scarcely

/ˈskersli//ˈskeəsli/

معنی: ندرتا
معانی دیگر: بسیار کم، اندکی، به سختی، تازه، کمی، به محض اینکه، چند لحظه ای نگذشته بود که، حتی، هنوز هم نه، فقط، کمتر از، به ندرت، دیر به دیر، شاید نه، محتملا نه، حتما نه، محققا نه، اصلا نه، اصلا نه we could scarcely interfere between the man and his wife ما اصلا نمی توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم، بدشواری، مشکل، زورکی، جخت، جخت تازه، حخت اکر، نه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: just barely; by only a small margin.
مترادف: barely, hardly, just
متضاد: considerably, far
مشابه: by the skin of one's teeth, ill, little, slightly

- I was scarcely asleep when the alarm went off.
[ترجمه گوگل] من به سختی خواب بودم که زنگ هشدار به صدا درآمد
[ترجمه ترگمان] وقتی که آژیر خاموش شد به سختی خواب بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: certainly not.
مترادف: hardly
مشابه: not

- We can scarcely leave him behind!
[ترجمه گوگل] ما به سختی می توانیم او را پشت سر بگذاریم!
[ترجمه ترگمان] ما به سختی می توانیم او را تنها بگذاریم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. scarcely had i seen her than she spoke to me
هنوز درست او را ندیده بودم که (تا او را دیدم) با من حرف زد.

2. scarcely more than two miles from my house
اندکی بیش از دو میل از خانه ی من

3. scarcely two hours
کمتر از دو ساعت

4. i scarcely noticed what was going on
به سختی متوجه شدم که چه چیزی دارد روی می دهد.

5. she scarcely comes here any more
او دیگر دیر به دیر اینجا می آید.

6. i had scarcely finished dinner when he arrived
تازه شام را تمام کرده بودم که او وارد شد.

7. i had scarcely read the letter when they handed me another one
هنوز نامه را نخوانده بودم که یک نامه ی دیگر به دستم دادند.

8. my mother scarcely wore red dresses
مادرم به ندرت لباس قرمز می پوشید.

9. she is scarcely fifteen years old
او حتی پانزده سال هم ندارد.

10. there could scarcely have been found a leader better suited for the work
احتمال بسیار کمی وجود داشت که بتوان مدیر بهتری را برای آن کار پیدا کرد.

11. we could scarcely interfere between the man and his wife
ما اصلا نمی توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم.

12. he found life scarcely livable
او دریافت که زندگی به آسانی تحمل پذیر نیست.

13. an english teacher who scarcely knows a word of english!
معلم انگلیسی که حتی یک کلمه انگلیسی بلد نیست !

14. he sported with things he could scarcely understand
او چیزهایی را موردتمسخر قرار می داد که به درستی قادر به فهم آنها نبود.

15. There were scarcely a hundred people present.
[ترجمه گوگل]به ندرت صد نفر حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]بیش از صد نفر در آنجا حضور نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The city centre has scarcely changed in over a century.
[ترجمه گوگل]مرکز شهر در بیش از یک قرن به ندرت تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]این مرکز شهر بیش از یک قرن است که تغییر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The lecturer spoke so quietly that he was scarcely audible at the back of the hall.
[ترجمه گوگل]مدرس آنقدر آرام صحبت می کرد که در پشت سالن به سختی شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]سخنران چنان آهسته صحبت می کرد که به زحمت از پشت سرسرا به زحمت شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We scarcely have time for breakfast.
[ترجمه گوگل]به ندرت برای صبحانه وقت داریم
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه به ندرت وقت داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We had scarcely reach the school before it began to rain.
[ترجمه گوگل]به سختی به مدرسه رسیده بودیم قبل از اینکه باران شروع به باریدن کند
[ترجمه ترگمان]هنوز به مدرسه نرسیده بودیم که باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. In one ad the viewer scarcely sees the car's exterior.
[ترجمه گوگل]در یک آگهی بیننده به ندرت نمای بیرونی ماشین را می بیند
[ترجمه ترگمان]در یک تبلیغ، بیننده به ندرت ظاهر ماشین را می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Scarcely a week goes by without some new scandal in the papers.
[ترجمه گوگل]به ندرت یک هفته می گذرد که رسوایی جدیدی در روزنامه ها وجود نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]بیش از یک هفته بدون هیچ رسوایی تازه ای در روزنامه ها می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ندرتا (قید)
rarely, seldom, scarcely

انگلیسی به انگلیسی

• barely, hardly; almost not
you use scarcely to say that something is only just true.
you can use scarcely in an ironic way to emphasize that something is certainly not true.
if you say scarcely had one thing happened when something else happened, you mean that the first event was followed immediately by the second.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : scarcity
✅️ صفت ( adjective ) : scarce
✅️ قید ( adverb ) : scarcely / scarce
به ندرت
۱۰ درصد مواقع
Scarcely = hardly ever, Seldom, rarely
Not
almost not
certainly not
probably not
noway
کم، ندرتا, به ندرت
هم معنی ( never, hardly ever )
به ندرت، هم معنی ( seldom, rarely )

بپرس