shore

/ˈʃɔːr//ʃɔː/

معنی: ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن
معانی دیگر: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore، (معمولا با: up) محکم کردن، پادیر زدن، پشت بنددار کردن، شمع زدن به، دیرک زدن، (چوب ها و تیرهایی که کشتی را هنگام ساخت یا تعمیر بر آن سوار می کنند) پادیرناو، شمع کشتی، (قدیمی - محلی) گذشته و اسم مفعول: shear، لب دریا، بساحل رتفن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the land beside an ocean, sea, lake, or river.
مترادف: beach, strand, waterside
مشابه: bank, littoral

(2) تعریف: the land rather than the sea.
مترادف: earth, ground, land, terra firma

- He had duty on shore after the ship docked.
[ترجمه گوگل] او پس از پهلو گرفتن کشتی در ساحل وظیفه داشت
[ترجمه ترگمان] بعد از لنگر کشتی در ساحل وظیفه خود را انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a usu. angled post or beam that supports something such as a building or a ship in port.
مترادف: brace, prop
مشابه: buttress
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shores, shoring, shored
• : تعریف: to prop or support with or as if with a shore (usu. fol. by up).
مترادف: brace, prop, support
مشابه: bolster, buttress, reinforce, stay, strengthen, underpin

- They shored up the old wooden bridge and opened it to pedestrians.
[ترجمه جواد] آنها پل جوبی قدیمی را مستحکم کردند و آنرا برای عابرین پیاده باز کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها پل چوبی قدیمی را محکم کردند و آن را به روی عابران پیاده باز کردند
[ترجمه ترگمان] روی پل چوبی قدیمی shored و آن را به pedestrians باز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The President is trying various measures to shore up the economy.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور اقدامات مختلفی را برای تقویت اقتصاد انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور در حال تلاش برای اندازه گیری تدابیر مختلف برای رسیدن به اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shore batteries opened fire
توپ های ساحلی شروع به تیراندازی کردند.

2. easterly shore
کرانه ی خاوری

3. our shore batteries fired several salvos at the enemy fleet
توپ های ساحلی ما چندین بار به سوی ناوگان دشمن شلیک هماهنگ کردند.

4. to shore up his defence, the lawyer called on two more witnesses
برای مستحکم کردن دفاعیات خود،وکیل دو شاهد دیگر را فرا خواند.

5. a rocky shore
کرانه ی سنگلاخ

6. swimmers flocked the shore
شناگران ساحل را پر کردند.

7. waves beat the shore
موج ها بر کرانه می خورند.

8. a cottage on the shore
کلبه ای در ساحل

9. i drifted to the shore on a leaky boat
در یک قایق سوراخ (توسط امواج) به ساحل رانده شدم.

10. they stood on the shore and watched the sea birds
آنان در ساحل ایستادند و پرندگان دریا را تماشا کردند.

11. our house is on the shore of a lake
خانه ی ما در کنار یک دریاچه قرار دارد.

12. the land inclines toward the shore
زمین به سوی رودخانه شیب دارد.

13. the setting sun yellowed the shore
خورشید مغرب ساحل را زرین فام کرده بود.

14. there were trees margining the shore
صفی از درختان در راستای کرانه قرار داشت.

15. waves keep eating away the shore
امواج مرتبا ساحل را فرسایش می دهند.

16. after two days we regained the shore
پس از دو روز به ساحل رسیدیم.

17. ducks went wobbling by along the shore
اردک ها لمبر خوران در راستای کرانه حرکت می کردند.

18. iraj and i swam from the shore to the boat
من و ایرج از کرانه تا قایق شنا کردیم.

19. the accretion of sand on the shore
انباشتگی شن روی ساحل

20. the boat gently bumped against the shore wall
زورق به آرامی به دیواره ی ساحلی خورد.

21. the sea is endless (and) its shore is invisible
دریا بی انتهاست،ساحلش ناپیداست

22. the sea tiding planks to the shore
دریایی که تخته به کرانه می آورد

23. to ferry troops from ship to shore
قشون را با فری از کشتی به کرانه بردن

24. a new jeep came ripping up the shore
یک جیپ نو به سرعت تمام در ساحل ظاهر شد.

25. the moon lightened our path to the shore
ماه راه ما به سوی ساحل را روشن کرد.

26. the ships that are riding close to shore
کشتی هایی که نزدیک ساحل لنگر انداخته اند

27. they landed the soldiers on a rocky shore
سربازان را در یک ساحل سنگلاخ پیاده کردند.

28. the muttering of the waves on the rocky shore
هیاهوی امواج بر ساحل سنگی

29. before the attack, our bombers softened up the enemy's shore defenses
پیش از حمله،بمب افکن های ما مواضع ساحلی دشمن را کوبیدند.

30. the temple was moved bodily forty meters up the shore of the lake
معبد یکپارچه به چهل متر بالاتر از کرانه ی دریاچه تغییر مکان داده شد.

31. the wave hunched up and threw itself on the shore
موج برآمده شد و خود را بر ساحل افکند.

32. the wrecks of the ship were scattered all over the shore
تکه پاره های کشتی در سرتاسر ساحل پراکنده شده بود.

مترادف ها

ساحل (اسم)
bank, ripe, shore, beach, coast, strand, brae, shore front

لب (اسم)
bank, brink, shore, nucleus, lip, cheek, puss

کنار دریا (اسم)
shore, beach, strand, waterside, foreshore

کرانه (اسم)
boundary, mete, shore, strand, littoral

بساحل رفتن (فعل)
shore

پیاده شدن در ساحل (فعل)
shore

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

فرود امدن (فعل)
alight, ground, land, come down, descend, shore

تخصصی

[عمران و معماری] شمع - کناره - پلاژ - خط ساحلی - شمعک - شمعک زدن - کناره
[آب و خاک] ساحل

انگلیسی به انگلیسی

• land alongside a body of water, beach; dry land as opposed to water; support beam, reinforcement, prop
support with a post, reinforce with a beam
the shore of a sea, lake, or wide river is the land along the edge of it.
someone who is on shore is on the land rather than on a ship.
if you shore up something which is becoming weak, you strengthen it.

پیشنهاد کاربران

ساحل، کنار دریا
They walked along the shore at sunset.
آن ها در ساعت غروب در کنار ساحل پیاده روی کردند.
🏞️ shore : به هر ساحلی می گنش حالا شنی یا
صخره ای باشه مهم نیست
اما
🏖️ beach : فقط به ساحلای شنی یا
اونایی که سنگریزه دارن می گن
Beach: به قسمت صاف و شنی ساحل دریا یا دریاچه میگن که مردم برای تفریح میرن اونجا.
Coast: زمین های یک کشور که کنار دریا یا اقیانوس قرار دارن. جایی که یکم با دریا فاصله داره و آب دریا دیده نمیشه. مثل فاصله یک شهر تا لب دریا.
...
[مشاهده متن کامل]

Shore: قسمتی از کنار دریا که مرتب توسط جزر و مد یا امواج پوشانده میشه. یا همون لب دریای خودمون.
یعنی تقریبا اینجوری میشه: فرض کنید از دریا که به سمت خشکی میاین، اول به shore میرسین، بعد به beach و بعد به coast.
Bank: به زمینی که در دو طرف دریاچه وجود داره میگن.
ولی تو فارسی همه اینا رو ساحل ترجمه می کنیم.

ساحل
You can relax or play on a beach, or use it as a place to swim from. He walked along the beach. Children were building sandcastles on the beach. Shore is a more general word for the land along the edge of a sea, lake, or wide river.
نوار ساحلی
shore ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: ساحل 2
تعریف: فصل مشترک آب و خشکی|||متـ . کرانه
1 ساحل
shear shore shorn 2 =قیچی کردن ، هرس کردن
به بیرون از جایی رانده شدن
به زمینی که در کنار آب دریا یا دریاچه قرار دارد معمولا سنگلاخی تفاوت آن با beach زمینی در کنار دریا یا دریاچه که شنی است.
کرانه، ساحل
خط ساحلی
ساحل، کناره، شمع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس