stress

/ˈstres//stres/

معنی: تاکید، قوت، ضربه، تقلا، اهمیت، فشار، خاطر نشان کردن، تاکید کردن، پریشان کردن
معانی دیگر: تنش، کشش (مقدار نیروی وارده بر واحد سطح)، کشیدگی، تنشی، کششی، فشاری، فشار عصبی یا روحی، روان تنش، (مجازی) تنش، سختانی، استوارش، سختاندن، (آوا شناسی) تکیه، آوافشار، مد (accent هم می گویند)، (آوا شناسی) موکد کردن، مشدد کردن، با فشار ادا کردن، (شعر) هجای موکد، تحت فشار قرار دادن، مضیقه، سختی، مالیات زیادبستن
stress_
پسوند: زن (در رابطه با کاری) [seamstress یا songstress]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the importance or significance given to something; emphasis.
مترادف: accentuation, emphasis

- Her parents put a lot of stress on getting a good education.
[ترجمه گوگل] والدین او استرس زیادی برای تحصیل خوب داشتند
[ترجمه ترگمان] والدین او فشار زیادی بر تحصیل خوب می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the relative emphasis placed on a given syllable of a word when it is spoken.
مترادف: accent, accentuation, emphasis

- In the word "doctor," the stress is on the first syllable.
[ترجمه گوگل] در کلمه "دکتر" تاکید بر هجای اول است
[ترجمه ترگمان] در کلمه \"پزشک\"، استرس در هجای اول قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: physical pressure or force that causes strain on or distortion of something.
مترادف: pressure, strain, tension
مشابه: fatigue, pull

- The weight of the books put a lot of stress on the flimsy shelf.
[ترجمه گوگل] وزن کتاب ها فشار زیادی را به قفسه سست وارد می کند
[ترجمه ترگمان] وزن کتاب ها فشار زیادی را روی قفسه flimsy گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Running puts a good deal of stress on the knees.
[ترجمه گوگل] دویدن فشار زیادی به زانو وارد می کند
[ترجمه ترگمان] دویدن، فشار زیادی بر روی زانوها وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: mental or emotional pressure that causes strain on an individual.

- His job at the airline gives him a lot of stress.
[ترجمه گوگل] شغل او در خطوط هوایی به او استرس زیادی می دهد
[ترجمه ترگمان] شغلش در این خط هوایی استرس زیادی به او می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a condition characterized by physical, mental, or emotional tension.
مترادف: tension
مشابه: fatigue, pressure, strain

- As an emergency room physician, she constantly suffers from stress.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک پزشک اورژانس دائماً از استرس رنج می برد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک پزشک اتاق اورژانس به طور مداوم از استرس رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stresses, stressing, stressed
مشتقات: stressless (adj.)
(1) تعریف: to emphasize; highlight.
مترادف: accent, accentuate, emphasize, highlight, underline, underscore
مشابه: feature, focus on, make much of, point, punctuate, spotlight, weight

- Her speech stressed the need to improve the city's schools.
[ترجمه گوگل] در سخنان وی بر لزوم بهبود مدارس شهر تاکید کرد
[ترجمه ترگمان] سخنرانی وی بر نیاز به بهبود مدارس شهر تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The chef stressed the importance of measuring the ingredients carefully.
[ترجمه گوگل] سرآشپز بر اهمیت اندازه گیری دقیق مواد اولیه تاکید کرد
[ترجمه ترگمان] آشپز بر اهمیت اندازه گیری دقیق مواد اولیه تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The salesman stressed the usefulness of the product and avoided discussing the price.
[ترجمه گوگل] فروشنده بر مفید بودن محصول تاکید کرد و از بحث در مورد قیمت خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] فروشنده به سودمندی محصول تاکید کرد و از بحث در مورد قیمت اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to subject to pressure or strain.
مترادف: strain
مشابه: enforce, fatigue, overload, press, stretch, tax, tense

- The heavy lifting stressed his back.
[ترجمه فراسوی وازه] بلندکردن بار سنگین، بر پشتش فشار آورد.
|
[ترجمه گوگل] بلند کردن سنگین کمرش را تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان] بلند کردن سنگین بر پشتش تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to utter (a word or syllable) with relatively greater emphasis.
مترادف: accent, accentuate, emphasize

- "I DO want to help!" she exclaimed, strongly stressing the word "do."
[ترجمه گوگل] "من می خواهم کمک کنم!" او فریاد زد و به شدت بر کلمه "انجام" تاکید کرد
[ترجمه ترگمان] \" من می خواهم کمک کنم! او با تاکید بسیار بر کلمه \"چه کار\" گفت: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Americans stress the second syllable of the word "caf�," but British speakers stress the first.
[ترجمه گوگل] آمریکایی‌ها بر هجای دوم کلمه «کافه» تأکید می‌کنند، اما انگلیسی‌ها بر هجای اول تأکید می‌کنند
[ترجمه ترگمان] آمریکایی ها بر کلمه دوم \"کافه\" تاکید می کنند، اما گویشوران آن در ابتدا استرس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stress diseases are among the hazards of city life
بیماری های تنشی از جمله مخاطرات زندگی شهری هستند.

2. a stress fracture in a bone
شکستگی تنشی استخوان

3. biaxial stress
تنش دو آسه

4. continued stress may result in stomack ulcer
تنش مداوم ممکن است منجر به زخم معده بشود.

5. the stress of worry
تنش ناشی از نگرانی

6. a strong stress
تاکید (یا تکیه ی) شدید

7. she lays stress on correct pronunciation
او تلفظ درست را مورد تاکید قرار می دهد.

8. to lay stress on a particular point
نکته ی ویژه یی را مورد تاکید قرار دادن

9. this word's secondary stress
تکیه (یا فشار) ثانوی این واژه

10. in this class the stress is on grammar
در این کلاس تاکید روی دستور زبان است.

11. the wind put great stress on the cable
باد شاه سیم را تحت تنش زیاد قرار داد.

12. he can't handle too much stress
او تاب تحمل فشار روحی زیاد را ندارد.

13. in the word "interesting" the stress is on the first syllable
در واژه ی interesting تکیه روی هجای اول است.

14. headaches which may be ascribed to stress
سردردهایی که ممکن است ناشی از فشار روانی باشد

15. Techniques of deep meditation help people under stress.
[ترجمه گوگل]تکنیک های مدیتیشن عمیق به افراد تحت استرس کمک می کند
[ترجمه ترگمان]روش های تفکر عمیق به افراد تحت استرس کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The roof couldn't bear the stress of the snow.
[ترجمه گوگل]سقف طاقت فشار برف را نداشت
[ترجمه ترگمان]سقف نمی توانست فشار برف را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We all have to learn to handle stress.
[ترجمه گوگل]همه ما باید یاد بگیریم که استرس را کنترل کنیم
[ترجمه ترگمان]همه ما باید یاد بگیریم که استرس را کنترل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Separation is a time of high emotional stress.
[ترجمه گوگل]جدایی زمان استرس عاطفی بالاست
[ترجمه ترگمان]تفکیک زمانی از استرس عاطفی بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Are you suffering from an excess of stress in your life?
[ترجمه گوگل]آیا از استرس بیش از حد در زندگی خود رنج می برید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما از استرس در زندگی خود رنج می برید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. A family can provide a buffer against stress at work.
[ترجمه گوگل]خانواده می تواند در برابر استرس در محل کار محافظت کند
[ترجمه ترگمان]یک خانواده می تواند یک ضربه گیر را در مقابل استرس در کار فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Stress and lack of sleep can aggravate the situation.
[ترجمه گوگل]استرس و کم خوابی می تواند وضعیت را بدتر کند
[ترجمه ترگمان]استرس و کمبود خواب می تواند اوضاع را بدتر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Financial stress is well established as a chief reason for divorce.
[ترجمه گوگل]استرس مالی به عنوان دلیل اصلی طلاق شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]استرس مالی به عنوان یکی از دلایل اصلی طلاق به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Put the stress on the second syllable.
[ترجمه گوگل]روی هجای دوم تاکید کنید
[ترجمه ترگمان] روی کلمه دوم تاکید کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Stress is an inherent part of dieting.
[ترجمه گوگل]استرس جزء ذاتی رژیم غذایی است
[ترجمه ترگمان]استرس بخشی از رژیم غذایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. It is generally assumed that stress is caused by too much work.
[ترجمه گوگل]به طور کلی فرض بر این است که استرس ناشی از کار زیاد است
[ترجمه ترگمان]عموما فرض می شود که استرس ناشی از کار زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Your headaches are due to stress.
[ترجمه گوگل]سردرد شما به دلیل استرس است
[ترجمه ترگمان]سردرد شما ناشی از استرس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Her illness was caused mainly by stress.
[ترجمه گوگل]بیماری او عمدتاً ناشی از استرس بود
[ترجمه ترگمان]بیماری او عمدتا ناشی از استرس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاکید (اسم)
accent, emphasis, underscore, stress, affirmation, assertion, confirmation, punctuation

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

خاطر نشان کردن (فعل)
stress, point

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Structural Engineering System Solver
موضوع: کامپیوتر
یک زبان مسئله گرا که برای حل مسائل بنیادی مهندسی به کار می رود.

تخصصی

[شیمی] تنش، بار
[عمران و معماری] تنش - تلاش
[کامپیوتر] یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
[برق و الکترونیک] تنش
[مهندسی گاز] تنش
[زمین شناسی] تنش
[نساجی] تنش - خستگی
[ریاضیات] بار، فشار، تلاش، تنش
[معدن] تنش (مکانیک سنگ)
[خاک شناسی] تنش
[پلیمر] تنش

انگلیسی به انگلیسی

• emphasis, importance; accent, emphasis placed on a syllable of a word; strain, tension, pressure; condition caused by physical or emotional strain
subject to stress or strain; emphasize, accentuate
if you stress a point, you emphasize it because you think it is important. verb here but can also be used as an uncount noun with the preposition 'on'. e.g. ...this stress on community values.
if you feel or are under stress, you feel tense and worried about something.
stresses are strong physical pressures applied to an object.
stress is the emphasis that you put on a word or part of a word when you say it, so that it sounds slightly louder.
if you stress a word or part of a word when you say it, you put emphasis on it.
see also stressed.

پیشنهاد کاربران

در فارسی معنی دقیقی برای کلمه stress وجود ندارد.
Stress در واقع، به مجموعه ای از حالات و احساسات
درونی گفته می شود که "ترس "، " نگرانی "، دلشوره "
و" غصه" همراه آنهاست .
Stress روی" هارد" هر انسانی وجود دارد.
stress: استرس
بزرگواران
استرس با اضطراب خیلی تفاوت داره
استرس فشار روانی است که محصول تغیرات زندگی است. چه تغییرات مثبت مثل بچه دار شدن و چه تغییرات منفی مثل طلاق
درواقع استرس بعد از یک رویداد روی میدهد پس عامل آن مشخص است
...
[مشاهده متن کامل]

امّا امّا
اضطراب یک هیجان است و مربوط به رویدادی است که هنوز رخ نداده. . اضطراب معطوف به آینده است و عامل آن مبهم است

استرس stress
استرس عبارت است از واکنش های فیزیکی، ذهنی و عاطفی که در نتیجه تغییرات و نیازهای زندگی فرد، تجربه میشوند. تغییرات میتوانند بزرگ یا کوچک باشند. پاسخ افراد به تغییرات زندگی متفاوت است . استرس مثبت میتواند یک انگیزش دهنده باشد در حالی که استرس منفی میتواند در زمانی که این تغییرات و نیازها، فرد را شکست میدهند، ایجاد شود.
...
[مشاهده متن کامل]

کلافه شدن
shear stress
تنش برشی

*mechanical engineering
have nice day thank you
● نگرانی ، اظطراب
● تنش ( نیروی فیزیکی )
● نگران شدن
● تاکید کردن بر روی چیزی
=stress over
To 'stress over something' is to experience mental stress about it ( and possibly behave in an unwelcome way as a result ) . A child might say to his parent - 'Don't stress over the course - work - I'll get it done in time'.
stress ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: تنش 1
تعریف: نیروی وارد بر واحد سطح در نقطه‏ای داخل جسم
a state of mental tension and worry caused by problems in your life, work, etc.
◀️She uses meditation as a way of reducing/relieving stress.
Hormones are released into the body in response to◀️ emotional stress.
...
[مشاهده متن کامل]

He needs help with stress management. [=ways to deal◀️ with stress]
b : something that causes strong feelings of worry or🔴 anxiety
[noncount]
◀️
I'm sorry for being grumpy. I've been under ( a lot of ) stress at work lately.
◀️ You watch your shows… i have some stress to release

stress
《پارسی را پاس بِداریم》
دو واژه خوشه واژِگان پیش نَهاد می شَوَد:
۱ - سُتوه ، سُتوهه، سُتوهَندِگی ، سُتوهیدِگی ، سُتوهِش، سُتوهَند، سُتوه آوَری، سُتوه آیی
۲ - اَفشُردِگی هَم آوا وَ هَم ساختار با اَفسُردِگی ، اَفشاره، ، اَفشارَند، اَفشاره، اَفشارَندِگی ، اَفشارِش
...
[مشاهده متن کامل]

نِمونه یِ کاربُردی:
His job at the airlines give him a lot of stress.
پیشه اَش دَر این خَتِ هَوایی اَفشاره یِ/سُتوهه یِ بِسیاری بَر او دَرمی آوَرَد ( وارِد می کُنَد ) .
*دَرآوَردَن~دَرون آوَردَن؛ کارواژه یِ دَرآوَردَن دَر پارسیِ نو نادُرُست به کار می رَوَد:مَن دَفتَرچه را اَز هَمیان اَم/جیب اَم بَرآوَردَم= بیرون آوَردَم نَه دَرآوَردَم!
بِکوشیم واژه هایِ پارسی را به کار بِبَریم اَگر دَر گُفتار نِمی شَوَد دَستِ کَم دَر نِوِشتار :
اَز این کار به سُتوه آمَدَم.
او مَرا به سُتوه آوَرد
سُتوهَندِگی اَز بیماری هایِ رُوَن/رووَن آ زُردِگیِ زِندِگی دَر کَلان شَهر هاست.
( رَوان ریختارِ زابِ هَمیشِگی یا پِیوَستِگی اَز رَو که بُنِ کُنونِ رَفتَن اَست با پَسوَند - آن ، نِمونه هایِ دیگَر:خَندان، گِریان، دَوان، کُنان، . . . گِریَنده کَسی اَست که اَکنون می گِریَد وَلی گِریان پِیوَسته می گِریَد، دَر پارسیِ میانه یا پَهلَوی روح را اوروَن = urvan می گُفتَند که به پارسیِ نو می تُوان رُوَن یا رووَن گُفت که با رَوان هَمسان پِنداری نَشَوَد. )
اَفشُردِگی می تَوانَد به بیماری هایِ تَنی یا کَرپی کِشیده شَوَد.
با سِپاس♡

He should stress interaction
مورد تاکید قرار دادن
stress : در زبانشناسی برابر فارسی آن تَنِشَک:/taneshak/ به نظر من می تواند بهترین گزینه باشد.
همون استرس خودمون - اضطراب 😊❤
After noon یعنی بهدظهر نه مورد تاکید
فشار روانی . اضطراب
ظرفیت ( بار اکسایش و کاهش )
برای تاکید
InPhrasal verd
کلمه دوم مورد تاکید قرار می گیرد بعد r
After noon روی noon تاکید می کنیم
تاکید داشتن، تاکید گذاشتن
استرس، اظطراب

i have a butterfly in my stomach
یه اصطلاح هس که جمله ای به معنای:من یه پروانه در شکمم دارم اما درواقع ب معنی:استرس دارم هس
با تشکر 🙏🏼🙏🏼
تکیه
استرس_وحشت_شکه
احساس نگرانی بزرگ، فشار روحی و عاطفی ( به دلیل مشکلی در زندگی )
a condition of extreme difficulty, pressure, or strain
اضطراب
بى قرارى ( نوزادان )
تنش
فشار روانی ، تنش روانی ، تنش عصبی ، تنش روحی
[زبان شناسی و آواشناسی]
فشار آوا ، فشار صدا ، تکیه صدا ، تاکید صدا
تنش - نیرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس