shiny

/ˈʃaɪni//ˈʃaɪni/

معنی: درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور
معانی دیگر: نورانی، شیدناک، تابان، فروزان، روشن، آفتابی، پر جلا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: shinier, shiniest
مشتقات: shininess (n.)
(1) تعریف: lustrous; glossy.
مترادف: glossy, lustrous
متضاد: dull
مشابه: burnished, lambent, polished, satin, satiny, sleek

- shiny boots
[ترجمه محراب] چکمه های براق
|
[ترجمه کانون زبان ایران ✌🏻🔬] چکمهای براق
|
[ترجمه گوگل] چکمه های براق
[ترجمه ترگمان] چکمه های براق،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: glowing with light; bright; shining.
مترادف: agleam, beamy, bright, glowing
مشابه: brilliant, dazzling, effulgent, fulgent, gleaming, glimmering, liquid, lustrous, radiant, resplendent, scintillating, shimmering, sparkling

جمله های نمونه

1. shiny shoes
کفش های براق

2. a shiny night
یک شب روشن

3. the shiny black back of monster whales
پشت درخشان و براق نهنگ های عظیم

4. a new shiny coin
یک سکه ی نو و براق

5. a warm and shiny day
یک روز گرم و آفتابی

6. She slipped on the shiny floor and fell.
[ترجمه به تو چه] خانم لیز خورد و روی زمین ب آق افتاد
|
[ترجمه الف الف ت و کراش محیا] خانم روی زمین لیز سر خورد و افتاد
|
[ترجمه علی جون] او روی زمین لیز سرخورد و افتاد
|
[ترجمه Arad] او ( فرد مونث ) بر روی زمین براق لیز خورد
|
[ترجمه گوگل]روی زمین براق لیز خورد و افتاد
[ترجمه ترگمان]روی زمین براق لیز خورد و افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In summer, especially lush vegetation, holly leaves shiny shiny, elm tree with luxuriant foliage, give people put up a thick green shade.
[ترجمه گوگل]در تابستان، به ویژه پوشش گیاهی سرسبز، برگ‌های هالی براق، درخت نارون با شاخ و برگ‌های سرسبز، به مردم سایه سبز ضخیم می‌دهد
[ترجمه ترگمان]در تابستان، به خصوص گیاهان معطر، درخت نارون با برگ های انبوه، درخت نارون با برگ های انبوه، مردم را به رنگ سبز تیره درآورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In his designer suit and shiny shoes he looked quite the man about town.
[ترجمه اب] در کت و شلوار طراحیش و کفشهای براق او کاملا مردی شهری بود.
|
[ترجمه گوگل]او با کت و شلوار طراح و کفش های براقش کاملاً مرد شهر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او با کت و شلوار شیک و کفش های براقی به مردی که در اطراف شهر بود نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gazed proudly at the shiny buckles on her shoes.
[ترجمه گوگل]او با افتخار به سگک های براق کفش هایش خیره شد
[ترجمه ترگمان]با غرور به سگک براق کفش هایش نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All the cups are clean and shiny.
[ترجمه گوگل]تمام فنجان ها تمیز و براق هستند
[ترجمه ترگمان]همه فنجان ها تمیز و براق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He saw a shiny green beetle on a leaf.
[ترجمه شادیا] او یک سوسک براق سبز بر روی برگ دید
|
[ترجمه گوگل]او یک سوسک سبز براق را روی یک برگ دید
[ترجمه ترگمان]یک سوسک سبز براق را دید که روی برگ نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His face was red and shiny.
[ترجمه گوگل]صورتش سرخ و براق بود
[ترجمه ترگمان]صورتش قرمز و براق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The boys gazed in wonder at the shiny red Ferrari.
[ترجمه گوگل]پسرها با تعجب به فراری قرمز براق خیره شدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها با تعجب به فراری قرمز براق نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her blonde hair was shiny and clean.
[ترجمه گوگل]موهای بلوندش براق و تمیز بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلوند او براق و تمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Look at the lovely shiny finish on that piano.
[ترجمه گوگل]به پایان براق دوست داشتنی آن پیانو نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]به حرف های قشنگ روی اون پیانو نگاه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Place the material on a flat surface, shiny side uppermost.
[ترجمه گوگل]مواد را روی یک سطح صاف قرار دهید، سمت براق در بالای آن
[ترجمه ترگمان]مواد را روی سطح صاف و براق بالایی قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

افتابی (صفت)
bright, shiny, sunny

زرق و برق دار (صفت)
shiny, loud, showy, trumpery, gaudy, tinsel, gorgeous, flashy, flamboyant, tawdry

صیقلی (صفت)
slight, shiny, sleek, glossy, smooth, reflective, levigated

پرنور (صفت)
shiny

انگلیسی به انگلیسی

• emitting light, bright; gleaming, sparkly, reflecting light; polished, having a sheen
shiny things are bright and reflect light.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : shine
✅️ اسم ( noun ) : shine / shininess
✅️ صفت ( adjective ) : shiny / shining
✅️ قید ( adverb ) : shiningly
The sky has a lot of shiny stars at night.
آسمان در شب، بسیار ستاره های درخشان دارد.
خندان - شاد ( به عنوان صفت )
پر زرق و برق
مهم و قابل توجه
Shiny object
براق، درخشان
علاوه بر معانی دوستان ، در مورد لباس به معنی لباس براق و همچنین لباس رنگ و رو رفته ( و ساییده شده ) به کار می رود .
چشمگیر
درخشان
براق
I picked a piece of fluff off my shiny black suit
( Adjective )
Bright
درخشان
کانون زبان ایران
معنی :bright
معنی فارسی:زردار ، براق
جمله:He does t like shiny things
معنی :او چیز های زر دار را دوست ندارد.
براق . درخشان
A new car is a shiny
در کتاب کانون زبان ایران bright می شود و به فارسی براق و ی
ا درخشنده.
براق
در کتاب کانون زبان ایران میشه bright
Bright
شیک، درخشان
Bright or some clothes that bright and light
جمع آور نده ی خورشیدی
درخشیدن
some clothes that bright and light
براق و درخشنده
رخشان ، تابناک ، درخشنده
Bright
شیک
my brother has shiny black shoes but i have a pink shoes
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس