بیشتری خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]این اقدامات ممکن است در کوتاه مدت پول پس انداز کنند، اما بعدا بیشتر خرج می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Arrangements for committal proceedings should be reviewed, and short term imprisonment discouraged as being expensive and of little reformative value.
[ترجمه گوگل]ترتیبات رسیدگی به ارتکاب باید مورد بازنگری قرار گیرد و از حبس کوتاه مدت به عنوان گران و ارزش اصلاحی کمی جلوگیری شود
[ترجمه ترگمان]ترتیباتی برای رسیدگی به اقدامات committal باید مورد بررسی قرار گیرد، و حبس کوتاه مدت به عنوان گران بودن و ارزش reformative کوچک دلسرد کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mere words could do little in the short term to reverse the chaotic situation.
[ترجمه گوگل]صرف کلمات می تواند در کوتاه مدت کمک چندانی به معکوس کردن وضعیت آشفته کند
[ترجمه ترگمان]حرف های مادر می تواند کمی در کوتاه مدت انجام شود تا وضعیت هرج و مرج را معکوس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This has allowed short term seated events to fill the gaps in the programme between major exhibitions.
[ترجمه گوگل]این به رویدادهای نشسته کوتاه مدت اجازه می دهد تا شکاف های برنامه بین نمایشگاه های بزرگ را پر کنند
[ترجمه ترگمان]این برای پر کردن شکاف ها در برنامه بین نمایشگاه های بزرگ مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes it can make sense to borrow short term to avoid unlocking well-placed savings or investments.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات برای جلوگیری از باز کردن پس‌اندازها یا سرمایه‌گذاری‌های مناسب، قرض‌گیری کوتاه‌مدت منطقی است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات ممکن است منطقی به نظر برسد که از باز کردن پس انداز یا سرمایه گذاری مناسب جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the short term, next week's budget crunch is more like a toy train crash rather than the real thing.
[ترجمه گوگل]در کوتاه مدت، بحران بودجه هفته آینده بیشتر شبیه یک تصادف قطار اسباب بازی است تا واقعی
[ترجمه ترگمان]در کوتاه مدت، کاهش بودجه هفته بعد بیشتر شبیه سقوط قطار اسباب بازی است تا چیز واقعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The group's short term future remains uncertain owing to the worldwide recession according to Mr Biggam.
[ترجمه گوگل]به گفته آقای بیگام، آینده کوتاه مدت این گروه به دلیل رکود اقتصادی در سراسر جهان نامشخص است
[ترجمه ترگمان]به گفته آقای Biggam، آینده کوتاه مدت این گروه به دلیل رکود جهانی نامشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For the short term it sees patchy signs of improvement and no speedy recovery.
[ترجمه گوگل]در کوتاه‌مدت، نشانه‌های تکه تکه‌ای از بهبود و بدون بهبودی سریع مشاهده می‌شود
[ترجمه ترگمان]برای عبارت کوتاه، شاهد تغییرات جزیی بهبود و عدم بهبود سریع می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And that national obsession with the short term has come directly from business.
[ترجمه گوگل]و این وسواس ملی به کوتاه مدت مستقیماً از تجارت ناشی شده است
[ترجمه ترگمان]و این وسواس ملی با عبارت کوتاه، مستقیما از کسب وکار نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Having a strategy which is both long and short term is at the heart of the Society's activities.
[ترجمه گوگل]داشتن یک استراتژی بلند مدت و کوتاه مدت در مرکز فعالیت های انجمن قرار دارد
[ترجمه ترگمان]داشتن یک استراتژی که هم بلند و هم کوتاه باشد در قلب فعالیت های جامعه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Although those measures would cost money in the short term, Rep.
[ترجمه گوگل]اگرچه این اقدامات در کوتاه‌مدت هزینه بر خواهد داشت،
[ترجمه ترگمان]اگرچه این اقدامات در کوتاه مدت هزینه دارند، نماینده مجلس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حسابداری] کوتاه مدت
[ریاضیات] کوتاه مدت

انگلیسی به انگلیسی

• short period of time
something such as a problem or solution that is short-term lasts for only a short time.
short-term effects or developments will happen soon, rather than happening more gradually over a period of time.

پیشنهاد کاربران

[حقوق کار]
مدت و دوره این نوع استخدام ( یا قرارداد ) در هر کشور متفاوت و از یک ماه تا دو فصل ( شش ماه ) متغیر است و بدون تشریفات و رعایت شرایط استخدام انجام میشه و به منظور ارائه پوشش موقت ( مثلا غیبت یک کارمند ) است
Continuing for only a short time
کوتاه مدت - برای مدت زمان کوتاه
:A short - term work
A short - term position is a temporary job that can last from one day to about one month
...
[مشاهده متن کامل]

کار موقت : کاری که میتونه یک روز تا یک ماه ادامه داشته باشه
در مقابلش
long - term work هست که میشه
A long - term position is often considered to last beyond six weeks, or if you work more than 1, 000 hours in a 12 month period
کاری که حداقل 6 هفته دیگه کمتر نباشه.
یه پارت تایم جاب هم داریم یا کاره پاره وقت
. A part - time job can be either a short - term or long - term
و میمونه فول تایم جاب که :
. A full - time employee typically works 40 hours per week
یک نیروی تمام وقت به طور معمول 40 ساعت در طول هفته کار میکنه
@لَنگویچ

چندگاهه
علائم کوتاه مدت
موقت

بپرس