sidetrack

/ˈsaɪdˌtræk//ˈsaɪdtræk/

معنی: جاده فرعی، از امر اصلی منحرف شدن
معانی دیگر: (ترن و غیره) خط عوض کردن، به خط فرعی رفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: sidetracks, sidetracking, sidetracked
(1) تعریف: of a train or train car, to switch to a siding.
مشابه: distract, divert

(2) تعریف: to divert or distract from the main subject or path.
مشابه: distract, divert
اسم ( noun )
• : تعریف: a railroad track for storing or loading trains; siding.

جمله های نمونه

1. They have a tendency to try to sidetrack you from your task.
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند سعی کنند شما را از کارتان دور کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند که سعی کنند شما را از کار خود دور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The leadership moved to sidetrack the proposal.
[ترجمه گوگل]رهبری برای کنار گذاشتن این پیشنهاد حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]رهبر این پیشنهاد را به sidetrack پیشنهاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do not sidetrack into dwelling on what is wrong with it.
[ترجمه گوگل]منحرف نشوید و در مورد آنچه اشتباه است فکر نکنید
[ترجمه ترگمان]هیچ کاری نکن که در این مورد دخالت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He'd tried to hurry Eloise away, to sidetrack the woman standing in their path.
[ترجمه گوگل]او سعی کرده بود با عجله الویس را دور کند تا زنی را که سر راه آنها ایستاده بود منحرف کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرده بود که با عجله کنار برود تا زنی را که در مسیر آن ها ایستاده بود، آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Along the way, they intend to sidetrack some of President Bush's most controversial proposals, while compromising on others.
[ترجمه گوگل]در طول راه، آنها قصد دارند برخی از بحث برانگیزترین پیشنهادهای پرزیدنت بوش را کنار بگذارند و در برخی دیگر مصالحه کنند
[ترجمه ترگمان]در طول راه، آن ها قصد دارند برخی از پیشنهادها بحث برانگیز رئیس جمهور بوش را به خطر بیاندازند، در حالیکه در مورد دیگران مصالحه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oriented case overshot for sidetrack drilling tech is a main component in down hole work - over operation.
[ترجمه گوگل]اورشات کیس جهت دار برای فناوری حفاری در مسیر کناری، جزء اصلی در حفره های پایین - عملیات بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's my turn. Don't try to sidetrack me.
[ترجمه گوگل]نوبت من است سعی نکن منو منحرف کنی
[ترجمه ترگمان]نوبت منه سعی نکن منو گول بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Environmentalists accuse it of trying to sidetrack the issue.
[ترجمه گوگل]فعالان محیط زیست آن را متهم می کنند که تلاش می کند این موضوع را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست این کشور را به تلاش برای حل مساله متهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's my turn. Don't try to sidetrack.
[ترجمه گوگل]نوبت من است سعی نکنید منحرف شوید
[ترجمه ترگمان]نوبت منه سعی نکن خودنمایی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sidetrack inside casing is a very effective way to exploit the residual gas with low cost.
[ترجمه گوگل]مسیر کناری داخل محفظه یک راه بسیار موثر برای بهره برداری از گاز باقی مانده با هزینه کم است
[ترجمه ترگمان]بدنه درون غلاف یک روش بسیار موثر برای بهره برداری از گاز باقیمانده با هزینه پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The corrupt officials tried to sidetrack our investigation.
[ترجمه گوگل]مقامات فاسد سعی کردند تحقیقات ما را منحرف کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات فاسد سعی کردند تحقیقات ما را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The only way to keep a governor from becoming senator is to sidetrack him off into the presidency.
[ترجمه گوگل]تنها راه برای جلوگیری از سناتور شدن یک فرماندار این است که او را به سمت ریاست جمهوری کنار بگذاریم
[ترجمه ترگمان]تنها راه حفظ حاکم از سناتور تبدیل شدن او به ریاست جمهوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جاده فرعی (اسم)
byroad, bypath, sidetrack, shunpike

از امر اصلی منحرف شدن (فعل)
sidetrack

تخصصی

[نفت] کنار گذر زدن
[نفت] کنار گذر

انگلیسی به انگلیسی

• siding, section of railroad track that is connected to the main track
move a train from the main track onto a parallel section of railroad track; divert, distract, move away from the main issue
if you are sidetracked, you forget what you are supposed to be doing and start doing something else.

پیشنهاد کاربران

To direct a person's attention away from an activity or subject towards another one that is less important.
توجه کسی را از یک فعالیت یا موضوع به طرف فعالیت یا موضوع کم اهمیت تر دیگری منحرف کردن یا شدن
...
[مشاهده متن کامل]

Ruth was looking for an envelope in a drawer when she was sidetracked by some old letters.
The students sidetracked their teacher into talking about her hobby.
I'm sorry I'm late - I got sidetracked.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sidetrack
1 - ( فعل ) از موضوع اصلی منحرف شدن
2 - ( اسم ) انحراف از موضوع اصلی
از موضوع اصلی منحرف شدن، به حاشیه رفتن
To get distracted from a debate/conversation, important issue , or a task
This grand project got sidetracked and hardly discussed anymore.
. . . Or: this project is on a distract and
از موضوع اصلی دور شدن، از بحث اصلی خارج شدن، به حاشیه کشیدن، بیراهه رفتن

بپرس