فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: ruminates, ruminating, ruminated
• (1)تعریف: to chew a cud. • مشابه: bite, chew, masticate, munch
• (2)تعریف: to think at length; meditate. • مترادف: cogitate, contemplate, meditate, mull, ponder, reflect, think • مشابه: brood, cerebrate, consider, deliberate, dwell, muse, speculate, study
- They were waiting for an answer but he needed more time to ruminate on the matter.
[ترجمه گوگل] آنها منتظر پاسخ بودند اما او به زمان بیشتری نیاز داشت تا در مورد موضوع فکر کند [ترجمه ترگمان] منتظر جواب بودند، اما وقت بیشتری برای فکر کردن به موضوع داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (1)تعریف: to consider or think about at length; ponder. • مترادف: cogitate, consider, contemplate, deliberate, mull, ponder, think • مشابه: cerebrate, chew, meditate, study
• (2)تعریف: to chew again, as a cud. • مشابه: bite, chew, masticate, munch
جمله های نمونه
1. camels ruminate
شتر نشخوار می کند.
2. She ruminated for weeks about whether to tell him or not.
[ترجمه پویا محمودی] او هفته ها درباره اینکه به او بگوید یا نگوید اندیشید.
|
[ترجمه گوگل]او هفته ها در مورد اینکه به او بگوید یا نه نشخوار فکر می کرد [ترجمه ترگمان]او هفته ها طول می کشید که به او چیزی بگوید یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It is worth while to ruminate over his remarks.
[ترجمه Peter Strahm] اندیشیدن در مورد حرف هایش ارزشمند است. ( worthwhile )
|
[ترجمه گوگل]ارزش آن را دارد که در مورد سخنان او نشخوار کنیم [ترجمه ترگمان]در ضمن فکر کردن به حرف های او ارزش دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. As people grow older, they begin to ruminate on the uncertainty of life.
[ترجمه گوگل]با بزرگتر شدن افراد، شروع به نشخوار فکری در مورد عدم اطمینان زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]وقتی مردم بزرگ تر می شوند، شروع به فکر کردن درباره عدم قطعیت زندگی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He is ruminating on what had happened the day before.
[ترجمه گوگل]او در مورد آنچه روز قبل اتفاق افتاده بود نشخوار می کند [ترجمه ترگمان]به آنچه روز قبل اتفاق افتاده است فکر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He sat by the window ruminating on recent underground accidents.
[ترجمه Peter Strahm] او کنار پنجره در حال اندیشه کردن درباره حوادث محرمانه اخیر بود.
|
[ترجمه گوگل]او کنار پنجره نشسته بود و در مورد حوادث اخیر زیرزمینی نشخوار می کرد [ترجمه ترگمان]کنار پنجره نشسته بود و به حوادث زیرزمینی اخیر می اندیشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He ruminated on the terrible wastage that typified American life.
[ترجمه گوگل]او در مورد اتلاف وحشتناکی که نشان دهنده زندگی آمریکایی بود، نشخوار کرد [ترجمه ترگمان]او به ضایعات مهیب زندگی آمریکایی فکر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He sat there ruminating and picking at the tablecloth.
[ترجمه گوگل]آنجا نشسته بود و نشخوار می کرد و روی سفره می چید [ترجمه ترگمان]نشست و رومیزی را برداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He ruminated over various possibilities concerning his future.
[ترجمه گوگل]او در مورد احتمالات مختلف در مورد آینده خود نشخوار کرد [ترجمه ترگمان]درباره امکانات مختلف آینده اش فکر می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He sat alone, ruminating on the injustice of the world.
[ترجمه گوگل]تنها نشسته بود و در بی عدالتی دنیا نشخوار می کرد [ترجمه ترگمان]تنها نشسته بود و به بی عدالتی جهانی فکر می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Glover ruminated silently in a different direction.
[ترجمه گوگل]گلوور بی صدا در جهتی دیگر نشخوار کرد [ترجمه ترگمان]گلاور \"در سکوت فکر می کرد\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. What sort of life was that, Sandra ruminated.
[ترجمه گوگل]ساندرا نشخوار کرد این چه نوع زندگی بود [ترجمه ترگمان]سوندرا به خود گفت: این زندگی چه جور زندگی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He ruminated on the idea and nervously plucked a cigarette from the green onyx box beside the telephone.
[ترجمه گوگل]او این ایده را نشخوار کرد و با عصبانیت یک سیگار از جعبه عقیق سبز کنار تلفن بیرون آورد [ترجمه ترگمان]او به این فکر اندیشید و با حالتی عصبی سیگاری را از جعبه سبز رنگ کنار تلفن کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I was ruminating on his chances when my phone rang in the hallway.
[ترجمه گوگل]داشتم در مورد شانس او فکر می کردم که تلفنم در راهرو زنگ خورد [ترجمه ترگمان]داشتم به این فکر می کردم که وقتی تلفن من در راهرو به صدا درامد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• chew cud, regurgitate food and re-chew it; think, meditate, ponder if you ruminate about something, you think about it very carefully; a literary word.
پیشنهاد کاربران
Ruminants=نشخوارکنندگان مثل گاو. . . . . ruminate=فکر کردن نشخوار فکری و ذهنی داشتن
نشخوار ذهنی کردن، عمیقا راجع به موضوعی فکر کردن Chew over and over , ponder , think carefully and deeply, We might ruminate on what our friend or co - worker said that bothered us or was out of character for them.