scaling

/ˈskeɪlɪŋ//ˈskeɪlɪŋ/

معنی: پیمایش، مقیاس گذاری
معانی دیگر: مقیاس گذاری، پیمایش

جمله های نمونه

1. Police are scaling down the search for the attacker.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال کاهش جستجو برای یافتن مهاجم است
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال کاهش جستجو برای این مهاجم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Since then, Wellcome has been scaling up production to prepare for clinical trials.
[ترجمه گوگل]از آن زمان، Wellcome تولید خود را برای آماده شدن برای آزمایشات بالینی افزایش داده است
[ترجمه ترگمان]از آن زمان، Wellcome از تولید برای آماده سازی برای آزمایش های بالینی استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We are thinking of scaling down our training programmes next year.
[ترجمه گوگل]ما در فکر کاهش برنامه های آموزشی خود در سال آینده هستیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم برنامه های آموزشی خود را در سال آینده کاهش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He bought a piece of meat scaling in four pounds.
[ترجمه گوگل]او یک تکه پوسته گوشت را در چهار پوند خرید
[ترجمه ترگمان]او یک تکه گوشت با چهار پوند خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The plaster is scaling off the wall.
[ترجمه گوگل]گچ از روی دیوار پوسته پوسته می شود
[ترجمه ترگمان]گچ دیوار را از دیوار جدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My company is scaling up its operations in the Middle East.
[ترجمه گوگل]شرکت من در حال افزایش فعالیت های خود در خاورمیانه است
[ترجمه ترگمان]شرکت من در حال افزایش عملیات های خود در خاور میانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Increasing the helium-3 supply would mean scaling up the production of the dangerous radioactive isotope tritium.
[ترجمه گوگل]افزایش عرضه هلیوم 3 به معنای افزایش تولید ایزوتوپ رادیواکتیو خطرناک تریتیوم است
[ترجمه ترگمان]افزایش عرضه هلیوم - ۳ به معنی بالا رفتن تولید ایزوتوپ رادیواکتیو خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scaling a means of calculating the amount of enlargement or reduction necessary to accommodate a photograph within the area of a design.
[ترجمه گوگل]مقیاس بندی وسیله ای برای محاسبه میزان بزرگ شدن یا کاهش لازم برای قرار دادن عکس در محدوده طرح
[ترجمه ترگمان]مقیاس کردن وسیله ای برای محاسبه میزان توسعه یا کاهش لازم برای جای دادن یک عکس در محدوده طراحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They made good progress and some were soon scaling the dominating ridge leading to Chunuk Bair.
[ترجمه گوگل]آنها پیشرفت خوبی داشتند و برخی به زودی از یال مسلط منتهی به Chunuk Bair عبور کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشرفت خوبی کرده بودند و بعضی از آن ها به زودی از ridge که به بئر داده می شد بالا می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Through her tears she saw Garry scaling the wall as he made a run for it.
[ترجمه گوگل]در میان اشک‌هایش، گری را دید که از دیوار بالا می‌رفت و در حال دویدن برای آن بود
[ترجمه ترگمان]از میان اشک های او، گری را دید که از دیوار بالا می رود و به دنبالش می دود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ordinate scaling is derived by dividing the area beneath a normal distribution curve into columnar segments of equal area.
[ترجمه گوگل]مقیاس بندی اردیتی با تقسیم ناحیه زیر منحنی توزیع نرمال به بخش های ستونی با مساحت مساوی به دست می آید
[ترجمه ترگمان]ساختار مقیاس بندی با تقسیم مساحت زیر یک منحنی توزیع نرمال به بخش های ستونی ناحیه برابر استخراج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An imaginative application of multi-dimensional scaling by the statistician David Kendall serves to illustrate how widely the technique can be applied.
[ترجمه گوگل]کاربرد تخیلی مقیاس‌گذاری چند بعدی توسط آماردان دیوید کندال، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان این تکنیک را به طور گسترده به کار برد
[ترجمه ترگمان]کاربرد خلاقانه مقیاس بندی چندبعدی توسط آماری که دیوید کندال استفاده می کند، برای نشان دادن این که چگونه این تکنیک می تواند به طور گسترده اعمال شود، به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. White motion gives the simplest form of scaling noise.
[ترجمه گوگل]حرکت سفید ساده ترین حالت پوسته پوسته شدن صدا را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]حرکت سفید ساده ترین شکل نویز در مقیاس بندی را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She showed no objection to Billy scaling the ladder to look in.
[ترجمه گوگل]او مخالفتی با بیلی نشان نداد که از نردبان بالا می رود تا به داخل نگاه کند
[ترجمه ترگمان]او هیچ اعتراضی به بیلی نداشت که نردبان را بالا بیاورد تا به داخل آن نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیمایش (اسم)
calibration, gauging, scaling, mensuration

مقیاس گذاری (اسم)
scaling, scale factor

تخصصی

[عمران و معماری] پوسته شدگی - پوسته شدن - مقیاس گذاری
[کامپیوتر] مقایش گذاری ؛ مقیاس؛ سنجش
[برق و الکترونیک] مقیاس بند شمارش پالش با شمارشگر هنگامی که سرعت پالسها برای شمارش مستقیم با ابزار معمولی بسیار سریع است . - مقیاس بندی
[زمین شناسی] پوسته پوسته شدن، مقیاس بندی، زینه بندی، پوسته گیری - نوعی فرسایش پوست پیازی که پولکها، لامینه ها یا فلس های نازک تولید می کند.
[ریاضیات] نسبت دادن مقیاس، مقیاس
[معدن] لقگیری (نگهداری)
[پلیمر] مقیاس بندی
[آمار] مقیاس بندی

انگلیسی به انگلیسی

• act of climbing or ascending; act of removing the skin flakes (from a fish); act of shedding skin flakes; calcification

پیشنهاد کاربران

kettle scale: رسوبی که ته کتری دیده می شود.
مقیاس بندی
افزایش
پوسته پوسته شدن
پیمایش
Scaling: مقیاس دهی
Scalability: مقیاس پذیری
Scalable: مقیاس پذیر
Scale: مقیاس
scaling ( خوردگی )
واژه مصوب: پوسته بندی
تعریف: تشکیل پوسته بر سطح فلز براثر خوردگی
سنجش
پوسته پوسته شدن ( پزشکی )
اگر در یک متن مدیریتی، کسب وکاری و اقتصادی استفاده شود به معنای "ترقی کردن، توسعه یافتن، گسترش دادن، پیشرفت، رشد" می تواند باشد.
در دندان پزشکی: جرمگیری دندان و برداشت calculus از روی دندان
مقیاس پذیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس