suffered

جمله های نمونه

1. he suffered his beard to grow
او گذاشت ریشش بلند شود.

2. he suffered martyrdom at the hands of infidels
او به دست کفار به شهادت رسید.

3. she suffered from an issue of blood
او از خونریزی رنج می برد.

4. they suffered a few disasters before muddling through to victory
با چند فاجعه روبرو شدند ولی با این وجود به پیروزی دست یافتند.

5. they suffered heavy losses in men and materiel
از نظر افراد و تجهیزات متحمل خسارات سنگین شدند.

6. they suffered seven lean years
آنها هفت سال دچار کم حاصلی بودند.

7. they suffered torture and other cruelties
آنان متحمل شکنجه و ستمگری های دیگری شدند.

8. they suffered worst
آنها به بدترین صورت رنج بردند.

9. we suffered zero casualties
هیچ تلفاتی متحمل نشدیم.

10. martyrs who suffered for christ's sake
شهدایی که به خاطر عیسی شکنجه کشیدند

11. the building suffered considerable damage
به ساختمان خسارات عمده ای وارد شد.

12. the buildings suffered extensive damage
ساختمان ها دستخوش آسیب فراوانی شدند.

13. the company suffered great losses
شرکت متحمل زیان های فراوان شد.

14. the prisoners suffered many indignities
زندانیان متحمل توهین های فراوانی شدند.

15. we have suffered much hardship, but i see daylight ahead
خیلی سختی کشیده ایم ولی من آینده را روشن می بینم.

16. the goods that have suffered damage
کالاهایی که صدمه دیده اند

17. he finished the journey but suffered great discomfort
او سفر را به پایان رساند ولی خیلی ناراحتی کشید.

18. people remembered all the hurts they had suffered
مردم همه ی ستم هایی را که دیده بودند بیاد آوردند.

پیشنهاد کاربران

تحمیل شده
درد کشیده
مبتلا بودن
روبرو شدن
متحمل شدن
رنج کشید یا برد
☆ ED نشانه ی گذشته است نه صفت !
رنج بردن
دستخوش ؛دچار

بپرس