servile

/ˈsɜːrvəl//ˈsɜːvaɪl/

معنی: پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران
معانی دیگر: وابسته به بردگان، بردگی، (قدیمی) برده، برده مانند، نوکرانه، چاکرانه، زبون، نوکر ماب، اهل خوش خدمتی، بله قربان گو، سرسپرده، کاسه لیس

جمله های نمونه

1. servile employment
شغل پست

2. a man of servile ancestry
مردی برده تبار

3. ahmad has a servile attitude toward his superiors
احمد نسبت به مافوق های خود رفتار نوکر مابانه ای دارد.

4. He is servile to his boss.
[ترجمه گوگل]او به رئیس خود خدمت می کند
[ترجمه ترگمان]مایه servile است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was subservient and servile.
[ترجمه گوگل]او مطیع و نوکر بود
[ترجمه ترگمان]مطیع و servile بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't like his servile manner.
[ترجمه گوگل]رفتار نوکرانه اش را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان]من رفتار servile را دوست ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An honest judge cannot be servile to public opinion.
[ترجمه گوگل]قاضی درستکار نمی تواند در خدمت افکار عمومی باشد
[ترجمه ترگمان]یک قاضی شریف نمی تواند به افکار عمومی پست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And there was nothing servile about them.
[ترجمه گوگل]و هیچ چیز نوکری در مورد آنها وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]و هیچ چیز servile در این مورد وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The head waiter made a servile fuss when they arrived and begged permission for a photograph to be taken for publicity purposes.
[ترجمه گوگل]گارسون وقتی رسیدند سروصدا کرد و التماس کرد که برای تبلیغات عکسی بگیرند
[ترجمه ترگمان]سر پیشخدمت هنگامی که رسیدند و از او اجازه خواستند عکسی برای اهداف تبلیغاتی گرفته شود، سرو صدا راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Away with slavish weeds and servile thoughts!
[ترجمه گوگل]دور از علف های هرز برده وار و افکار نوکرانه!
[ترجمه ترگمان]در آن دورها با علف های هرزه و افکار servile!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cruel king and his servile courtiers entered the room.
[ترجمه گوگل]پادشاه ظالم و درباریان خدمتکارش وارد اتاق شدند
[ترجمه ترگمان]شاه ظالم و درباریان his وارد اتاق شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The driver asked in a servile tone for more instructions.
[ترجمه گوگل]راننده با لحن پرخاشگرانه دستورات بیشتری خواست
[ترجمه ترگمان]راننده با لحن servile به او دستور داد که بیش از این دستور بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was young and hard-working, though annoyingly servile.
[ترجمه گوگل]او جوان و سخت کوش بود، هرچند به طرز آزاردهنده ای خدمتگزار بود
[ترجمه ترگمان]او جوان بود و سخت کار می کرد، هر چند که آزار دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their servile lives were spent in grovelling and cringing and toiling and running about like little dogs at the behest of their numerous masters.
[ترجمه گوگل]زندگی خدمتکارانه آنها به دستور اربابان بی شمارشان در غوغا کردن و هق هق کردن و زحمت کشیدن و دویدن مانند سگهای کوچک سپری شد
[ترجمه ترگمان]زندگی servile مانند سگ های کوچک خود را به دستور اربابان بی شمار خود به کار می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

چاپلوس (صفت)
subservient, obsequious, smooth-tongued, flattering, servile, sweet-mouthed

دون (صفت)
vile, poor, lowly, small, ribald, sordid, servile, shabby

شایسته نوکران (صفت)
servile

انگلیسی به انگلیسی

• subject, subservient, extremely submissive; of or pertaining to a slave or servant, suited to a slave or servant
a servile person is too eager to do things for someone and shows them too much respect; a formal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

نوکر صفت - چاپلوس - دون پایه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : serve
✅️ اسم ( noun ) : servility / servant
✅️ صفت ( adjective ) : servile
✅️ قید ( adverb ) : _
خایمال - چاپلوس - پست
Humble =
Opposite :
bossy
چاپلوس، بله قربان گو
چاپلوسی. پاچه خواری
bowing his head in a servile manner

بپرس