scheduling

/ˈskedʒʊlɪŋ//ˈʃedjuːlɪŋ/

معنی: زمان بندی
معانی دیگر: زمان بندی

جمله های نمونه

1. But they already possess the scheduling, communications, decision-making, oversight, and reporting skills needed.
[ترجمه گوگل]اما آنها قبلاً دارای مهارت های برنامه ریزی، ارتباطات، تصمیم گیری، نظارت و گزارش دهی مورد نیاز هستند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها در حال حاضر دارای برنامه ریزی، ارتباطات، تصمیم گیری، نظارت و گزارش مهارت های مورد نیاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their physical layout and time scheduling are similar.
[ترجمه گوگل]چیدمان فیزیکی و زمان بندی آنها مشابه است
[ترجمه ترگمان]آرایش فیزیکی و زمان بندی زمانی آن ها مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Both parties are cooperating by scheduling hearings on President-elect Bush's Cabinet nominations.
[ترجمه گوگل]هر دو حزب با برنامه ریزی جلسات استماع در مورد نامزدهای کابینه رئیس جمهور منتخب بوش همکاری می کنند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف با برنامه ریزی جلسات برنامه ریزی برای نامزدی ریاست جمهوری بوش، رئیس جمهور منتخب، هم کاری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the area of planning and scheduling there are unlikely to be any legal implications either. 30.
[ترجمه گوگل]در زمینه برنامه ریزی و زمان بندی نیز بعید است که هیچ پیامد قانونی وجود داشته باشد 30
[ترجمه ترگمان]در حوزه برنامه ریزی و برنامه ریزی، بعید است که هیچ نشانه قانونی وجود داشته باشد ۳۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He tells Mae she should start scheduling those meetings about 9: 30.
[ترجمه گوگل]او به می می گوید که باید برنامه ریزی آن جلسات را در ساعت 9:30 شروع کند
[ترجمه ترگمان]او به می می گوید که باید برنامه ریزی این جلسات را در حدود ساعت ۹: ۳۰ شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Have you spoken with Michael about the scheduling conflict?
[ترجمه گوگل]آیا با مایکل در مورد تضاد برنامه ریزی صحبت کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا درباره اختلاف برنامه ریزی با مایکل صحبت کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Moreover, their duties included everything from scheduling classes to enforcing discipline to monitoring the lunchroom.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، وظایف آن‌ها شامل همه چیز از برنامه‌ریزی کلاس‌ها گرفته تا اجرای نظم و نظارت بر اتاق ناهار بود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، وظایف آن ها شامل همه چیز از کلاس های برنامه ریزی گرفته تا اجرای نظم برای نظارت بر غذاخوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mass faxing is also a doddle, as is scheduling.
[ترجمه گوگل]فکس انبوه نیز مانند برنامه ریزی یک کار ساده است
[ترجمه ترگمان]شرکت Mass نیز یک doddle است، همان طور که برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The inflexible central scheduling of over-the-air broadcast transmissions severely limited the usefulness of educational television programs in individual classrooms.
[ترجمه گوگل]زمان‌بندی مرکزی غیرقابل انعطاف انتقال‌های پخش از طریق هوا به شدت سودمندی برنامه‌های تلویزیونی آموزشی در کلاس‌های درس را محدود کرد
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی مرکزی inflexible انتقال پخش برنامه های تلویزیونی به شدت کارآیی برنامه های تلویزیونی آموزشی را در کلاس های انفرادی محدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In some cases the scheduling of records in departments under the guidance of the national archives is mandatory.
[ترجمه گوگل]در برخی موارد، برنامه ریزی سوابق در بخش های تحت هدایت آرشیو ملی الزامی است
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد برنامه ریزی اسناد در بخش های تحت راهنمایی آرشیو ملی اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The scheduling of payments should also be covered at an early stage.
[ترجمه گوگل]زمان‌بندی پرداخت‌ها نیز باید در مراحل اولیه پوشش داده شود
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی پرداخت ها باید در مراحل اولیه نیز پوشش داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One last comment in regard to scheduling your research work when it involves travel time.
[ترجمه گوگل]آخرین نظر در رابطه با برنامه ریزی کار تحقیقاتی شما زمانی که شامل زمان سفر می شود
[ترجمه ترگمان]آخرین نظر در مورد برنامه ریزی کار تحقیق تان زمانی که شامل زمان سفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For them, what mattered was flexibility in scheduling, to make space for other things in their lives.
[ترجمه گوگل]برای آنها چیزی که اهمیت داشت انعطاف در برنامه ریزی بود تا فضا را برای چیزهای دیگر در زندگی خود باز کنند
[ترجمه ترگمان]برای آن ها، چیزی که اهمیت داشت، انعطاف پذیری در برنامه ریزی بود تا فضا برای چیزهای دیگر در زندگی آن ها ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And a scheduling function will be needed to determine how often a processing element should apply its transfer function.
[ترجمه گوگل]و یک تابع زمانبندی برای تعیین اینکه یک عنصر پردازشی باید چند بار تابع انتقال خود را اعمال کند، مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]و یک تابع زمان بندی برای تعیین اینکه چگونه یک عنصر پردازشی باید تابع انتقال خود را اعمال کند، مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زمان بندی (اسم)
scheduling

تخصصی

[عمران و معماری] تنظیم برنامه زمانبندی شده - تنظیم برنامه
[کامپیوتر] زمان بندی
[صنعت] زمانبندی
[ریاضیات] برنامه بندی زمانی، برنامه ریزی زمانی، برنامه ی زمان بندی، تنظیم برنامه ی زمان بندی شده، زمان بندی

انگلیسی به انگلیسی

• process of making a timetable, process of creating an itinerary

پیشنهاد کاربران

تو بحث معماری همون متره و برآورد میشه
scheduling ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: زمان بندی 1
تعریف: فرایند تبدیل طرح کلی یک پروژه به برنامۀ زمانی برحسب منابع دردسترس و محدودیت های زمانی
1. زمان بندی
2. برنامه ریزی
زمانبندی

بپرس