simply

/ˈsɪmpli//ˈsɪmpli/

معنی: واقعا، حقیقتا، بسادگی
معانی دیگر: با سادگی، با صداقت، با خلوص، فقط، چون، صرفا، کاملا، به وضوح، به طور قابل فهم، بی شبهه، ساده، به آسانی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a simple, straightforward manner; clearly.
مشابه: plain

- When the lawyer explained the matter to me simply, I could finally understand.
[ترجمه گوگل] وقتی وکیل موضوع را به سادگی برای من توضیح داد، بالاخره توانستم بفهمم
[ترجمه ترگمان] وقتی وکیل به سادگی موضوع را برایم توضیح داد، بالاخره فهمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: plainly or without affectation or attempt at deception.

- Although she has money, she tends to dress simply.
[ترجمه گوگل] اگرچه پول دارد، اما تمایل دارد ساده لباس بپوشد
[ترجمه ترگمان] اگرچه او پول دارد، تمایل دارد به سادگی لباس بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: only; merely.
مشابه: just, purely

- Nothing is wrong; I'm simply a bit tired.
[ترجمه گوگل] هیچ چیز اشتباه نیست؛ من فقط کمی خسته هستم
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز درست نیست، فقط کمی خسته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not making excuses; I'm simply trying to explain what happened.
[ترجمه Fatima] من بهونه نمیارم. فقط دارم سعی میکنم توضیح بدم چه اتفاقی افتاد
|
[ترجمه M.F] من بهانه نمیارم ، من دارم سعی میکنم تا به راحتی توضیح بدم که چه اتفاقی افتاد
|
[ترجمه گوگل] من بهانه نمی آورم من فقط سعی می کنم آنچه را که اتفاق افتاده است توضیح دهم
[ترجمه ترگمان] فقط سعی می کنم توضیح دهم که چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Simply fill out the top part of this form, and I can do all the rest.
[ترجمه Ayda] فقط قسمت بالای فرم را پر کنید و من میتونم بقیه رو همه رو خودم انجام بدم ( پر کنم )
|
[ترجمه گوگل] به سادگی قسمت بالای این فرم را پر کنید، و من می توانم بقیه کارها را انجام دهم
[ترجمه ترگمان] به سادگی قسمت بالایی این فرم را پر کنید، و من می توانم بقیه کارها را انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: absolutely.

- That meal was simply delicious!
[ترجمه Mary.hb] غذا واقعا خوشمزه بود
|
[ترجمه ardameh] غذای بی بی ها خوشمزه است
|
[ترجمه گوگل] آن غذا به سادگی خوشمزه بود!
[ترجمه ترگمان] ! اون غذا خیلی خوش مزه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That idea is simply absurd!
[ترجمه گوگل] این ایده به سادگی پوچ است!
[ترجمه ترگمان] این فکر خیلی بی معنی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. simply for the bang of it!
فقط به خاطر لذت آن !

2. simply to say goodbye
فقط برای خداحافظی

3. it's simply beautiful
کاملا زیباست.

4. he lived simply and avoided extravagance
او ساده زندگی می کرد و از ولخرجی خودداری می نمود.

5. i was simply furious
کاملا خشمناک بودم.

6. to live simply
با سادگی زندگی کردن

7. behzad's mastery was simply formidable
استادی بهزاد واقعا اعجاب انگیز بود.

8. he acted so simply and so wisely that everyone admired him
او آنقدر با سادگی و عقل عمل کرد که همه او را تحسین کردند.

9. he used to simply pigeonhole various aspects of life into categories
او جنبه های مختلف زندگی را به سادگی در طبقات مختلف رده بندی می کرد.

10. your cooking is simply divine
آشپزی تو واقعا عالی است.

11. i hate glasses, i wear them simply because i have to
من از عینک بیزارم و لی چون مجبورم آن را می زنم.

12. The army intends to take the city or simply starve it into submission.
[ترجمه گوگل]ارتش قصد دارد شهر را به تصرف خود درآورد یا به سادگی آن را از گرسنگی تسلیم کند
[ترجمه ترگمان]ارتش قصد دارد این شهر را بگیرد یا به سادگی آن را به گرسنگی تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So she simply welcomed him and reminded him of the last time they had met.
[ترجمه گوگل]بنابراین او به سادگی از او استقبال کرد و آخرین باری را که ملاقات کرده بودند به او یادآوری کرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین او به سادگی از او استقبال کرد و آخرین باری که آن ها را ملاقات کرده بود را به یاد او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He simply sailed through the difficult exam.
[ترجمه گوگل]او به سادگی امتحان سخت را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان]او به سادگی از امتحان سخت عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Smiling doesn't always mean you're happy. Sometimes, it simply means that you are a strong person.
[ترجمه گوگل]لبخند زدن همیشه به این معنی نیست که شما خوشحال هستید گاهی اوقات، به سادگی به این معنی است که شما یک فرد قوی هستید
[ترجمه ترگمان]لبخند همیشه به این معنی نیست که تو خوشحالی بعضی اوقات، فقط به این معنی است که آدم قوی ای هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The trick is done simply by sleight of hand.
[ترجمه گوگل]این ترفند به سادگی با سهل انگاری انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این حقه به سادگی با تردستی صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This work is simply not good enough.
[ترجمه گوگل]این کار به سادگی به اندازه کافی خوب نیست
[ترجمه ترگمان]این کار به سادگی کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I could simply not be heard in the tumult.
[ترجمه گوگل]صدای من در هیاهو به سادگی شنیده نمی شد
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم در این آشوب چیزی بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They've furnished the room very simply.
[ترجمه گوگل]آنها اتاق را بسیار ساده مبله کرده اند
[ترجمه ترگمان]اتاق را خیلی ساده مبله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Some people simply can't take it and they just go insane.
[ترجمه گوگل]برخی افراد به سادگی نمی توانند آن را تحمل کنند و فقط دیوانه می شوند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم فقط نمی تونن اونو بگیرن و فقط دیوونه میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقعا (قید)
actually, really, indeed, quite, simply, verily, bodily, veritably

حقیقتا (قید)
indeed, simply, verily, veritably

بسادگی (قید)
simply

تخصصی

[ریاضیات] ساده، به طور ساده، به اختصار، کافی است، در حقیقت، فقط

انگلیسی به انگلیسی

• with simplicity, clearly, basically; plainly; sincerely; only, merely; foolishly
you use simply to emphasize that something consists of only one thing, happens for only one reason, or is done in only one way.
you also use simply to emphasize what you are saying.
if you say or write something simply, you do it in a way that makes it easy to understand or without giving unnecessary details.

پیشنهاد کاربران

فقط
مثال: She simply smiled and nodded in response.
او فقط لبخند زد و با سر تکان دادن به جواب داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
درواقع
( یکی از معانیش )
تنها٬ فقط، صرفا
گاهی در نقش قید به معنی صادقانه است.
I simply told them the truth.
حقیقت را صادقانه به آن ها گفتم.
per se
used to say that something is being considered alone, not with other connected things
The color of the shell per se does not affect the quality of the egg
Money per se is not the main reason that people change careers
Simply select the relevant option
�فقط کافیست� گزینۀ مربوطه را انتخاب کنید
در جملات منفی: مطلقاً، ابداً اصلاً، عمراً، به هیچ وجه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : simplify
✅️ اسم ( noun ) : simplification / simplicity
✅️ صفت ( adjective ) : simple / simplistic
✅️ قید ( adverb ) : simply / simplistically
به تنهایی
1 - صرفاً 2 - به سادگی، به طور ساده
فی الواقع
به طور کلی
به راحتی / simply = easy
به هیچ وجه
And these categories simply did not fit the Syrian situation.
و این طبقه بندی ها به هیچ وجه با شرایط سوریه جور در نمی آمد.
بدون شک ، بی تردید
He had to have moved in this direction. He simply had to.
بعضی جاها اینو می شه و بهتره �همان� ترجمه کرد. چون �همان� رو به معنی �صرفاً� و �به سادگی� هم به کار می بریم.
مثال:
The input of the Euclidean TSP is simply a list of the points ( x, y ) for each of the n cities.
ورودی TSP اقلیدسی همان فهرست نقاط ( x, y ) برای هر یک از n شهر است.
used to introduce a short summary of a situation
به طور خلاصه ( و ساده )
واقعا، حقیقتا،
خالصانه،
بوضوح
She simply loved being involved
فقط/ تنها/واقعا
برای جمله منفی ، ابدا.
صرفا
به نقل از هزاره:
1 - به آسانی، آسان، به راحتی، راحت، به سادگی، بدون دردسر، ساده
2 - [رفتار کردن، لباس پوشیدن، و غیره] ساده، بی آلایش، بی تکلف
3 - کاملاً، پاک؛ ( در جمله ی منفی ) مطلقاً، ابداً، اصلاً.
4 - فقط، صرفاً، تنها
5 - خلاصه،
به واقع
کُلا
صرفا یا فقط برای چیزی
اگر در ابتدای جمله بیاید و بعد آن ویرگول باشد به معنای
( به بیان ساده )
است.
SYN
merely
صرفاً، به راحتی
1 - بدون شک= without doubt
Simply no one can do it
2 - واقعا = really
She looks simply beautiful
3 - راحت و ساده = easy
He did as simply as he could
4 - ساده به لحاظ ظاهر = plain
Simply decorated apartment
5 - فقط = only = just
Simply add water
just \ only
. The reason we did not come was simply because of the train

فقط
only; just
Just*Only
واقعا ـ حقیقتا، فقط، تنها
به سادگی
خیلی راحت ( بدونِ دغدغه و اهمیت )
به معنای {فقط}
صرفا
بی درد سر - بی دغدغه -
در واقع
به راحتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس