serve as

پیشنهاد کاربران

کاربرد داشتن بعنوان . . .
عمل کردن مثل . . .
Serve a purpose به یه دردی خوردن
This machine can serve many purposes
این ماشین میتونه کاربردهای زیادی داشته باشه.
The judge said that the fine would serve as a warning to other drivers.
قاضی گفت که این جریمه به عنوان هشداری برای سایر رانندگان خواهد بود.
In the absence of anything better the settee could serve as a bed for a couple of nights.
...
[مشاهده متن کامل]

در غیاب چیز بهتری، این نیمکت می تواند برای چند شب به عنوان تخت استفاده شود.

قلمداد شدن
به منزله ی چیزی بودن، در مقام کاری بودن
عمل کردن به عنوان ( function as )
Let this incident serve as a reminder to future generations
انجام وظیفه کردن/خدمت کردن در مقام ( work as )
serve as a clerk
کارایی داشتن به شکل، به کار رفتن به شکلِ/به منظورِ/ به منزله، کار کردن به مثابه ( function as )
...
[مشاهده متن کامل]

This cup will serve as a sugar bowl
به جا آوردن، به پایان/انجام رساندن، انجام دادن ( complete, go through, fulfil, pass, discharge )
He had served an apprenticeship as a bricklayer
ایفای نقش کردن به عنوان، فعالیت کردن به عنوان

بپرس