symptom

/ˈsɪmptəm//ˈsɪmptəm/

معنی: اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض
معانی دیگر: (پزشکی) نشانه ی بیماری، نشانه ی هرچیز، همایند، علائم مر­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: symptomless (adj.)
(1) تعریف: an indication or sign of something.
مترادف: indication, indicator, mark, sign

- His behavior shows the symptoms of loss.
[ترجمه محمد حسن] رفتار او از علامت های فقدان میباشد
|
[ترجمه گوگل] رفتار او نشانه های از دست دادن را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] رفتار او علایم از دست رفتن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an abnormal phenomenon caused by and indicating a disease or disorder.
مترادف: indication, warning

- Fever is a symptom of many types of infections.
[ترجمه شان] تب، نشانه بروز بسیاری از اشکال بیماری های عفونی است.
|
[ترجمه گوگل] تب یکی از علائم بسیاری از انواع عفونت ها است
[ترجمه ترگمان] تب نشانه بسیاری از انواع بیماری ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. headache is a symptom of many diseases
سردرد نشانه ی بسیاری از بیماری ها است.

2. newspaper attacks were a symptom but not a cause of public discontent
حملات مطبوعات نشانه ی نارضایتی همگانی بودند نه علت آن.

3. Mary's symptom is similar to Joseph's in some way.
[ترجمه گوگل]علائم مریم به نوعی شبیه به علائم یوسف است
[ترجمه ترگمان]علائم مری به نوعی شبیه به جوزف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The riot is a symptom of political instability.
[ترجمه گوگل]شورش نشانه بی ثباتی سیاسی است
[ترجمه ترگمان]شورش نشانه ای از بی ثباتی سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They claim it is a symptom of a deeper and more general malaise in society.
[ترجمه گوگل]آنها ادعا می کنند که این نشانه یک بیماری عمیق تر و عمومی تر در جامعه است
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعا می کنند که نشانه یک ضعف عمیق و کلی تر در جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fever is a symptom of many illnesses.
[ترجمه گوگل]تب یکی از علائم بسیاری از بیماری ها است
[ترجمه ترگمان]تب نشانه بیماری بسیار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The rise in inflation was just one symptom of the poor state of the economy.
[ترجمه گوگل]افزایش تورم تنها یکی از علائم وضعیت بد اقتصاد بود
[ترجمه ترگمان]افزایش تورم تنها یک نشانه از وضعیت ضعیف اقتصاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The first symptom of the disease is often short-term memory loss.
[ترجمه گوگل]اولین علامت این بیماری اغلب از دست دادن حافظه کوتاه مدت است
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه این بیماری، کمبود حافظه کوتاه مدت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The muscle goes into spasm, producing the symptom of cramp.
[ترجمه گوگل]عضله دچار اسپاسم می شود و علامت گرفتگی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]عضلات منقبض می شود و علامت گرفتگی را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your problem with keeping boyfriends is just a symptom of a larger problem: making and keeping friends.
[ترجمه گوگل]مشکل شما با دوست پسر نگه داشتن فقط نشانه ای از یک مشکل بزرگتر است: دوست داشتن و دوست داشتن
[ترجمه ترگمان]مشکل تو با keeping تنها نشانه یک مشکل بزرگ تر است: ایجاد و نگهداری از دوستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The main symptom is a scarlet rash that's quite unmistakable.
[ترجمه گوگل]علامت اصلی راش قرمز مایل به قرمز است که کاملا غیر قابل انکار است
[ترجمه ترگمان]علامت اصلی، جوش های قرمز رنگی است که کاملا واضح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The disappearance of jobs is a symptom of a deeper socio-economic change.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن مشاغل نشانه تغییر عمیق‌تر اجتماعی-اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن مشاغل نشانه ای از یک تغییر اجتماعی - اقتصادی عمیق تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The first symptom of the disease is a very high temperature.
[ترجمه گوگل]اولین علامت بیماری دمای بسیار بالا است
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه این بیماری، دمای بسیار بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Victoria was strangely undisturbed by this symptom, even though her husband and family were frightened.
[ترجمه گوگل]ویکتوریا به طرز عجیبی از این علامت آشفته نبود، حتی اگر شوهر و خانواده اش ترسیده بودند
[ترجمه ترگمان]ویکتوریا به طرز عجیبی از این علامت بی خبر بود، حتی با وجود اینکه شوهرش و خانواده اش ترسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

دلیل (اسم)
reason, proof, testimony, sake, symptom

هم افت (اسم)
symptom

علائم مرض (اسم)
symptom

انگلیسی به انگلیسی

• sign, indication, manifestation; something caused by and indicative of a certain disease or disorder
a symptom of an illness is something wrong with your body that is a sign of the illness.
a symptom of a bad situation is something that happens which is considered to be a sign of this situation.

پیشنهاد کاربران

symptoms به معنای نشانه ها بهتر است بکار برود موریسون در کتاب تشخیص به زبان ساده نیز هم رأی است، بلحاظ ریشه با syndrome به معنای نشانگان نزدیک هست. . . از طرفی ساین sign به معنای علامت با سیگنال signal
...
[مشاهده متن کامل]
هم ریشه است، بنابراین نشانه ها شکایات ذهنی بیمار و علایم یافته های عینی که توسط متخصص مشاهده میشوند ، تلقی میگردند. همچنان در کتابها اشتباه نوشته شده ، بنده توضیحی که دادم در هیچ کتابی موشکافانه و بادقت نداده اند. . .

نشانه = تنها توسط فرد بیمار قابل گزارش و تعریف است
عوارض
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : symptomize
اسم ( noun ) : symptom
صفت ( adjective ) : symptomatic
قید ( adverb ) : _
واژه Sign: نشانه؛ یک شاهد عینی از بیماری است که توسط پزشک معاینه کننده قابل درک بوده است.
اما
Symptom هر گونه احساس یا تغییر [ذهنی] در عملکرد بدن که توسط بیمار تجربه می شود و با بیماری خاصی همراه است:
...
[مشاهده متن کامل]

any sensation or change in bodily function that is experienced by a patient and is associated with a particular disease

symptom ( پزشکی )
واژه مصوب: علامت 2
تعریف: مشخصۀ غیرعینی که بیمار آن را ابراز می کند
دردنشان
همایند مناسب است. تعریف پزشکی می گوید: symptom هرگونه نمودِ ذهنی بیماری است. برعکس، نشانهsign عینی است. خونی که از بینی بیمار می آید، یک نشانه است؛ برای بیمار، پزشک ودیگران عیان است. اضطراب، کمردرد، خستگی همگی همایند هستندو فقط بیمار آنرا حس می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در برابر symptom باید واژه ی جدیدی گذاشت که بار معنایی خودویژهای را برساند. هیچ کدام از معدل های اشاره شده در شرح بالا این ویژگی را ندارند. هم افت هم جالب نیست حتی اگر به لحاظ ریشه شناختی، قابل توجیه باشد.

نشانه بیماری، عارضه
نشانه وجود مشکل
عارضه
علایم قابل مشاهده بیماری مثل:کهیر، اگزما، تهوع. . .
از نظر پزشکی علایم و نشانه های که خود مریض به آن اشاره میکند
علائم بیماری
نشانگان ، نشانه ها ، مجموعه نشانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس