schoolmate

/ˈskuːlˌmet//ˈskuːlmeɪt/

معنی: دوست، هم اموز، هم شاگردی، هم مدرسه
معانی دیگر: همکلاسی، همدرس، همدوره، هم مدرسه، هم شاگردی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a fellow pupil at school with whom one is acquainted or friendly.

جمله های نمونه

1. When his schoolmate made the last goal, the boy gave out with an untrammeled yell.
[ترجمه گوگل]وقتی همکلاسی‌اش آخرین گل را زد، پسر با فریادهای بی‌دریغ تسلیم شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که schoolmate آخرین هدفش را انجام داد، پسر با صدای بلندی داد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She ran against an old schoolmate in the park last week.
[ترجمه گوگل]او هفته گذشته با یکی از همکلاسی های قدیمی خود در پارک دوید
[ترجمه ترگمان]هفته پیش با یکی از همکلاسی قدیمی مدرسه فرار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He started the magazine with a schoolmate.
[ترجمه گوگل]او مجله را با همکلاسی خود شروع کرد
[ترجمه ترگمان]اون مجله رو با یکی از schoolmate شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I paired off with an old schoolmate of mine.
[ترجمه گوگل]من با یکی از همکلاسی های قدیمی ام جفت شدم
[ترجمه ترگمان]با یکی از همکلاسی قدیمی خودم جفت و جور شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Phinneys-the parents of his schoolmate Tad-were very sporting about turning their house into an armed camp for the night.
[ترجمه گوگل]فینیز - والدین همکلاسی او تاد - در مورد تبدیل خانه خود به یک اردوگاه مسلح برای شب بسیار ورزشکار بودند
[ترجمه ترگمان]The - پدر و مادر او، تد - که در عوض کردن خانه آن ها در یک اردوگاه مسلح برای شب خیلی جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Schoolmate, this is yours wrap what up?
[ترجمه گوگل]هم مدرسه ای، این مال توست چه خبر؟
[ترجمه ترگمان]schoolmate، این مال توئه چه خبر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I ran across an old schoolmate of mine in the street.
[ترجمه گوگل]در خیابان با یکی از همکلاسی های قدیمی ام برخورد کردم
[ترجمه ترگمان]از یکی از همکلاسی قدیمی خودم در خیابان دویدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then Professor Bladen wrote to his schoolmate, Park Chung Hee, who was President of South Korea at the time.
[ترجمه گوگل]سپس پروفسور بلادن به همکلاسی خود، پارک چونگ هی، که در آن زمان رئیس جمهور کره جنوبی بود، نامه نوشت
[ترجمه ترگمان]سپس پروفسور Bladen به schoolmate، پارک چونگ ایل، نوشت که در آن زمان رئیس کره جنوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He met an old schoolmate at the party.
[ترجمه گوگل]او در مهمانی با یکی از همکلاسی های قدیمی اش آشنا شد
[ترجمه ترگمان]او یکی از همکلاسی های قدیمی را در مهمانی ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At first we were bus mate, and schoolmate too.
[ترجمه گوگل]در ابتدا ما رفیق اتوبوس بودیم و هم مدرسه ای
[ترجمه ترگمان]اولش هم رفیق اتوبوس بودیم و هم schoolmate هم بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Design tip schoolmate (south Feder) lets the movement which stands invincibly one side and has turned around ultra do, chatted with the friend said that this scene was amusing.
[ترجمه گوگل]راهنمایی طراحی هم مدرسه ای (فدر جنوبی) اجازه می دهد حرکتی که شکست ناپذیری در یک طرف ایستاده و به اطراف فوق العاده چرخیده است انجام دهد، با دوست چت کرد گفت که این صحنه سرگرم کننده بود
[ترجمه ترگمان]نوک طراحی schoolmate (جنوب feder)به جنبشی که در یک طرف قرار دارد اجازه می دهد که این حرکت را بیش از حد انجام دهد و با دوست خود گفت که این صحنه سرگرم کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I recognise my primiary schoolmate Mary in the photo.
[ترجمه گوگل]من هم مدرسه ابتدایی ام مری را در عکس می شناسم
[ترجمه ترگمان]من primiary my مری را در عکس می شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her affected industry is more careful than her schoolmate.
[ترجمه گوگل]صنعت آسیب دیده او بیشتر از همکلاسی اش مراقب است
[ترجمه ترگمان]صنعت affected Her از schoolmate او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Does she help her schoolmate to have known his mistake?
[ترجمه گوگل]آیا او به همکلاسی‌اش کمک می‌کند تا اشتباهش را بفهمد؟
[ترجمه ترگمان]آیا او به schoolmate کمک می کند که اشتباه او را بدانند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوست (اسم)
patron, ally, fellow, friend, mate, boyfriend, bosom friend, chum, schoolmate

هم اموز (اسم)
classmate, schoolmate

هم شاگردی (اسم)
schoolmate, fellow student

هم مدرسه (اسم)
schoolmate

انگلیسی به انگلیسی

• classmate, fellow student, person who attended the same school at the same time as another person
your schoolmates are your school friends; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس