scapegoat

/ˈskeɪpɡoʊt//ˈskeɪpɡəʊt/

معنی: کسیکه قربانی دیگران شود، بز طلیعه
معانی دیگر: سپر بلا، بلاگردان، کسی که گناه دیگران را به گردن او می اندازند، (در اصل - یهودیان باستان) بز قربانی که خاخام گناهان مردم را در گوشش می خواند و سپس می گذاشت فرار کند، کسی راقربانی دیگران کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one made to bear the blame for the wrongs of others.

- The police chief fired the officer in question, but the problem in the department was much larger and the young officer was just a scapegoat.
[ترجمه گوگل] رئیس پلیس افسر مورد نظر را اخراج کرد، اما مشکل در بخش بسیار بزرگتر بود و افسر جوان فقط یک قربانی بود
[ترجمه ترگمان] رئیس پلیس این افسر را مورد سوال قرار داد، اما مشکل این بخش بسیار بیشتر بود و افسر جوان قربانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scapegoats, scapegoating, scapegoated
• : تعریف: to make into a scapegoat.

جمله های نمونه

1. jews were made a scapegoat for all of germany's misfortunes
یهودیان را عامل همه ی بدبختی های آلمان شمردند.

2. I don't deserve to be made the scapegoat for a couple of bad results.
[ترجمه مائده] حق من نیست که بخاطر چند تا اتفاق بد عامل همه ی بدبختی ها دانسته شوم
|
[ترجمه گوگل]من لیاقت این را ندارم که به خاطر چند نتیجه بد تبدیل شوم
[ترجمه ترگمان]من مستحق این نیستم که اون سپر رو برای چند تا نتیجه بد درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has been made a scapegoat for the company's failures.
[ترجمه گوگل]او را قربانی شکست های شرکت کرده اند
[ترجمه ترگمان]او قربانی شکست های این شرکت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Strike leaders tried to scapegoat foreign competitors.
[ترجمه گوگل]رهبران اعتصاب سعی کردند رقبای خارجی را قربانی کنند
[ترجمه ترگمان]رهبران اعتصاب سعی کردند رقبای خارجی را قربانی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The captain was made a scapegoat for the team's failure.
[ترجمه گوگل]کاپیتان تبدیل به قربانی شکست تیم شد
[ترجمه ترگمان]فرمانده یک نفر را برای شکست تیم آماده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She believed she had been made a scapegoat for what happened.
[ترجمه گوگل]او بر این باور بود که به خاطر اتفاقی که افتاده، او را قربانی کرده اند
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که او به خاطر اتفاقی که افتاد، قربانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The old curmudgeon found a new scapegoat and that let me out.
[ترجمه گوگل]پیرمرد یک بزغاله جدید پیدا کرد و من را رها کرد
[ترجمه ترگمان]مرد خسیس، قربانی جدیدی پیدا کرد و آن را به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I would have been the scapegoat for anything bad they wrote afterwards.
[ترجمه گوگل]من قربانی هر چیز بدی بودم که بعد از آن نوشتند
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست برای هر چیز بد که بعدا نوشته بودند، قربانی شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. God: The most popular scapegoat for our sins. Mark Twain
[ترجمه گوگل]خدا: محبوب ترین قربانی گناهان ماست مارک تواین
[ترجمه ترگمان]خداوند: The قربانی گناهان ما مارک تواین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Alternatively the committee could have served as a scapegoat if Pomgol activities had failed completely.
[ترجمه گوگل]از طرف دیگر، اگر فعالیت‌های پومگول به طور کامل شکست می‌خورد، کمیته می‌توانست به عنوان یک قربانی عمل کند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، اگر فعالیت های Pomgol به طور کامل شکست خوردند، این کمیته می توانست به عنوان قربانی عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Janice was to be made a scapegoat.
[ترجمه گوگل]قرار بود جانیس تبدیل به بزغاله شود
[ترجمه ترگمان] جنیس \"می خواست یه نفر رو قربانی کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Too often she became a scapegoat for anger not strictly her due.
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات او تبدیل به قربانی عصبانیت می شد که دقیقاً حق او نبود
[ترجمه ترگمان]او اغلب به خاطر خشم و نگرانی او را قربانی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I could easily have become a scapegoat.
[ترجمه گوگل]من به راحتی می توانستم تبدیل به یک قربانی شوم
[ترجمه ترگمان] من به راحتی میتونستم قربانی بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Scapegoat appeared unharmed and was clearly visible through the curtain of fire, turning over and over as the Wheel rolled.
[ترجمه گوگل]بز مقتول سالم به نظر می رسید و به وضوح از میان پرده آتش دیده می شد، و با چرخش چرخ بارها و بارها می چرخید
[ترجمه ترگمان]The سالم به نظر می رسید و به وضوح در میان پرده آتش دیده می شد و وقتی که چرخ چرخ می خورد، از میان پرده آتش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کسیکه قربانی دیگران شود (اسم)
scapegoat

بز طلیعه (اسم)
scapegoat

انگلیسی به انگلیسی

• person or group that is blamed for the sins or wrongdoings of others
if someone is made a scapegoat, they are blamed for something that they were not fully responsible for because other people want to protect themselves.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ( Scapegoat ) به فارسی ( بز طلیعه ) ؛
*مثال:
. He looks like a Scapegoat in this room
*ترجمه:
او در این اتاق مانند یک بز طلیعه به نظر می رسد.
*مفهوم:
او مثل یک قربانی، فدایی، ستمکش و یا یک بلاگردان در این اتاق و این جمعیت به نظر می رسد.
کسی که به خاطر اشتباهات دیگران مجازات می شود
در عهد قدیم مردم بزی را نزد خاخام های یهودی می بردند و مثل اعتراف مسیحی ها به گناهان خود نزد خاخام اعتراف میکردند و خاخام اون گناهان رو در گوش بز یکبار دیگه میخوند و سپس بز را فراری میدادند که مثلا گناهان طرف با بز فرار میکرد و در آخر بز را قربانی میکردند و به خاخام میدادند.
بزِ بلاگردون
به معنای ( سپر بلا ) هست
اگر بخواهیم به ترجمه دونه دونه کلمات بپردازیم میشه بز فراری! در حالی داستانی پشت این ماجراست
درواقع در گذشته افراد ثروتمند وقتی سوار کالسکه خودشون میشدن همراه خودشون یه بز میبردن که در صورت حمله حیوانات به کالسکه با پرت کردن ان بز ان حیوان حمله گر را مشغول و جان خودشون رو نجات میدادن در واقع ان بز سپر بلا انها میشد!!
...
[مشاهده متن کامل]

noun
[count] : a person who is unfairly blamed for something that others have done
◀️The CEO was made the scapegoat for the company's failures
Other forms: plural - goats
scapegoat verb - goats - goated - goating [ obj]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️He was scapegoated for the company's failures.
◀️He's a victim of scapegoating
Scapegoat یک اسم هست و به کسی اطلاق میشود که بی گناهه ولی دستای پنهان یا حکومت یا افرادی این فرد را به عنوان مقصر معرفی میکنند و قاعدتاً این فرد یک قربانی که براش پاپوش درست کردند میباشد

بلا گردان
کسی که همه کاسه کوزه ها سر او شکست ه می شود.
بُز بسته ، بز قربانی ،
چوب خورِ ماجرا ، کتک خور داستان
گوشت نذری ( قربانی )
جورکِش ، بَلاکش ، سِتمکش
scapegoat ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: گریزه
تعریف: فرد یا گروه یا عامل خاصی که در توجیه ناکامی یک اقدام یا شکست یک سیاست مقصر معرفی می‏شود
قربانی
کسی که تقصیر رو میندازن گردنش
گوشت قربونی
دیوار کوتاه
وجه المصالحه
قربانی، سپر بلا، بلاگردان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس