roundly

/ˈraʊndli//ˈraʊndli/

رک، صاف و پوست کنده، صریحا، شدیدا، به صورت مدور، گردوار، کره وار، بطور حسابی، درست وحسابی، کاملا رک، اشکارا، بی پرده

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a round manner, or in the shape of a round object.

(2) تعریف: with great vigor or forthrightness; thoroughly.

- The boss roundly criticized him.
[ترجمه گوگل] رئیس به شدت از او انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس علنا او را مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was roundly rebuked
حسابی مورد بازخواست قرار گرفت.

2. Walk groundly; talk profoundly; drink roundly; sleep soundly.
[ترجمه گوگل]زمینی راه بروید؛ عمیق صحبت کنید؛ گرد بنوشید؛ راحت بخواب
[ترجمه ترگمان]تند راه برو، حسابی حرف بزن، رک و رک حرف بزن، راحت بخواب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was roundly condemned for his mistake.
[ترجمه گوگل]او به شدت به خاطر اشتباهش محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اشتباهش محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government is being roundly criticized for its education policy.
[ترجمه گوگل]دولت به دلیل سیاست آموزشی خود به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]دولت صراحتا به خاطر سیاست آموزشی خود مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The home team were roundly defeated.
[ترجمه گوگل]تیم میزبان به طور کامل شکست خورد
[ترجمه ترگمان]تیم خانه آشکارا شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The report has been roundly criticized.
[ترجمه گوگل]این گزارش به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این گزارش صراحتا مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I cursed her roundly for being late.
[ترجمه گوگل]فحشش دادم که دیر اومد
[ترجمه ترگمان]رک و راست به او فحش دادم که دیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was roundly rebuked for what she had done.
[ترجمه گوگل]او به خاطر کاری که انجام داده بود به شدت مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او به خاطر کاری که کرده بود roundly بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We told her roundly that she was unwelcome.
[ترجمه گوگل]ما صریحاً به او گفتیم که او خوش‌آمد نیست
[ترجمه ترگمان]ما به او گفتیم که خیلی ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Political leaders have roundly condemned the shooting.
[ترجمه گوگل]رهبران سیاسی این تیراندازی را به شدت محکوم کرده اند
[ترجمه ترگمان]رهبران سیاسی علنا این تیراندازی را محکوم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She abused him roundly for his neglect.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی توجهی او به شدت از او سوء استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر سهل انگاری و neglect آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The average works out roundly at 100.
[ترجمه گوگل]میانگین به طور کلی در 100 کار می کند
[ترجمه ترگمان]میانگین کارکرد در حدود ۱۰۰ مورد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were roundly defeated .
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً شکست خوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا شکست خورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its 853 California miles are roundly hated.
[ترجمه گوگل]853 مایل کالیفرنیا آن کاملاً منفور است
[ترجمه ترگمان]تقریبا < Number > ۸۵۳ < \/ Number > کیلومتر آن مورد نفرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a round manner; completely, entirely; vigorously, severely
if you roundly condemn or criticize someone or something, you condemn them or criticize them very forcefully.
if you roundly defeat someone, you defeat them very easily.

پیشنهاد کاربران

به شدت، با قدرت، بطور کامل

1. In the form of a circle or sphere.
2. With full force or vigor; thoroughly: applauded roundly; was roundly criticized.

بپرس