shaped

/ˈʃeɪpt//ʃeɪpt/

معنی: بشکل درامده
معانی دیگر: بشکل درامده

جمله های نمونه

1. shaped rather like a pear
تقریبا به شکل یک گلابی

2. the mold was green and dome shaped
ژله سبز و گنبد مانند بود.

3. The back is shaped to the load.
[ترجمه گوگل]پشت به شکل بار است
[ترجمه ترگمان]پشت به بار شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The blacksmith shaped a horseshoe on his anvil.
[ترجمه گوگل]آهنگر روی سندان خود نعل اسبی شکل داد
[ترجمه ترگمان]آهنگری یک نعل بر سندان خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the rooms in the house were awkwardly shaped.
[ترجمه گوگل]تمام اتاق های خانه به شکل نامناسبی شکل گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق ها به طرز ناخوشایندی شکل گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Memory can be profoundly shaped by subsequent experience.
[ترجمه گوگل]حافظه را می توان عمیقاً با تجربه بعدی شکل داد
[ترجمه ترگمان]حافظه می تواند عمیقا به واسطه تجربه بعدی شکل بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As the wheel turned, the potter shaped and squeezed the lump of clay into a graceful shape.
[ترجمه گوگل]همانطور که چرخ می چرخید، سفالگر به شکل و فشردگی توده خاک رس را به شکلی برازنده درآورد
[ترجمه ترگمان]همان طور که چرخ می چرخید، پاتر شکل گل رس را به شکل زیبایی در می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her dress is shaped to her figure.
[ترجمه گوگل]لباس او مطابق شکل او است
[ترجمه ترگمان]لباسش شبیه اندام او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every struggle in your life has shaped you into the person you are today. Be thankful for the hard times; they can only make you stronger.
[ترجمه گوگل]هر مبارزه ای در زندگی شما را به فردی که امروز هستید تبدیل کرده است برای روزهای سخت شکرگزار باشید؛ آنها فقط می توانند شما را قوی تر کنند
[ترجمه ترگمان]هر مبارزه ای در زندگی شما را به فردی که امروز هستید شکل داده است برای زمان های سخت ممنون باشید؛ آن ها تنها می توانند شما را قوی تر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People's political beliefs are shaped by what they see in the papers.
[ترجمه گوگل]باورهای سیاسی مردم بر اساس آنچه در روزنامه ها می بینند شکل می گیرد
[ترجمه ترگمان]باورهای سیاسی مردم توسط آنچه در روزنامه ها دیده می شود شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The box was cube - shaped.
[ترجمه گوگل]جعبه به شکل مکعب بود
[ترجمه ترگمان]جعبه شکل مکعب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The male bird has a differently shaped head.
[ترجمه گوگل]پرنده نر دارای سر متفاوت است
[ترجمه ترگمان]این پرنده نر سر شکلی متفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The skirt has been shaped so that it hangs loosely.
[ترجمه گوگل]دامن به شکلی طراحی شده است که به راحتی آویزان می شود
[ترجمه ترگمان]دامنش طوری شکل گرفته که شل وول آویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The lenses of her sunglasses were shaped like hearts.
[ترجمه گوگل]لنزهای عینک آفتابی او شبیه قلب بود
[ترجمه ترگمان]لنزهای عینک آفتابی او شبیه قلب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt that her destiny had been shaped by her gender.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که سرنوشت او بر اساس جنسیت او شکل گرفته است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که سرنوشت او به شکل gender درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بشکل درامده (صفت)
shaped

تخصصی

[ریاضیات] شکل، به شکل

انگلیسی به انگلیسی

• having the form of, resembling; molded, formed
-shaped is added to nouns to form adjectives that describe the shape of an object.
something that is shaped in a particular way has the shape indicated.

پیشنهاد کاربران

1. شکلگرده
( Sheklgarde )
�شکل� ( shape ) و �گرده ( دیسه ی مفعولیِ پسوند �گر� ) � ( ed )
2. شاپیده
( Shāpide )
�شاپ� ( shape ) و �‍یده� ( ed )
( واژه ی �شکل� معنای هندسیک تر و فیزیکی تری دارد )
قالب گیری شده
تثبیت شده
نهادینه شده
سر و شکل گرفته
تکوین یافته
قطعیت یافته
( به طوری که تغییر در آن بعید باشد )
Their vision is shaped
دیدگاه آنها [از قبل] تثبیت شده
اگر شکل یک چیزی رو خاستیم توصیف کنیم از ترکیب زیر استفاده میکنیم :
شکل مورد نظر shaped مثلا :
Heart - shaped به شکل قلب
diamond - shaped به شکل الماس
L - shaped به شکل ال
ته گرد
شکل داده شده

بپرس