stubby

/ˈstəbi//ˈstʌbi/

معنی: ریشه دار، زبر، پر از کنده درخت، سیخ سیخ
معانی دیگر: زبر و کوتاه، نخراشیده نتراشیده، پوشیده از کنده و تنه ی درخت، پوشیده از کاه بن، سی  سی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stubbier, stubbiest
(1) تعریف: short and thick; stocky.
متضاد: gracile, slender, thin, willowy
مشابه: chunky

(2) تعریف: short and dense like stubble.

جمله های نمونه

1. stubby beard
ریش زبر و کوتاه

2. He pointed a stubby finger at a wooden chair opposite him.
[ترجمه گوگل]با انگشتش به صندلی چوبی روبرویش اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او انگشتش را به یک صندلی چوبی که روبرویش بود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had rather unattractive stubby fingers.
[ترجمه روشنک نیکویان] ( او ) انگشتای نسبتا غیر جذاب و کوتاه و چاقی داشت.
|
[ترجمه گوگل]او انگشتان لخت نسبتاً غیرجذابی داشت
[ترجمه ترگمان]او انگشت های کوتاه و unattractive داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To McDonough, a stubby 280-pounder, the charm of elective office was not mucking about with papers and figures.
[ترجمه گوگل]برای مک دونا، یک مرد 280 پوندی لخت، جذابیت دفتر انتخابی با کاغذها و ارقام به هم نمی خورد
[ترجمه ترگمان]برای مک McDonough، همبرگر stubby ۲۸۰، جذابیت اداره انتخاباتی در مورد مقالات و ارقام منتشر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They sat on stubby pillars at the bottom of a short flight of steps leading to the parade square.
[ترجمه گوگل]آن‌ها روی ستون‌های سفت در پایین پله‌های کوتاه منتهی به میدان رژه نشستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر روی ستون های stubby در پایین یک پلکان کوتاه که به میدان رژه منتهی می شد نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She found the rabbit, chewing on a stubby cactus, and stabbed it in the neck.
[ترجمه گوگل]او خرگوش را در حال جویدن یک کاکتوس کلفت پیدا کرد و با چاقو به گردنش زد
[ترجمه ترگمان]خرگوش را پیدا کرد و یک کاکتوس stubby را گاز گرفت و آن را در گردنش فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our cottage lay on stubby cliffs close by the sea.
[ترجمه گوگل]کلبه ی ما روی صخره های کلفت نزدیک دریا قرار داشت
[ترجمه ترگمان]کلبه ما در صخره های stubby کنار دریا قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our teacher was a stubby ex-lineman who had played old-time pro ball in the Midwest.
[ترجمه گوگل]معلم ما یک مربی سابق لج بود که در غرب میانه توپ حرفه ای بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]معلم ما یک بازیکن برجسته و بازیکن خط جلو بود که توپ بیسبال را در غرب میانه بازی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A whip hung from the centre of the stubby cross.
[ترجمه گوگل]یک شلاق از مرکز صلیب کلنگ آویزان بود
[ترجمه ترگمان]شلاقی از وسط آن صلیب زمخت آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These stubby pistils had come smartly to attention as my hands had moved over them during the examination.
[ترجمه گوگل]این مادگی‌های خنگ به طرز هوشمندانه‌ای مورد توجه قرار گرفته بودند، زیرا دست‌هایم در حین معاینه روی آنها حرکت کرده بودند
[ترجمه ترگمان]این pistils کوتاه، که در طول امتحانات بر سر آن ها آمده بود، به دقت به آن ها توجه نشان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They formed a colorful mob, short and stubby.
[ترجمه گوگل]آنها گروهی رنگارنگ، کوتاه قد و کلنگ تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک توده رنگارنگ، کوتاه و stubby تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was short and chunky with stubby fingers tipped by closely clipped nails.
[ترجمه گوگل]او کوتاه قد و درشت بود و انگشت‌های کلفتی که با ناخن‌های کوتاه زده شده بود
[ترجمه ترگمان]قد کوتاه و خپله بود با انگشتان کوتاه و ناخن های تیزش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was a small stubby man with glasses and a trimmed dark beard.
[ترجمه گوگل]او یک مرد کوچک لخت با عینک و ریش تیره تراشیده بود
[ترجمه ترگمان]او مردی بود کوتاه قد با عینک و ریش سیاه اصلاح شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Otherwise, architecture was largely reduced to stubby tower-tops, inky and indigo, from which hostile fire poured.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، معماری تا حد زیادی به برج‌های کلنگ، جوهری و نیلی، که آتش خصمانه از آن سرازیر می‌شد، کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، معماری تا حد زیادی به قله های stubby، tops و indigo تقلیل یافته بود، که از آن آتش خصومت می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریشه دار (صفت)
barbate, ciliate, stubby, ciliated, rooty, filose, fimbriate

زبر (صفت)
rough, coarse, prickly, stark, stubby, bristly, scaly, ragged, russet, shaggy, coarse-grained, scabrous, stubbly

پر از کنده درخت (صفت)
stubby, stumpy

سیخ سیخ (صفت)
stubby

انگلیسی به انگلیسی

• short and broad, squat, thick
a stubby object is short and thick.

پیشنهاد کاربران

Stubby pencil
مداد تراشیده نشده
Stubby nose : بینی گوشتی
کلفت و کوتاه، خپل و پهن، ضخیم و کوتاه، نخراشیده نتراشیده، Stubby fingers انگشتان کوتاه و کلفت.

بپرس