success

/səkˈses//səkˈses/

معنی: موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی
معانی دیگر: کامکاری، آدم یا چیز کامیاب، کامرانی، نتیجه ی مطلوب، دستیابی به ثروت یا شهرت، رستگاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that is successful.
مترادف: smash
متضاد: dud, failure, flop, nonsuccess

(2) تعریف: the attainment of something desired or intended.
مترادف: accomplishment, achievement, triumph
متضاد: failure
مشابه: attainment, good, luck, victory

(3) تعریف: the attainment of wealth or position.
مترادف: affluence, prosperity, riches, wealth
متضاد: failure, poverty, ruin
مشابه: fortune

جمله های نمونه

1. success attended his efforts
کوشش های او با موفقیت توام بود.

2. success came to him early in life
موفقیت در اوان زندگی به او روی آورد.

3. success encouraged her to try again
موفقیت او را ترغیب کرد که باز هم بکوشد.

4. success has gone to his head
موفقیت او را غره کرده است.

5. success has intoxicated him
موفقیت،او را سرمست کرده است.

6. success has made him complacent
موفقیت او را غره کرده است.

7. success has swellen him with pride
موفقیت باد غرور او را زیاد کرده است.

8. success in teaching is primarily a matter of talent
موفقیت در تدریس در درجه ی اول بستگی به استعداد دارد.

9. success in the negotiations depends on good will
موفقیت مذاکرات بستگی به حسن نیت دارد.

10. success is a long way away
موفقیت در فاصله ی دوری قرار دارد.

11. success is an index of ability
موفقیت نشان جربزه است.

12. success is dependent on hard work and luck
موفقیت بستگی به سختکوشی و بخت دارد.

13. success is the resultant of millions of decisions
موفقیت پیامد میلیون ها تصمیم گیری است.

14. success was almost within grasp
موفقیت تقریبا قابل حصول بود.

15. success will come through effort
موفقیت در اثر کار و کوشش به دست می آید.

16. success breeds success
موفقیت موجب موفقیت (بعدی) است

17. a success beyond one's expectations
موفقیت بیشتر از حد انتظار

18. a success that obscured earlier failures
موفقیتی که شکست های پیشین را تحت الشعاع قرار داد

19. a success that suggested further attempts
موفقیتی که کوشش های بعدی را ایجاب می کرد

20. her success caused her sister's jealousy
موفقیت او رشک خواهرانش را برانگیخت.

21. his success in the examinations surprized everyone
موفقیت او در امتحانات همه را شگفت زده کرد.

22. his success is sure
موفقیت او محقق است.

23. his success seemed very unlikely
موفقیت او بسیار بعید به نظر می رسید.

24. is success due to nurture or to nature?
آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است ؟

25. material success
کامیابی در این جهان

26. no success in life merely happens
هیچ موفقیتی در زندگی بی دلیل روی نمی دهد.

27. occasionally, success has no correlation with merit
موفقیت گاهی اصلا ربطی به شایستگی ندارد.

28. our success is contingent upon the weather
موفقیت ما به وضع هوا بستگی دارد.

29. that success was the high-water mark of my college education
آن موفقیت درخشانترین رویداد آموزش دانشگاهی من بود.

30. the success ethic
خویگان موفقیت،موفقیت پرستی

31. your success calls for celebration
موفقیت شما سور می طلبد.

32. a success story
(شخص یا چیز) به طور غیرمترقبه موفقیت آمیز

33. a comparative success
موفقیت نسبی

34. a considerable success
موفقیت مهم

35. a distinct success
موفقیت بی چون و چرا

36. a howling success
موفقیت عظیم

37. a noteworthy success
موفقیت چشمگیر

38. a partial success
موفقیت ناتمام

39. a prodigious success
موفقیت شگفت انگیز

40. a roaring success
کامیابی پر سروصدا

41. a rousing success
موفقیت چشمگیر

42. a slashing success
کامیابی شگرف

43. a splendid success
موفقیت عالی

44. a wild success
کامیابی چشمگیر

45. an unqualified success
یک موفقیت کامل

46. david's stupendous success
موفقیت بهت انگیز دیوید

47. he achieved success on his own steam
با پشتکار خودش به موفقیت رسید.

48. he measures success by salary
او موفقیت را با (میزان) حقوق می سنجد.

49. our eventual success
کامیابی نهایی ما

50. the great success of his novel put the author in the limelight
موفقیت بزرگ رمان او توجه همگان را به نویسنده جلب کرد.

51. to achieve success
کامیاب شدن

52. to pursue success
دنبال موفقیت بودن

53. too much success has made him vain
موفقیت زیاد او را غره کرده است.

54. too much success has turned his head
موفقیت زیاد به سرش زده است.

55. make a success of something
چیزی را کامیابانه انجام دادن،کامیاب کردن

56. a ladder of success
نردبان موفقیت

57. be careful lest success makes you conceited
مواظب باش موفقیت تو را دچار نخوت نکند.

58. his chances of success sank to zero
شانس موفقیت او به هیچ رسید.

59. his talent bespeaks success
استعداد او نویدبخش موفقیت است.

60. if you want success you must sweat for it
اگر موفقیت می خواهی باید در راه آن تلاش کنی.

61. intelligence brings about success
هوش موفقیت می آورد.

62. our chances of success are slim
احتمال موفقیت ما کم است.

63. she owes her success to her husband
موفقیت او مرهون شوهرش است.

64. the door to success in the stock market
راه موفقیت در بازار سهام

65. the smell of success
بوی موفقیت

66. to strive for success
برای موفقیت تکاپو کردن

67. we all seek success and happiness
همه ی ما در پی کامیابی و شادکامی هستیم.

68. nothing succeedes like success
موفقیت موجب موفقیت می شود

69. nothing succeeds like success
موفقیت موفقیت می آورد

مترادف ها

موفقیت (اسم)
achievement, hit, success, prosperity

پیروزی (اسم)
win, achievement, success, victory, triumph, conquest

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

کامیابی (اسم)
good, speed, success, prosperity, glee, palm

توفیق (اسم)
success, luck

کامروایی (اسم)
success

تخصصی

[ریاضیات] پیروزی، کامیابی، موفقیت، برد، موفق، پیروزی

انگلیسی به انگلیسی

• attainment of something desired or attempted, accomplishment; prosperity, fame; person or thing that is successful
success is the achievement of something that you have been trying to do.
someone or something that has achieved success has reached an important position or made a lot of money.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : succeed
اسم ( noun ) : success
صفت ( adjective ) : successful
قید ( adverb ) : successfully
تحلیل تمامی واژگان مرتبط با پیروزی، موفقیت، دستاورد و . . .
🟧 TRIUMPH 🟧
۱. یک پیروزی، موفقیت یا دستاورد بزرگ یا مهم ۲. شادی
a great or important victory, success or achievement
🟧 ACHIEVEMENT 🟧 دستاورد - دستیابی
...
[مشاهده متن کامل]

something that has been done or achieved through effort : a result of hard work
🟧 SUCCESS 🟧 موفقیت - کامیابی - پیروزی - کامروایی - توفیق
the accomplishment of an aim or purpose // the fact of getting or achieving wealth, respect, or fame
🟧 SUCCESSFULNESS 🟧موفقیت - وضعیت و حالت موفق بودن
the condition of prospering; having good fortune
🟧 PROSPERITY 🟧 موفقیت - کامیابی - کامکاری - رفاه
the state of being successful usually by making a lot of money // the state of being prosperous
🟧 PROSPEROUS 🟧 موفق - مرفه - کامیاب
successful in material terms; flourishing financially
🟧 VICTORY 🟧 پیروزی - فتح - غلبه و شکست دشمن
success in defeating an opponent or enemy
🟧 WIN 🟧 بردن - شکست دادن و پیروز شدن
to achieve victory in a fight, contest, game, etc
🟧 ACCOMPLISHMENT 🟧 موفقیت - تکیل - بردن
something done, achieved, or accomplished successfully // the successful completion of something : the act of accomplishing something
🚨 Prosperity صرفاً داره راجب پول حرف میزنه. نمیتونی بگی من prosperous هستم چون خانواده ی خوبی دارم. فقط میتونی بگی من prosperous هستم چون سالانه ۳۰ میلیون دلار پول درمیارم. ۱۰ تا ویلا و ۲۰ تا ماشین لوکس دارم. موفقیت مالی منطورشه. A prosperous person فرد، کمپانی یا کشوریه که پول درو/پارو میکنه
🚨 Achievement جایگاه والا یا چیز خوبیه که پس از تلاش و زحمت زیاد خودت بدست میاد یعنی دستاورد. بعد از بدست آوردن دستاوردهاست که شما به موفقیت ( success ) و موفقیت مالی ( prosperity ) می رسید.
🚨 Victory فقط داره راجع به جنگ، مبارزه و دعوا حرف میزنه. معنیش میشه موفقیت ولی موفقیت رو فقط در آسفالت کردن دهن دشمن ها میبینه.
🚨 Triumph هم معنی موفقیت میده هم معنی دستاورد. ولی خیلی بیشتر نزدیک achievement و Victory هست. اما اشاره به بزرگی و خفن بودن اون اتفاق داره. یعنی هفت خان رستم رو رد کردی و یه کار شاغی انجام دادی تا بدست بیاد. مثلاً ناپلئون بناپارت کلی موفقیت داشت. از کدوماش؟ Victory, Triumph, Triumph
🚨 Success از همه رسمی تر و کلی تره. میتونه راجب هرچیزی باشه. البته راجب جنگ، پول، . . . حرف نمیزنه. Success یعنی عملی شدن یک دستاورد و هدف. یعنی هر هدفی شما داشتید، اگه به وقوع پیوست شما به موفقیت و success رسیدید تموم شد رفت. حواسمون باشه رسیدن به آرامش، حس خوب و خوشحالی همه Success هستند
🚨 Win فقط داره از Victory و پیروزی و شکست دادن رقیب حرف میزنه، در یک رقابت یا در بازی
🚨 Accomplishment رو تقریباً مترادف Achievement میدونن که اکثر مواقع با s جمع میان. یعنی دستاوردها. البته معنیش میگه با موفقیت تمامی پله ها و مراحل یک کار را انجام دادن و تمام کردنش. مثلاً مسابقه ی دو. کل مسیر را میدویید، به موفقیت میرسید چون تکمیل کردید. به accomplishment رسیدید. کار انجام شد با موفقیت.
البته واژه های بیشتری هم میشه بررسی کرد مثل :
Conquer - Conquest - Beat - Defeat . . .
و حتی خلافش یعنی نزول و شکست و باخت و . . .
ولی فعلاً باشه تا اینجا

دریاچه موفقیت
موفق _ زمان استمراری در حال انجام دادن

موفقیت، پیروزی: )
در کا ر پژوهشی یا مطالعه علمی به معنای نتیجه و خروجی مطالعه استفاده می شود.
موفقیت، doing or getting what do you wanted
موفقیت
پیروزی
کامیابی
نتیجه
ترقی
توفیق
موفقیت 💣💣
His success in the experiment surprised everyone
موفقیت او در آزمایش همه را شگفت زده کرد
موفقیت، سعادت
Mother is
The affection of success
مادر یعنی
نشان تاثیر محبت موفقیت
موفقیت
متضاد:failour
مثال:No success is possible without hard work
No success is conceivable without hard work
کامروایی ، موفقیت
موفقیت
برتری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس