substitution

/ˌsəbstəˈtuːʃn̩//ˌsʌbstɪˈtjuːʃn̩/

معنی: تعویض، کفالت، جایگزینی، جانشینی، جانشانی
معانی دیگر: جانشین سازی، عوض و بدل سازی

جمله های نمونه

1. We use saccharin in substitution for sugar.
[ترجمه گوگل]ما از ساخارین به جای شکر استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از saccharin در جانشینی برای شکر استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In my experience a straight substitution of carob for chocolate doesn'twork.
[ترجمه گوگل]در تجربه من، جایگزینی مستقیم خرنوب به جای شکلات کارساز نیست
[ترجمه ترگمان]در تجربه من، یک جانشینی مستقیم از carob برای شکلات ایجاد نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Aid agencies still fear that crop substitution projects will endanger the lives of their staff.
[ترجمه گوگل]آژانس های کمک رسان هنوز نگران هستند که پروژه های جایگزینی محصول جان کارکنان آنها را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]آژانس های کمک رسانی هنوز نگران هستند که پروژه های جانشینی محصول، جان کارکنان خود را به خطر بیاندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Robson responded with a desperate triple substitution, but it failed to inject any life into his side.
[ترجمه گوگل]رابسون با یک تعویض سه گانه ناامید کننده پاسخ داد، اما نتوانست جانی را به او تزریق کند
[ترجمه ترگمان]رابسون با جانشینی سه تایی نا امید واکنش نشان داد، اما نتوانست زندگی خود را به او تزریق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Substitution of judgment would also be avoided because the tribunal would determine which precise meaning should be adopted.
[ترجمه گوگل]از جایگزینی حکم نیز اجتناب می شود زیرا دادگاه تعیین می کند که کدام معنای دقیق باید اتخاذ شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که دادگاه تعیین می کند که کدام یک از معانی دقیق باید اتخاذ شود، از قضاوت اجتناب خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Domain deletion and substitution mutants of t-PA are not superior thrombolytic agents.
[ترجمه گوگل]حذف دامنه و جهش جایگزین t-PA عوامل ترومبولیتیک برتر نیستند
[ترجمه ترگمان]حذف دامنه و mutants جایگزینی PA - PA برتر از عوامل thrombolytic نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We did not condemn empiricism outright, merely its substitution for reality.
[ترجمه گوگل]ما تجربه گرایی را کاملاً محکوم نکردیم، بلکه صرفاً جایگزینی آن با واقعیت است
[ترجمه ترگمان]ما تجربه گرایی را به طور کامل محکوم نکردیم، فقط جایگزینی آن برای واقعیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Substitution drills should concentrate particularly on structural differences between the languages.
[ترجمه گوگل]تمرین های جایگزینی باید به ویژه بر تفاوت های ساختاری بین زبان ها متمرکز شود
[ترجمه ترگمان]تمرینات جایگزینی باید به ویژه بر تفاوت های ساختاری بین زبان ها متمرکز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As we have seen in Section isotopic substitution can lead to changes in vibration frequencies.
[ترجمه گوگل]همانطور که در بخش دیدیم جایگزینی ایزوتوپی می تواند منجر به تغییر در فرکانس ارتعاش شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که در بخش substitution مشاهده کردیم، جانشینی می تواند منجر به تغییراتی در فرکانس های ارتعاشی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thereafter, however, there has been a dominant substitution effect.
[ترجمه گوگل]با این حال، پس از آن، یک اثر جایگزینی غالب وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]با این حال، پس از آن، یک اثر جایگزینی عمده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Once again substitution and income effects operate to give a change in the optimum consumption pattern.
[ترجمه گوگل]بار دیگر جایگزینی و اثرات درآمد برای ایجاد تغییر در الگوی مصرف بهینه عمل می کند
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر، جایگزینی و اثرات درآمد برای ایجاد تغییر در الگوی مصرف بهینه فعالیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For addition or substitution of a party, see above.
[ترجمه گوگل]برای افزودن یا جایگزینی یک حزب، به بالا مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]برای اضافه کردن یا جانشینی یک مهمانی، به بالا نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even cost reduction, except through material substitution, does not seem to be a focus.
[ترجمه گوگل]حتی کاهش هزینه، به جز از طریق جایگزینی مواد، به نظر نمی رسد تمرکز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]حتی کاهش هزینه، به جز از طریق جایگزینی مواد، به نظر نمی رسد که کانون توجه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One leading international charity attempted a crop substitution project just across the border in Nangrahar province.
[ترجمه گوگل]یکی از مؤسسات خیریه بین المللی پیشرو در یک پروژه جایگزینی محصول درست در آن سوی مرز در ولایت ننگرهار تلاش کرد
[ترجمه ترگمان]یک موسسه خیریه بین المللی یک پروژه جایگزینی محصول را درست در آنسوی مرز استان Nangrahar انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعویض (اسم)
adjournment, substitute, replacement, exchange, substitution, switch, shift, turnover, quid pro quo, refill, substituend, substituent, switchover

کفالت (اسم)
substitution, bail, bailment

جایگزینی (اسم)
replacement, substitution, displacement, embedment, supersedence

جانشینی (اسم)
substitution, supersession, succession, subrogation

جانشانی (اسم)
substitution

تخصصی

[شیمی] استخلاف
[برق و الکترونیک] جانشینی
[فوتبال] تعویض
[نساجی] استخلافی - جانشینی
[ریاضیات] جانشانی
[آب و خاک] جانشینی، جایگذاری

انگلیسی به انگلیسی

• replacement; act or instance of substituting

پیشنهاد کاربران

عمل جایگزینی/فرایند جایگزینی ( یک چیز به جای چیز دیگر ) .
جایگزینی
تعویض ( در فوتبال )
This is called "substitution", in which instead of dealing rationally with a phenomenon, humans replace it with something new.
به این جانشین سازی گفته می شود، که در نتیجه آن به جای پرداختن معقولانه با پدیده، انسانها آن را با چیزی جدید جایگزین می کنند.
substitution ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: جانشین سازی
تعریف: سازوکاری دفاعی که ازطریق آن فرد به جای اعمال و احساس های ممنوع یا دست نیافتنی به اعمال یا احساس های موجه یا دست یافتنی متوسل میشود
پارسی /انگلیسی /پارسی
درنهشت، جایگزینی / Ersetzung /replacement ، substitution
در نهشتن، برجای گزیدن/ersetzen/ to replace، to substitute
بهتر است برای واژه ( replacement ) از واژه ( جایگزینی ) و برای واژه ( substitution ) از واژه ( درنهشت ) بهره گرفته شود. و همچنین به جای واژه ( to replace ) واژه ( جایگزین کردن یا برجای گزیدن ) و به جای واژه ( to substitute ) واژه ( دَر نهشتن ) را بکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

برابر آلمانیِ درنهشتن و درنهشت که بسامان ersetzen و Ersetzung می باشد، توسط دیوید هیلبرت در نبیگ ( کتاب ) های بنیادهای منطق نگریک و اصول ریاضیات به گونه ی einsetzen و Einsetzung بکار رفته است.

حقوق: توکیل ( یعنی کسی را وکیلِ خود کردن )
مثلا شوهر، همسر خود را در امور طلاق، وکیل یا جانشین خود می کند.
در علم رمزنگاری به معنای تغییر مقادیر می باشد ( confusion )
جانشینی
جانشین سازی ( یک مورد از اختلال تفکر صوری است )
The substiution of new raw materials, especially minerals

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس