scant

/ˈskænt//skænt/

معنی: اندک، کم، نحیف، معدود، قلیل، ناکافی، کم دادن، بخیلانه دادن، مضایقه کردن، تخفیف یافتن
معانی دیگر: (به ویژه اندازه یا مقدار) نابسنده، مختصر، قدری کمتر از حد معمول، ناقص، کاستی دار، با کاستی، دریغ داشتن، فروگذار کردن، کوتاهی کردن، کم گذاشتن، کاستن، مقدار قلیل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: scanter, scantest
(1) تعریف: barely enough in quantity or amount; very little.
مترادف: exiguous, meager, scanty, scrimpy, skimpy, slender, spare
متضاد: abundant, ample, plentiful, profuse
مشابه: bare, deficient, feeble, inadequate, insubstantial, insufficient, lacking, lean, little, scarce, short, slight, slim, small, stingy, thin, tight

- There is only a scant supply of sugar left.
[ترجمه گوگل] فقط مقدار کمی شکر باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] تنها مقدار کمی از شکر باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The evidence was scant but apparently enough to convict him.
[ترجمه گوگل] شواهد اندک بود اما ظاهرا برای محکوم کردن او کافی بود
[ترجمه ترگمان] شواهد کمی کم بود، اما ظاهرا برای محکوم کردن او کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: just short of or barely equaling a certain measure.
مشابه: bare, deficient, incomplete, scanty, scrimpy, short, skimpy, spare

- Add a scant teaspoon of salt to the mixture.
[ترجمه گوگل] یک قاشق چایخوری نمک به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه ترگمان] یک قاشق چای خوری کمی نمک به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having an insufficient amount or supply (usu. fol. by of).
مترادف: short, wanting
مشابه: deficient, lacking, scarce, shy

- I am scant of funds right now.
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر بودجه کمی دارم
[ترجمه ترگمان] من اکنون پول زیادی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scants, scanting, scanted
مشتقات: scantly (adv.), scantness (n.)
(1) تعریف: to supply with an inadequate or barely adequate quantity or amount.
مترادف: scrimp, stint
مشابه: cheat, limit, shortchange, skimp

- The vendor scanted us on our order again.
[ترجمه گوگل] فروشنده به سفارش ما دوباره ما را رد کرد
[ترجمه ترگمان] فروشنده دوباره ما را به سفارش خود هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to treat neglectfully or with insufficient courtesy; slight.
مترادف: slight
مشابه: cut, ignore, insult, neglect, scamp, snub

- If anyone scanted his daughter, they paid for it.
[ترجمه گوگل] اگر کسی دخترش را بی ارزش می کرد، هزینه آن را پرداخت می کرد
[ترجمه ترگمان] ، اگه کسی دخترش رو کشته باشه پولش رو میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to decrease, limit, or reduce the size or amount of; cut down.
مترادف: cut down, decrease, reduce
مشابه: cut, diminish, limit, restrict

جمله های نمونه

1. scant attention had been paid to coloring
به رنگ آمیزی توجه کمی شده بود.

2. a scant chance
اندکی بخت (شانس)

3. a scant meter
کمتر از یک متر

4. a tree with scant foliage
درختی با شاخ و برگ اندک

5. these deserts offer scant grazing to goats
این صحراها چراگاه کافی برای بزها نیستند.

6. She began to berate the police for paying scant attention to the theft from her car.
[ترجمه گوگل]او شروع به سرزنش پلیس به دلیل کم توجهی به سرقت از ماشینش کرد
[ترجمه ترگمان]او شروع به سرزنش کردن پلیس برای توجه کم به دزدی از ماشینش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You have a scant hour in which to pack.
[ترجمه حسین کتابدار] کم تر از یک ساعت برای جمع کردن وسایل وقت دارید.
|
[ترجمه گوگل]شما ساعت کمی دارید که در آن چمدان را ببندید
[ترجمه ترگمان]شما یک ساعت مهلت دارید که باید جمع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He paid scant attention to what was said.
[ترجمه گوگل]او به آنچه گفته شد توجه چندانی نکرد
[ترجمه ترگمان]او به آنچه گفته شده بود توجه اندکی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The story has received scant attention in the press.
[ترجمه حسین کتابدار] این داستان، توجه کمی را در مطبوعات به خود جلب کرد/ مطبوعات به این داستان توجه کمی نشان دادند.
|
[ترجمه گوگل]این داستان در مطبوعات کم توجه شده است
[ترجمه ترگمان]این داستان توجه اندکی به مطبوعات داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He pays scant attention to the needs of his children.
[ترجمه گوگل]او به نیازهای فرزندانش کم توجهی می کند
[ترجمه ترگمان]او توجه کمی به نیازهای فرزندان خود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I paid scant attention to what she was saying.
[ترجمه گوگل]من کم به حرف های او توجه کردم
[ترجمه ترگمان]توجه نکردم که چه می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Policy-makers paid scant attention to the wider issues.
[ترجمه گوگل]سیاست گذاران توجه کمی به موضوعات گسترده تر داشتند
[ترجمه ترگمان]سیاست گذاران توجه اندکی به مسائل گسترده تر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They produce goods with scant regard for quality.
[ترجمه گوگل]آنها کالاهایی را با توجه کم به کیفیت تولید می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها کالاها را با توجه کمی به کیفیت تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The firefighters went back into the house with scant regard for their own safety.
[ترجمه حسین کتابدار] آتشپادها ( آتش نشان ها ) با کم ترین توجه به سلامتی و ایمنی خودشان، دوباره به داخل خانه آتش گرفته باز گشتند.
|
[ترجمه گوگل]آتش‌نشان‌ها با کم توجهی به ایمنی خود به داخل خانه بازگشتند
[ترجمه ترگمان]آتش نشانان با توجه اندک به امنیت خودشان وارد خانه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندک (صفت)
slight, light, little, frugal, lean, scant, low, niggling, scarce, skimpy, low-test

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

معدود (صفت)
poor, little, scant, numerable, few, numerated

قلیل (صفت)
slight, scrimp, scant, scarce, negligible, skimpy, insignificant

ناکافی (صفت)
scant, scrimpy

کم دادن (فعل)
skimp, stint, scant, short-change

بخیلانه دادن (فعل)
scant

مضایقه کردن (فعل)
scrimp, begrudge, skimp, stint, scant

تخفیف یافتن (فعل)
lessen, scant

انگلیسی به انگلیسی

• cut, reduce, lessen; belittle, slight, snub; shortchange, give less than the correct quantity
lacking, having an inadequate supply; meager, barely sufficient, just enough; limited, deficient
scant is used to indicate that there is only a very small amount of something and to say that this is not enough.

پیشنهاد کاربران

کمیت یا مقدار کمی از چیزی یا عدم کافی بودن چیزی است
ناکافی
اندک، کم، معدود، قلیل، نحیف، مقدار قلیل، کم دادن، بخیلانه دادن، تخفیف یافتن، ناکافی

بپرس