set up

/ˈsetˈəp//setʌp/

معنی: بالیدن، بر پا کردن، نصب کردن، واگذاشتن، ترتیب، برپایی، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، وضع، منتصب
معانی دیگر: 1- صاف نشاندن 2- فرازاندن، در جای بلند قرار دادن 3- به قدرت رساندن 4- خود را بزرگتر از واقعیت جلوه دادن 5 - (خیمه و غیره)افراشتن، کار گذاشتن 6- آغاز کردن 7- سرمایه دادن 8- شاد و خرم کردن، نشئه کردن 9- موفق کردن 10- موجب شدن 11- درموقعیت خطرناک قرار دادن، وضع، ترتیب، وضع بدن، وضعیت، قرار، سازمان، جزئیات، برنامه، طرز ایستادن، طرز قرارگیری، ریخت

جمله های نمونه

1. the new setup
وضع تازه

2. The rebels took over the capital and set up a new government.
[ترجمه گوگل]شورشیان پایتخت را تصرف کردند و دولت جدیدی را تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان]شورشیان پایتخت را تصرف کردند و دولت جدیدی را تاسیس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Such a database would be extremely costly to set up.
[ترجمه Asedkio] ایجاد چنین پایگاه داده ای شدیدا پرهزینه خواهد بود .
|
[ترجمه گوگل]راه اندازی چنین پایگاه داده ای بسیار پرهزینه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]چنین پایگاهی برای برپا کردن آن بسیار پرهزینه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The hospital has set up a special fund to buy new equipment.
[ترجمه گوگل]بیمارستان برای خرید تجهیزات جدید صندوق ویژه ای ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان یک صندوق ویژه برای خرید تجهیزات جدید راه اندازی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He set up a fine example to all of us.
[ترجمه گوگل]او الگوی خوبی برای همه ما قرار داد
[ترجمه ترگمان]او یک نمونه خوب برای همه ما ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The mountaineers set up their base camp at the foot of the mountain.
[ترجمه گوگل]کوهنوردان کمپ اصلی خود را در پای کوه برپا کردند
[ترجمه ترگمان]کوه نشین کوه نشین خود را در پای کوه برپا می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Police have set up a roadblock on the road to London.
[ترجمه Hadi] پلیس جاده منتهی به لندن را مسدود کرده است
|
[ترجمه گوگل]پلیس راه لندن را مسدود کرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس جاده ای را در جاده لندن ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Everyone would be hived off to set up his own family.
[ترجمه گوگل]هر کس را برای تشکیل خانواده خود کنده می کردند
[ترجمه ترگمان]همه شما را برای برپا کردن خانواده خود hived
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A war crimes tribunal was set up to prosecute those charged with atrocities.
[ترجمه گوگل]یک دادگاه جنایات جنگی برای محاکمه افرادی که متهم به جنایات بودند تشکیل شد
[ترجمه ترگمان]یک دادگاه جنایات جنگی تشکیل شد تا افراد متهم به قساوت را تحت پی گرد قانونی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The army has set up checkpoints on all the major roads in the area.
[ترجمه گوگل]ارتش پست های بازرسی را در تمام جاده های اصلی منطقه ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]ارتش ایست های بازرسی در همه جاده های اصلی این ناحیه را راه اندازی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has set up her own executive recruitment business in Paris.
[ترجمه گوگل]او کسب و کار استخدامی اجرایی خود را در پاریس راه اندازی کرده است
[ترجمه ترگمان]او کسب وکار استخدام اجرایی خود را در پاریس راه اندازی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Help me set up the table, will you?
[ترجمه مهدی پرونده] ایا امکانش هست به من کمک کنی میز را بچینم؟
|
[ترجمه Yy] میتونی کمکم کنی میز را تنظیم کنم
|
[ترجمه گوگل]به من کمک کنید تا میز را بچینم؟
[ترجمه ترگمان]کم کم کن میز رو بچینم، می شه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company set up a manufacturing operation in Lisbon.
[ترجمه گوگل]این شرکت یک عملیات تولیدی در لیسبون راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت عملیات ساخت در لیسبون را راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We only had a couple of hours to set up before the exhibition opened.
[ترجمه گوگل]فقط چند ساعت فرصت داشتیم تا نمایشگاه افتتاح شود
[ترجمه ترگمان]ما فقط چند ساعت وقت داشتیم که قبل از افتتاح نمایشگاه به راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An interim government was set up for the period before the country's first free election.
[ترجمه گوگل]یک دولت موقت برای دوره قبل از اولین انتخابات آزاد کشور تشکیل شد
[ترجمه ترگمان]یک دولت موقت برای مدت کوتاهی پیش از اولین انتخابات آزاد این کشور تشکیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has an efficient business setup.
[ترجمه گوگل]او یک راه اندازی کسب و کار کارآمد دارد
[ترجمه ترگمان]او یک راه اندازی کسب وکار کارآمد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If you make alterations to the Windows setup, save the new settings before closing.
[ترجمه گوگل]اگر تغییراتی در تنظیمات ویندوز ایجاد کردید، تنظیمات جدید را قبل از بستن ذخیره کنید
[ترجمه ترگمان]اگر تغییراتی در تنظیمات ویندوز می دهید، تنظیمات جدید را قبل از بستن تنظیمات ذخیره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I gradually got rather disillusioned with the whole setup of the university.
[ترجمه گوگل]کم کم از کل ساختار دانشگاه ناامید شدم
[ترجمه ترگمان]من به تدریج از راه اندازی مجدد دانشگاه ناامید شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This is a nice setup, did you hire an interior decorator?
[ترجمه گوگل]این یک چیدمان خوب است، آیا یک دکوراتور داخلی استخدام کردید؟
[ترجمه ترگمان]این یک چیدمان خوب است، آیا شما یک دکوراسیون داخلی را استخدام کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Users can dock a laptop to their desktop setup.
[ترجمه گوگل]کاربران می توانند لپ تاپ را به تنظیمات دسکتاپ خود متصل کنند
[ترجمه ترگمان]کاربران می توانند یک لپ تاپ را برای برپاسازی رومیزی خود نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I like the feel and setup of the gold-plated Floyd Rose licensed tremolo, which pivots on two vertical height adjusters.
[ترجمه گوگل]من احساس و تنظیم ترمولوی دارای مجوز فلوید رز طلاکاری شده را دوست دارم، که روی دو تنظیم کننده ارتفاع عمودی می چرخد
[ترجمه ترگمان]من احساس و تنظیمات of رز با مجوز gold رز را دوست دارم، که در دو ارتفاع عمودی ارتفاع دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The whole Southampton setup was a bit too primitive for my liking.
[ترجمه گوگل]کل مجموعه ساوتهمپتون برای میل من کمی ابتدایی بود
[ترجمه ترگمان]کل تنظیمات Southampton برای علاقه من کمی ابتدایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The rape charge was all a setup, the Brigade huffed.
[ترجمه گوگل]تیپ هف کرد، اتهام تجاوز به عنف تماماً یک برنامه بود
[ترجمه ترگمان]تیپ huffed huffed کرد که اتهام تجاوز یک چیدمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Early in the setup of the Northwest Respirator Center he hired Dunning to work as his part-time associate director.
[ترجمه گوگل]در اوایل راه اندازی مرکز تنفسی شمال غربی، او دانینگ را استخدام کرد تا به عنوان معاون نیمه وقت خود کار کند
[ترجمه ترگمان]اوایل راه اندازی مرکز respirator شمال غربی، او Dunning را استخدام کرد تا به عنوان هم کار نیمه وقت خود کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Under any such setup, voters elect a leader who espouses a program.
[ترجمه گوگل]تحت هر چنین ساختاری، رای دهندگان رهبری را انتخاب می کنند که از یک برنامه حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]در چنین شرایطی، رای دهندگان یک رهبر را انتخاب می کنند که از یک برنامه حمایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. V. . How to create and modify setup strings varies among operating systems and specific software.
[ترجمه گوگل]V نحوه ایجاد و تغییر رشته های راه اندازی در بین سیستم عامل ها و نرم افزارهای خاص متفاوت است
[ترجمه ترگمان]V - چگونگی ایجاد و اصلاح زنجیره های راه اندازی در میان سیستم های عامل و نرم افزار خاص متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. They can still run foes crazy with that setup, but now they can also go to Tall Ball.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز هم می توانند با این تنظیمات دشمنان را دیوانه کنند، اما اکنون می توانند به Tall Ball نیز بروند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز می توانند دشمنان خود را دیوانه وار با این چیدمان رقابت کنند، اما اکنون آن ها می توانند به توپ بلند بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. A special Internet Setup Assistant helps users find an Internet access provider.
[ترجمه گوگل]یک دستیار راه اندازی اینترنت ویژه به کاربران کمک می کند تا یک ارائه دهنده دسترسی به اینترنت پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]یک دستیار راه اندازی اینترنت خاص به کاربران کمک می کند تا یک ارایه دهنده دسترسی به اینترنت پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. This time, the setup worked like a charm.
[ترجمه گوگل]این بار، راه اندازی مانند یک طلسم عمل کرد
[ترجمه ترگمان]این بار، راه اندازی مثل یک افسون عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالیدن (فعل)
pique, brave, pride, magnify, grow, glory, boast, flaunt, brag, preen, plume, set up

بر پا کردن (فعل)
raise, establish, found, inaugurate, erect, pitch, set up, stand up

نصب کردن (فعل)
fix, stick, set, mount, erect, pitch, install, instal, set up, fay, uprear

واگذاشتن (فعل)
subside, set up

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

برپایی (اسم)
setup, establishment

مقدمه چینی (اسم)
setup

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

منتصب (صفت)
appointed, raised, setup

تخصصی

[کامپیوتر] برقرار کردن ؛ ساختن؛ دائر کردن؛ تنظیم کردن ؛ برپا کردن
[دندانپزشکی] نصب کردن
[نساجی] مونتاژ - سوار کردن قطعات ماشین - پارتی - مجموعه - دستگاه - ماشین ترتیب
[ریاضیات] نصب، مدل، نمونه، طرح کردن، ساختن، برپا کردن، تنظیم اولیه، آماده ساختن، پیدا کردن، محاسبه کردن، بدست آوردن، تشکیل دادن
[سینما] کاشتن - وضعیت - محل کاشتن دوربین - کاشتن دوربین - کادراژ - طرز کاشتن دوربین - جای دوربین [در آغاز هر صحنه ] / نصب کردن - آرایش / تنظیم - آغاز - محل دوربین
[برق و الکترونیک] تنظیم نسبت بین سطح سیاهی مرجع و سطح سفیدی مرجع در تلویزیون که هر دو از سطح محو اندازه گیری شده باشند و برحسب درصد بیان می شود . - برپایی
[صنعت] آماده سازی، نصب، راه اندازی

انگلیسی به انگلیسی

• assemble; arrange; establish; operate; cause someone to fall victim to fraud; cause, make happen; frame an innocent person so that he appears guilty of a crime
(slang) loud noise; swindle; trap; ambush; competition or game organized with an opponent who can be defeated without effort
arrangement, organization; scheme; camera position ready for a specific shot; configuration of hardware or software (computers)
a particular set-up is a particular system or way of organizing something; an informal word.
arrangement, structure, organization; hoax, staged event with a predetermined outcome; configuration of hardware or software (computers)

پیشنهاد کاربران

[مهندسی] ۱ - تنظیم اولیه؛ برنامه دهی اولیه؛ آماده کردن دستگاه مکانیکی یا برقی بر اساس کار معینی که قرار است انجام شود، ازجمله تنظیم فشار، فاصله، دما، ولتاژ، شدت جریان، فرکانس و مانند آنها مطابق نقشه یا دستورالعمل. ۲ - نصب، ۳ - مونتاژ ۴ - آماده سازی
بنا نهادن
چیدن ( مثلا سفره ی هفت سین )
علاوه بر معانی پیشنهادی توسط کاربران، دو تعریف در دیکشنری زیر قابل توجه است:
New Oxford American Dictionary ⬇️
1. a set of equipment needed for a particular activity or purpose.
مجموعه ای از تجهیزات مورد نیاز برای یک فعالیت یا هدف خاص؛ لوازم ضروری؛ تجهیزات لازم
...
[مشاهده متن کامل]

Example: 👇
I have a recording setup in my house.
من یک ست کامل ( مجموعه ی لوازم کامل ) ضبط را در خانه دارم.
2. an organization or arrangement.
سازمان؛ شاکله؛ چینش؛ شکل؛ ساختار
Example: 👇
In the present - day family setup, both the parents may be employed.
در ساختار خانواده های امروزی ممکن است هم پدر و هم مادر شاغل باشند.

set up
set up: بنا کردن، تاسیس کردن
[مهندسی صنایع] [فعل] تنظیم اولیه؛ تنظیم مقرر؛ تنظیم هایی که پیش از راه اندازی ماشین روی آن انجام می شود مانند تنظیم دما، فشار، فاصله، زاویه، [اسم] چیدمان؛ استقرار نسبی؛ موقعیت استقرار اجزا نسبت به هم
ایجاد کردن
دارای ۲ معنیه:
۱. راه اندازی کردن
set up sth
۲. برای کسی پاپوش دوختن
set sb up
گول زدن کسی
مقصر دونستن یا سرزنش کردن کسی که به ناحق ( یا کسی که ازش اشتباهی سر نزده ) .
Set somebody up with someone
دو نفر رو با هم آشنا کردن برای شروع رابطه، دو نفرو باهم جور کردن
set apart
جدا کردن، کنار گذاشتن، اختصاص دادن
set in
شروع شدن
پدیدار شدن ( عموما چیز ناخوشایند )
فیلم برداری شدن
set up
فراهم کردن، سرمایه دادن
نصب کردن
set sb up ( کسی را فریب دادن، حقه زدن )
set forth
عازم شدن
عرضه کردن
شرح دادن
برای رکورد، میشه ثبت کردن.
Set up a new record
ثبت کردن یک رکورد جدید.
برپایی - تمهیدات چیدن
حال رو به جا اوردن
در خصوص رابطه ، معنی قرار گذاشتن هم میدهد
در معرض چیزی قرار دادن ، معمولا در معرض چیز بد
set - up : انجام دادن کاری ، چینش
Organizational set - up ، چینش سازمانی - سازمان دهی کردن
Set up, start up, run, usher in
( in businessیعنی راه اندازی کارجدید )
راه انداختن.
چیدن
صحنه سازی
دم و دستگاه ( هم به معنی "تشکیلات و سازمان" و هم به معنای "سیستم و دستگاه صوتی، تصویری، رایانه ای و . . . )
Set up an interview
یک جلسه معارفه ترتیب دادن
موجب شدن
تشکیل دادن
سازمان
تشکیلات
the way in which something, especially an organization or equipment, is organized, planned, or arranged.
در مدیریت: سیستم یا ساختار
یا روش سازماندهی، طراحی و برنامه ریزی سازمان یا تجهیزات
...
[مشاهده متن کامل]

"would you feel comfortable in a team - teaching set - up?"
آیا با سیستم تدریس گروهی راحتی؟

ایجاد کردن
ایجاد شده
در مهندسی عمران بسیج. . . یعنی بسیج شدن نیروها
آماده سازی
set up
set somebody ↔ up informal
to arrange for two people to meet, because you think they might start a romantic relationship
اشنا کردن زوج با هم
پاپوش
در اینصورت
In such a set up
مهیا کردن یا آماده کردن
to prepare something for use, especially by putting the different parts of it together
you set me up
تو فریبم دادی یا برام پاپوش درست کردی.
ساختن مکان یا چیزی
❶ تأسیس ، راه اندازی
❷ نصب کردن ، [دستگاه] راه انداختن
دسیسه توطئه.
سیستم . مدل
ترتیب یک کاری رو دادن
ردیف کردن.
برگذار کردن
set up ( verb ) = establish ( verb ) , install ( verb )
به معناهای: نصب کردن، کار گذاشتن، بر پا کردن، منصوب کردن، تاسیس کردن
It's a setup : این یه پاپوشه - برامون پاپوش دوختن
Picking up something
راه اندازی
موقعیت، وضعیت
Set - ups:موقعیت ها شرایط ها، وضعیت ها
ساختن .
فراهم کردن.
هم معنی = prepare
پاپوش دوختن
وضعیت
trick
trap
conspiracy
frame - up
frame
تله
توطئه
پاپوش
دوز وکلک
دسیسه
نقشه و ترقند


نقشه کشیدن
خود را در وضعیت/ موقعیت خطرناک قرار دادن
( جار و جنجال به پا کردن )
خودتون خودتون ر و تو این وضعیت قرار دادین.
You and your boys set up this whole thing.
Star Trek TOS

پیاده کردن برنامه / اجراکردن برنامه
set up a programm

چیدمان
تاسیس کردن ، راه اندازی کردن ، به راه انداختن ، بر پا کردن کاری
Set up home=set up housekeeping
یعنی خونه ی مستقل گرفتن یا به اصطلاحی خونه مجردی گرفتن
SET UP
آماده کردن
SET SOMEBODY UP
پاپوش دوختن واسه کسی
SET UP A BUSINESS
راه انداختن یه بیزنس
شروع کردن یه کار و کاسبی
💠 In my opinion, Sir. what you're doing is useless.
...
[مشاهده متن کامل]

You've got a losing hand.
So the greenhorn is teaching me!
But there's a better way.
Alfonso, get the drinks.
Rather than send fish and gifts. . .
Let Clarkson do as he likes.
What?
Yes.
I know he wants to close your business and set up his own.
You tell me to let him install his laboratory?
Yes, let him start and then play your cards.
Just a minute, then what do I do?
Exactly what he's doing to you!
Make him lose face.
You bribe some of his employees.
Add 5 or 6 bottles of infected blood to his stock.
3 or 4 people die, then he's had it.
Right?
No.
And then you take back his laboratory.
میگم آقا، به نظر من این کارا فایده نداره.
به ضررتون تموم میشه آاا.
حالا تو اَنچوچک به من مشاوره میدی!
ولی آخه یه راه بهتری هم هست.
آلفونسو، اون دوا مواها رو بردار بیار.
من میگم بجای ماهی و پیش کشی و این چیزا. . .
بذارید کلارکسون کارش رو بکنه دیگه.
چی؟
بله.
که چی؟
من میدونم، اون میخواد کار - کاسبی شما رو تخته کنه و خودش یه آزمایشگاه راه بندازه.
خب پس تو توقع داری که من بذارم آزمایشگاهش راه بندازه، آره! بیااا !
نه، حالا جلوش واینسا. بذارید کارش حسابی بکنه بعداً ترتیب ش بدید.
صبر کن، صبر کن، صبر کن. . . چیکار کنم؟
همین چیزایی که اون به شما میگه!
یه کاری بکنید آبروش بره.
با سه - چهار تا از کارگراش رو هم بریزید.
زیادم خرج نداره.
پنج - شیش تا خون فاسد یواشکی قاطی خون هاش کنید.
سه - چهار تا میمیرن، خب کلک ش کنده ست دیگه.
نمیشه آقا؟
نه. نمیشه. .
تازه، اون وقت آزمایشگاهش هم میفته دست خودتون.

فراهم کردن
حالت ، وضعیت
برپایی
راه اندازی
نصب
چیدن
آماده کردن
اجرا کردن، ایجاد کردن
منصوب کردن برای یک پست یا کار
1. در منصب قدرت قرار دادن
2. با فریب و حقه بازی کسی را در موقعیت دردسرساز قرار دادن
3. آماده یا مناسب ساختن یا مجهز کردن از قبل برای هدفی خاص یا برای رویداد یا برخی کاربردها
4. سرهم بندی کردن قطعات، نصب کردن
5. برپاکردن، تاسیس کردن
مقدمه چینی
وضع کردن
زیر اب زدن
تاسیس کردن
تعریف کردن
تاسیس کردن
ایجاد کردن
فریب
تشکیل
در اسلنگ به معنی پاپوش دوختن هست
تنظیم
سامانه
وضع ، ترتیب ، وضع بدن ، نصب کردن ، واگذاشتن ، برپا کردن ، برپایى ، مقدمه چینى
Set up the table چیدن میز
1 تنظیم کردن
2 برنامه ریزی
To lay plans for= thefreedictionary
در مواردی به معنای ( تله ) و ( فریب ) نیز به کار میرود
برای کسی پاپوش دوختن
بر پا کردن
تعیین فرآیند یا روش انجام کاری
مشخص کردن شیوه انجام کار
ایجاد کردن، راه اندازی کردن
چینش
تنظیمات
درست کردن
راه اندازی کردن
تهیه شدن
ساختگی
Arrange/organize set s. th up
To make the arrangements that are neccessary for s. th to happen
Pharsal verb - to start a company, organization, commute etc syn:establish
ساز و کار
شروع کاری
Start
پروسه

قرارگیری - راه اندازی
سر به سر کسی گذاشتن
set somebody up فریب دادن - حقه زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٩٧)

بپرس