ruminate

/ˈruːməˌnet//ˈruːmɪneɪt/

معنی: اندیشه کردن، نشخوار کردن، دوباره جویدن
معانی دیگر: ژرف اندیشی کردن، تعمق کردن، تفکر کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ruminates, ruminating, ruminated
(1) تعریف: to chew a cud.
مشابه: bite, chew, masticate, munch

(2) تعریف: to think at length; meditate.
مترادف: cogitate, contemplate, meditate, mull, ponder, reflect, think
مشابه: brood, cerebrate, consider, deliberate, dwell, muse, speculate, study

- They were waiting for an answer but he needed more time to ruminate on the matter.
[ترجمه گوگل] آنها منتظر پاسخ بودند اما او به زمان بیشتری نیاز داشت تا در مورد موضوع فکر کند
[ترجمه ترگمان] منتظر جواب بودند، اما وقت بیشتری برای فکر کردن به موضوع داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: ruminative (adj.), ruminatingly (adv.), ruminatively (adv.), rumination (n.), ruminator (n.)
(1) تعریف: to consider or think about at length; ponder.
مترادف: cogitate, consider, contemplate, deliberate, mull, ponder, think
مشابه: cerebrate, chew, meditate, study

(2) تعریف: to chew again, as a cud.
مشابه: bite, chew, masticate, munch

جمله های نمونه

1. camels ruminate
شتر نشخوار می کند.

2. She ruminated for weeks about whether to tell him or not.
[ترجمه پویا محمودی] او هفته ها درباره اینکه به او بگوید یا نگوید اندیشید.
|
[ترجمه گوگل]او هفته ها در مورد اینکه به او بگوید یا نه نشخوار فکر می کرد
[ترجمه ترگمان]او هفته ها طول می کشید که به او چیزی بگوید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is worth while to ruminate over his remarks.
[ترجمه Peter Strahm] اندیشیدن در مورد حرف هایش ارزشمند است. ( worthwhile )
|
[ترجمه گوگل]ارزش آن را دارد که در مورد سخنان او نشخوار کنیم
[ترجمه ترگمان]در ضمن فکر کردن به حرف های او ارزش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As people grow older, they begin to ruminate on the uncertainty of life.
[ترجمه گوگل]با بزرگتر شدن افراد، شروع به نشخوار فکری در مورد عدم اطمینان زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم بزرگ تر می شوند، شروع به فکر کردن درباره عدم قطعیت زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is ruminating on what had happened the day before.
[ترجمه گوگل]او در مورد آنچه روز قبل اتفاق افتاده بود نشخوار می کند
[ترجمه ترگمان]به آنچه روز قبل اتفاق افتاده است فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sat by the window ruminating on recent underground accidents.
[ترجمه Peter Strahm] او کنار پنجره در حال اندیشه کردن درباره حوادث محرمانه اخیر بود.
|
[ترجمه گوگل]او کنار پنجره نشسته بود و در مورد حوادث اخیر زیرزمینی نشخوار می کرد
[ترجمه ترگمان]کنار پنجره نشسته بود و به حوادث زیرزمینی اخیر می اندیشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ruminated on the terrible wastage that typified American life.
[ترجمه گوگل]او در مورد اتلاف وحشتناکی که نشان دهنده زندگی آمریکایی بود، نشخوار کرد
[ترجمه ترگمان]او به ضایعات مهیب زندگی آمریکایی فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He sat there ruminating and picking at the tablecloth.
[ترجمه گوگل]آنجا نشسته بود و نشخوار می کرد و روی سفره می چید
[ترجمه ترگمان]نشست و رومیزی را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He ruminated over various possibilities concerning his future.
[ترجمه گوگل]او در مورد احتمالات مختلف در مورد آینده خود نشخوار کرد
[ترجمه ترگمان]درباره امکانات مختلف آینده اش فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sat alone, ruminating on the injustice of the world.
[ترجمه گوگل]تنها نشسته بود و در بی عدالتی دنیا نشخوار می کرد
[ترجمه ترگمان]تنها نشسته بود و به بی عدالتی جهانی فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Glover ruminated silently in a different direction.
[ترجمه گوگل]گلوور بی صدا در جهتی دیگر نشخوار کرد
[ترجمه ترگمان]گلاور \"در سکوت فکر می کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What sort of life was that, Sandra ruminated.
[ترجمه گوگل]ساندرا نشخوار کرد این چه نوع زندگی بود
[ترجمه ترگمان]سوندرا به خود گفت: این زندگی چه جور زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He ruminated on the idea and nervously plucked a cigarette from the green onyx box beside the telephone.
[ترجمه گوگل]او این ایده را نشخوار کرد و با عصبانیت یک سیگار از جعبه عقیق سبز کنار تلفن بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]او به این فکر اندیشید و با حالتی عصبی سیگاری را از جعبه سبز رنگ کنار تلفن کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was ruminating on his chances when my phone rang in the hallway.
[ترجمه گوگل]داشتم در مورد شانس او ​​فکر می کردم که تلفنم در راهرو زنگ خورد
[ترجمه ترگمان]داشتم به این فکر می کردم که وقتی تلفن من در راهرو به صدا درامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

نشخوار کردن (فعل)
champ, quid, ruminate

دوباره جویدن (فعل)
ruminate

انگلیسی به انگلیسی

• chew cud, regurgitate food and re-chew it; think, meditate, ponder
if you ruminate about something, you think about it very carefully; a literary word.

پیشنهاد کاربران

Ruminants=نشخوارکنندگان مثل گاو. . . . .
ruminate=فکر کردن نشخوار فکری و ذهنی داشتن
خودخوری کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : ruminate
اسم ( noun ) : rumination
صفت ( adjective ) : ruminative
قید ( adverb ) : ruminatively
نُشخواریدن.
نشخوار ذهنی کردن، عمیقا راجع به موضوعی فکر کردن
Chew over and over , ponder , think carefully and deeply,
We might ruminate on what our friend or co - worker said that bothered us or was out of character for them.

بپرس