second

/ˈsekənd//ˈsekənd/

معنی: لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی
معانی دیگر: دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، کمک کردن، وردست شدن، یاری کردن، تشویق کردن، ترغیب کردن، قوت قلب دادن، (در جلساتی که طبق اصول پارلمانی اداره می شوند - نامزدی یا پیشنهاد و غیره ی کسی را) تایید کردن، بانی دوم شدن، نفر دوم، رتبه ی دوم، دومین نفر (در مسابقه یا انتخابات و غیره)، (مکالمه - پس از ((اولا))) ثانیا، دوما، درثانی، (موسیقی) زیرتر، با صدای زیرتر، (جمع) آرد سرند نشده، آرد سبوس دار، آرد زبره، (جمع) نان زبره، نان سبوس دار، (دوئل یا مشت زنی) شرکت کننده، دوئل کننده، کشتی گیرنده، دوباره، از نو، (افسر ارتش را) از خدمت عادی به خدمت ویژه یا غیر نظامی منتقل کردن، (به کارمند) ماموریت موقت دادن، یک شصتم دقیقه، دومین بار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating rank or position between first and third.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of two equal parts of a whole.

(2) تعریف: the member of a series between first and third.

(3) تعریف: (pl.) an additional portion of food.

(4) تعریف: (pl.) goods or merchandise not of the best quality.
مشابه: irregular
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seconds, seconding, seconded
(1) تعریف: to support; promote; assist.
مشابه: assist

(2) تعریف: to endorse (a nomination, motion, or the like).

- She seconded his nomination for chairman.
[ترجمه محمدرضا شریفی] از نامزدی او برای ریاست حمایت کرد
|
[ترجمه گوگل] او نامزدی او برای ریاست را تایید کرد
[ترجمه ترگمان] او نامزدی خود را برای ریاست وی تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in a position between first and third; secondly.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a unit of time equal to one sixtieth of a minute. (abbr.: sec.)

(2) تعریف: in geometry, a unit of measure equal to one sixtieth of a minute of angle or arc.

(3) تعریف: a brief moment.
مترادف: bit, flash, instant, little, moment
مشابه: jiffy, minute, split second, trice, twinkle, twinkling, wink

جمله های نمونه

1. second degree burn
(در اثر سوختگی) سرخ شدن پوست و تاول زدن آن،سوختگی درجه دو

2. second degree manslaughter
قتل غیرعمدی

3. second lieutenant
ستوان دوم

4. second person singular
دوم شخص مفرد

5. second cousin
نوه عمو (یا دایی یا خاله یا عمه)،فرزند عمو (و غیره ی) پدر یا مادر

6. second in command
فرمانده ثانی،معاون فرمانده

7. second to none
از همه بهتر

8. a second stringer
آدم دست دوم،عضو تیم دوم

9. every second day
یک روز درمیان

10. his second shot went through the basket
پرتاب دوم او از حلقه رد شد.

11. on second thought, i think i'll accept your offer
پس از اندیشه ی مجدد احتمالا پیشنهاد شما را قبول خواهم کرد.

12. the second bell
زنگ دوم

13. the second bullet sank him to the ground
گلوله ی دوم او را (بر زمین) انداخت.

14. the second century b. c.
قرن دوم پیش از میلاد

15. the second chapter describes his birthplace
فصل دوم،زادگاه او را شرح می دهد.

16. the second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish
بخش دوم (شام)،سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ کرده بود.

17. the second factor is even more important than the first one
عامل دوم از اولی هم مهمتر است.

18. the second house starts at nine
سانس دوم ساعت نه آغاز می شود.

19. the second impression of this book will be published soon
چاپ دوم این کتاب به زودی منتشر خواهد شد.

20. the second round of championship games
دوره ی دوم مسابقات قهرمانی

21. the second series of contests
دوره ی دوم مسابقات

22. the second shot of the missile will be tomorrow
پرتاب ثانوی موشک فردا خواهد بود.

23. the second string goalie
دروازه بان تیم دوم

24. the second time i saw her she was ill
دومین دفعه ای که او را دیدم بیمار بود.

25. the second unit of this textbook
بخش دوم این کتاب درسی

26. the second volume deals with latter events
جلد دوم با رویدادهای اخیر سر و کار دارد.

27. the second volume of his novel
جلد دوم رمان او

28. the second year of my stay in san diego
دومین سال اقامت من در سان دیگو

29. (at) second hand
1- (به طور) غیرمستقیم،(از منبع) دست دوم 2- کهنه،مستعمل

30. at second hand
به طور غیر مستقیم،از دست دوم

31. on second thought
پس از تفکر مجدد (درباره ی چیزی)

32. play second fiddle
(به ویژه از نظر عشق یا دوستی) در درجه ی دوم قرار داشتن

33. play second fiddle (to)
نقش ثانوی داشتن،در درجه ی دوم اهمیت بودن

34. during the second quarter of the first half, our team made four goals
در نیمه ی دوم هاف تایم اول تیم ما چهار گل زد.

35. during the second world war
طی جنگ جهانی دوم

36. esfahan ranks second amongst iran's cities
در میان شهرهای ایران اصفهان مقام دوم را دارد.

37. his father's second wife
زن دوم پدرش

38. the first, second or third intention
زخم جوشی درجه ی اول یا دوم یا سوم

39. to travel second class
(با قطار یا اتوبوس و غیره) درجه دو سفر کردن

40. he drank the second cup too
او (محتویات) فنجان دوم را هم خورد.

41. i like the second one better
من دومی را بیشتر دوست دارم.

42. rustam shot the second arrow
رستم تیر دوم را رها کرد.

43. she drank a second glass of fruit cup
او لیوان دوم معجون آب میوه را نوشید.

44. the first and second prizes went to mehri and julie respectively
جایزه ی اول و دوم به ترتیب به مهری و جولی تعلق گرفت.

45. there exists a second option
یک شق ثانوی هم وجود دارد.

46. they fired a second rocket shot at the moon
یک موشک دیگر به سوی ماه پرتاب کردند.

47. child of the second bed
بچه ی زن دوم

48. a balcony rimming the second floor
بالکنی که دورادور طبقه دوم را گرفته بود

49. a poor husband whose second wife has died also
شوهر بدبختی که زن دومش هم مرده است

50. a thousand meters per second
هزار متر در هر ثانیه

51. he drove off in second
او با دنده ی دوم راند و رفت.

52. he used to peddle second hand opinions to rural audiences
او عقاید دست دوم را به خورد شنوندگان روستایی می داد.

53. it exploded in a second
در یک آن منفجر شد.

54. my horse came in second
اسب من (در مسابقه) دوم شد.

55. the issue of the second printing of this book
انتشار دومین چاپ این کتاب

56. the king designated his second son as his successor
پادشاه پسر دوم خود را به عنوان جانشین برگزید.

57. to hear a story second hand
واقعه ای را از زبان دیگری (نه از خود شخص) شنیدن

58. a fraction of a second
یک لحظه،بخش کوچکی از یک ثانیه

59. a fifteen-minute intermission between the second and the third acts of the play
یک میان پرده پانزده دقیقه ای بین پرده ی دوم و سوم نمایش

60. as a painter he is second to none
از نظر نقاشی رودست ندارد.

61. near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3
در اواخر نیمه ی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4به 3 برد.

62. the angel appeared for a second and then disappeared
فرشته یک لحظه ظاهر و سپس ناپدید شد.

63. we have history in the second period
زنگ دوم تاریخ داریم.

64. 2000 to 1001 b. c. is the second millenium b. c.
1001 تا 2000 پیش از میلادعبارتست از هزاره ی دوم پیش از میلاد

65. keep going till you reach the second alley
بروید تا به کوچه ی دوم برسید.

66. the house is located in the second impasse
خانه در بن بست دوم قرار دارد.

67. another bite at the cherry (or a second bite at the cherry)
(انگلیس - عامیانه) یک فرصت دیگر

68. can i see your book for just a second ?
آیا می توانم کتاب شما را فقط برای یک لحظه ببینم ؟

69. churchill was determined to draw america into the second world war
چرچیل مصمم بود امریکا را هم به جنگ جهانی دوم بکشاند.

70. i grant your first point but not your second
نکته ی اول شما را قبول دارم ولی دومی را نه.

مترادف ها

لحظه (اسم)
spot, instance, minute, moment, instant, flash, second, trice

ثانیه (اسم)
second

مجدد (صفت)
further, second, renewed

دومی (صفت)
t'other, second, latter

دوم (صفت)
secondary, t'other, second

دوم شدن (فعل)
second

درجه دوم بودن (فعل)
second

پشتیبانی کردن (فعل)
countenance, support, backup, aid, champion, prop, rally, second

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

ثانی ()
second

ثانوی ()
second

تخصصی

[کامپیوتر] ثانیه
[برق و الکترونیک] ثانیه 1. واحد SI زمان بر اساس زمان عبور بین دو تراز انرژی معلوم در اتم سزیم 133 . این تعریف مجدد واخد زمان در دوازدهمین کنفرانس عمومی اوزان و مقادیر به تصویب رسید. یک ثانیه قبلاً 1 بر روی 86/400 روز متوسط خورشیدی بود . 2. واحد زاویه برابر با 1 بر روی 3600 درجه . - دوم، ثانیه
[مهندسی گاز] ثانیه - دوم، دومی، دومین بار، مجدد، ثانیه
[نساجی] ثانیه - دوم - دومی - ثانوی
[ریاضیات] دو (دوم)
[] نفر بعد از سرگروه, نفر دوم

انگلیسی به انگلیسی

• unit of time equal to 1/60 of a minute; moment; person or thing that is next after the first (in rank, importance, etc.); second gear (in a motor vehicle); supporter of a proposal or statement; assistant; support for a proposal or statement
support a proposal or statement; support or side with another person; endorse, approve; help, assist; send a worker to work temporarily in another place (for the purposes of replacing other employees or for increasing the number of workers or to exchange skills)
next after the first; alternate; other; additional; subordinate, having a lower rank
in the second place, secondly
a second is one of the sixty parts that a minute is divided into.
a second or seconds is also used to mean a very short time.
the second item in a series is the one that you count as number two.
seconds are goods that are sold cheaply because they are slightly faulty.
if you second a proposal in a meeting or debate, you formally agree with it so that it can then be discussed or voted on.
if you are seconded somewhere, you are moved there temporarily in order to do special duties.
second nature: see nature.
you can say that someone or something is second only to one other person or thing when this other person or thing is the only one better or more important than they are.
if you say that someone or something is second to none, you mean that they are better than anyone else or anything else at a particular activity or in a particular category.
if you experience something at second hand, you are told about it by other people rather than experiencing it yourself.

پیشنهاد کاربران

دوم
مثال: She finished the race in second place.
او مسابقه را در رتبه دوم به پایان رساند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
next, following, subsequent, succeeding
- additional, alternative, extra, further, other
- inferior, lesser, lower, secondary, subordinate
- supporter, assistant, backer, helper
- support, approve, assist, back, endorse, go along with
————————
دومین، دوم، ثانیه ای، ثانیه
She was the second person to arrive at the party.
او دومین نفری بود که به مهمانی رسید.
الکترونیک: ثانیه، کامپیوتر: ثانیه، نجوم: تالی، ثانی، دومی، ثانوی، حقوق: مددکار بوکسور، نفر بعد از سر گروه، دستیار شطرنج باز، ورزشی: ثانیه، هواپیمایی: ثانیه، معماری: دوم، دومی، ثانی، دومین بار، ثانوی، مجدد،
...
[مشاهده متن کامل]
ثانیه، پشتیبان، کمک، لحظه، درجه دوم بودن، دوم شدن، پشتیبانی کردن، تایید کردنکامپیوتر: ثانیه، دوم

مکان چیزی
مکانش
دوباره
دوم
تالی، نفر بعد از سر گروه، دومی، ثانی، دومین بار، ثانوی، مجدد، ثانیه، پشتیبان، کمک، لحظه، درجه دوم بودن، دوم شدن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، کامپیوتر: ثانیه، معماری: ثانیه، قانون فقه: ثانوی، نجوم: ثانیه، ورزش: دستیار، علوم هوایی: ثانیه
ثانیه= دَمَک، آن = Second
دقیقه= دَم = Minute
ساعت= گاه، گه =Hour
ساعت= گاه نما =Clock
زمان سنج = Timer/ Stop watch
نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour
یک ربع= یک چهارک، یک چهارم = Quarter Hour
دومین ، ثانیا ، ،
I second that
یعنی باهات موافقم
دیگر
جایگزین !
یدک !
مانند a second set
. I second that
باهات موافقم .
اسم second به معنای ثانیه
معادل فارسی اسم second ثانیه است. second یا ثانیه یک واحد اندازه گیری برای زمان است و هر دقیقه 60 ثانیه است. مثال:
. there are sixty seconds in a minute ( در یک دقیقه 60 ثانیه وجود دارد. )
...
[مشاهده متن کامل]

. these computers process millions of instructions per second ( این کامپیوترها در هر ثانیه میلیون ها دستور را پردازش می کنند. )
نکته: گاهی second به معنای مدت زمان بسیار کوتاه نیز است.
قید second به معنای دوما
معادل قید second در فارسی دوما است. برای اشاره به دومین نکته از یک مطلب یا دومین چیز در یک فهرست و دومین دلیل برای کار یا عملی و . . . از این قید استفاده می شود. مثال:
. second, you have to wash my car ( دوما، باید اتومبیل مرا بشویی. )
صفت second به معنای دومین و دوم
معادل فارسی صفت second دومین و دوم است که هر دو به یک معنا هستند. برای اشاره به پس از چیزی یا فردی از لحاظ ترتیب و اهمیت آمدن یعنی در جایگاه دوم بودن، از این صفت استفاده می شود. مثال:
. i was second in line ( من دومین نفر در صف بودم. )
?is megan her first or second child ( آیا مگان فرزند اول اوست یا فرزند دوم؟ )
منبع: سایت بیاموز

After first
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه )
ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه )
دقیقه ( Minute ) : زَم ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )
...
[مشاهده متن کامل]

ثانیه ( Second ) : دَمِه ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )

کالای مستعمل
در نقش فعل موافق بودن.
پرس دوم غذا.
Second means←ثانیه
تایید کردن

a close second
دومین مرتبه ( گزینه دوم )
دوم، دومین - ثانیه.
دوم آنکه. . .
second leg: پای دیگر
دست دوم
دومین
به معنی روز دوم ماه
. . I do not like to experience love with anyone but yours, even for a second
دوست ندارم عشق را با کسی جز تو تجربه کنم، حتی برای یک ثانیه . .
در ضمن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس