rusticity

/rʌˈstɪsɪti//rʌˈstɪsɪti/

معنی: سادگی، فروتنی، روستامنشی
معانی دیگر: روستامنشی، سادگی

جمله های نمونه

1. But by marginalising its rusticity thus, Emmerdale's producers showed a disregard for what people want from their televisual Yorkshire.
[ترجمه گوگل]اما با به حاشیه راندن روستایی بودن آن به این ترتیب، تهیه‌کنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از یورکشایر تلویزیونی خود می‌خواهند بی‌اعتنایی نشان دادند
[ترجمه ترگمان]اما با marginalising rusticity، تولیدکنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از televisual Yorkshire می خواهند بی توجهی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is an important difference between rusticity and urbanity.
[ترجمه گوگل]تفاوت مهمی بین روستایی بودن و شهرنشینی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تفاوت مهمی بین rusticity و ادب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The enchant art as its primitive puerility and rusticity presents the poetic life the thesis comments on disenchantment art. On the one hand, at some degrees about the veil of existence.
[ترجمه گوگل]هنر سحرآمیز به مثابه ناببودی و روستایی ابتدایی خود، زندگی شاعرانه ای را ارائه می دهد که پایان نامه در مورد هنر افسون زدگی بیان می کند از یک سو، در درجاتی درباره حجاب وجود
[ترجمه ترگمان]این هنر enchant، مانند puerility و rusticity بدوی، زندگی شاعرانه ای را که پایان نامه خود را درباره هنر disenchantment بیان می کند، نشان می دهد از یک سو تا حدودی در مورد نقاب زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was ashamed of his own rusticity in that distinguished company.
[ترجمه گوگل]او از روستایی بودن خود در آن شرکت برجسته شرمنده بود
[ترجمه ترگمان]از رفتار دهاتی خود در آن شرکت متمایز شرم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It pleases me to think of young Tyndale growing up here in deep rusticity.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که به تندیل جوان فکر می کنم که اینجا در روستایی عمیق بزرگ می شود
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد فکر کنم که این دختر جوان دهاتی هم در این دنیا بزرگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By virtue of the matching of material, color, texture and particular, the space flows with the flavor of nature and rusticity.
[ترجمه گوگل]به دلیل تطابق مواد، رنگ، بافت و خاص، فضا با طعم طبیعت و روستایی جریان دارد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از تطابق مواد، رنگ، بافت و به طور خاص، فضا با طعم طبیعت و rusticity جریان می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The woodcarving made by coco hull is the most characteristic craftwork in Hainan Province; it is popular because of its natural material and rusticity.
[ترجمه گوگل]منبت کاری ساخته شده توسط پوسته کوکو مشخصه ترین کار دستی در استان هاینان است به دلیل مواد طبیعی و روستایی بودن آن محبوبیت زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]The که توسط بدنه coco ساخته شده است the characteristic در استان هاینان است که به خاطر مواد طبیعی و rusticity مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bishop of a mountain diocese, living so very close to nature, in rusticity and deprivation.
[ترجمه گوگل]اسقف یک اسقف کوهستانی، که بسیار نزدیک به طبیعت، در روستایی و محرومیت زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]اسقف یک اسقف نشین کوهستانی که بسیار نزدیک به طبیعت زندگی می کند، در فقر و محرومیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The wooden decorate style make the restaurant be more rusticity and unique. The guests will not only enjoying the delicious food but also the Thai-style performance.
[ترجمه گوگل]سبک تزئین چوبی باعث می شود رستوران روستایی و منحصر به فردتر باشد مهمانان نه تنها از غذاهای لذیذ لذت خواهند برد، بلکه از اجرای سبک تایلندی نیز لذت خواهند برد
[ترجمه ترگمان]سبک تزیین چوبی رستوران را more و منحصر بفرد می سازد میهمانان نه تنها از غذای خوش مزه لذت می برند، بلکه عملکرد سبک تایلند را نیز تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Third, start from the fork fun showed by"Wuge Xiqu", the passage showed the rusticity and frankness implied by"Wuge Xiqu".
[ترجمه گوگل]سوم، از سرگرمی چنگالی که توسط "Wuge Xiqu" نشان داده شد، شروع کنید، این قسمت روستایی بودن و صراحتی را نشان داد که توسط "Wuge Xiqu" اشاره شده است
[ترجمه ترگمان]سوم، از همان سرگرمی که توسط \"Wuge Xiqu\" به نمایش درآمد، گذشت و the و frankness که توسط \"Wuge Xiqu\" نوشته شده بود را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hollow and solid materials comparison and stable proportional scales highlight the architectural rusticity and massiness with the grand, stately, impressive and bold feeling.
[ترجمه گوگل]مقایسه مواد توخالی و جامد و مقیاس‌های متناسب پایدار، روستایی بودن و انبوه بودن معماری را با احساس بزرگ، باشکوه، چشمگیر و جسورانه برجسته می‌کند
[ترجمه ترگمان]توخالی و مواد جامد مقایسه و مقیاس های متناسب با ثبات، معماری معماری و massiness را با احساس باشکوه، باشکوه، چشمگیر و جسورانه برجسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سادگی (اسم)
homeliness, ease, facility, chastity, simplicity, naivety, plainness, simpleness, easiness, tenuity, rusticity, simple-mindedness

فروتنی (اسم)
humbleness, lowliness, homeliness, modesty, humility, pudency, simplicity, simpleness, coyness, meekness, demureness, pudicity, rusticity

روستا منشی (اسم)
rusticity

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being rustic, ruralness; rural character, simplicity, unsophisticated character

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rust / rustic / rusticity / rustiness
✅️ صفت ( adjective ) : rustic / rusted / rusty
✅️ قید ( adverb ) : rustily
درمورد محصول زراعی کم توقع بودن

بپرس