shamble

/ˈʃæmbəl//ˈʃæmbəl/

معنی: کشتارگاه، قتلگاه، تلوتلو خودن، کشتار کردن
معانی دیگر: پای خود را روی زمین کشیدن و راه رفتن، بصورت جمع کشتارگاه، سلاخی کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shambles, shambling, shambled
• : تعریف: to walk slowly, unsteadily, or awkwardly.
مشابه: lumber, stagger, totter

- He left the bar and shambled down the block.
[ترجمه گوگل] او نوار را ترک کرد و بلوک را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] بار دیگر بار را ترک کرد و پاهایش را روی زمین کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a shuffling walk.

جمله های نمونه

1. And watching her shamble away up the road, he stood in the sunshine and wondered.
[ترجمه گوگل]و با تماشای او که در حال دور شدن از جاده است، زیر نور آفتاب ایستاد و متحیر شد
[ترجمه ترگمان]و نگاه کردن به او در جاده، زیر نور خورشید ایستاد و از خود می پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I wake them up and we shamble along towards the Customs.
[ترجمه گوگل]من آنها را از خواب بیدار می کنم و به سمت گمرک حرکت می کنیم
[ترجمه ترگمان]آن ها را بیدار می کنم و به طرف گمرک تلوتلو می خوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But he stooped and appeared to shamble as he walked, chunky and untidy in his tweed suit.
[ترجمه گوگل]اما او خم شد و به نظر می رسید که در حالی که راه می رفت، درهم و برهم و نامرتب در کت و شلوار توئیدی خود به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]اما او خم شد و همان طور که در حال قدم زدن بود، خپله و ژولیده با کت و شلوار جینش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An elderly and toothless woman lived in a shamble of newspapers and produce cartons on top of the stairs in the hall.
[ترجمه گوگل]زنی مسن و بی دندان در میان انبوه روزنامه ها و کارتن های تولیدی بالای پله های سالن زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]یک زن مسن و بی دندان در یکی از روزنامه ها زندگی می کرد و چندین کارتن در بالای پله ها ایجاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shuffle and shamble indicate moving without lifting the feet completely off the ground.
[ترجمه گوگل]درهم و برهم نشان دهنده حرکت بدون بلند کردن کامل پاها از زمین است
[ترجمه ترگمان]تصادفی و shamble نشان می دهند که بدون برداشتن پاها به طور کامل از زمین حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Zombies shamble up the rows of the grid toward your house, and if they get past your defenses, well, you know.
[ترجمه گوگل]زامبی‌ها ردیف‌های شبکه را به سمت خانه شما می‌ریزند، و اگر از دفاع شما عبور کنند، خوب، می‌دانید
[ترجمه ترگمان]زامبی ها ردیف the را به سمت خانه شما می خورند، و اگر از defenses عبور کنند، خوب، می دانید که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the animal was bad-tempered, and one night Eugene opened the cage and let him shamble away.
[ترجمه گوگل]اما حیوان بدخلق بود و یک شب یوجین قفس را باز کرد و به او اجازه داد فرار کند
[ترجمه ترگمان]اما حیوان بد خلق بود، و یک شب اوژن قفس را باز کرد و به او اجازه رفتن داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After days of days of hard exercise and practice, my son could sprawl slowly and stand up to shamble a bit eventually!
[ترجمه گوگل]پس از روزها ورزش و تمرین سخت، پسرم می‌توانست به آرامی بپرد و بایستد تا در نهایت کمی به هم بخورد!
[ترجمه ترگمان]بعد از چند روز تمرین و تمرین سخت، پسرم به آرامی پخش می شود و سر جایش می ایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wait, please; you betray too much vigor, too much decision; you want more of a shamble.
[ترجمه گوگل]لطفا منتظر بمانید؛ شما به قدرت زیاد، تصمیم بیش از حد خیانت می کنید شما می خواهید یک آشفتگی بیشتر
[ترجمه ترگمان]صبر کن، خواهش می کنم، تو خیلی به قدرت و قدرت خیانت کردی، تو بیشتر از کشتار و کشتار نیاز داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشتارگاه (اسم)
abattoir, slaughterhouse, shambles, butchery, shamble

قتلگاه (اسم)
shambles, shamble

تلوتلو خودن (فعل)
shamble

کشتار کردن (فعل)
shamble, slay, slaughter

انگلیسی به انگلیسی

• shuffle, clumsy stride, awkward gait
walk clumsily, shuffle, walk awkwardly
if a place, event, or situation is a shambles, everything is in confusion and disorder, often because it has not been organized properly; an informal use.
if you shamble somewhere, you walk clumsily, dragging your feet.

پیشنهاد کاربران

بی نظمی, خرابی
حالت گیجی
لَختی، رخوت، بی حالی، سستی
به اصطلاح هراتی:
اسم - لخ لخ
فعل - لخ لخ راه رفتن
با توجه به مریام وبستر، میشه استعاره از سلاخ خانه یا همون قصابی گرفت. محمدرضا ایوبی صانع
archaic : a meat market. Mer
to walk in a slow and lazy way or with difficulty, dragging your feet along the ground. Ox

بپرس