rot

/ˈrɑːt//rɒt/

معنی: ضایع شدن، فاسد کردن، فاسد شدن، پوسیدن
معانی دیگر: گندیدن، خراب شدن، آبگز شدن، (با: away یا off) پوسیدن و افتادن، پوسیدن و از بین رفتن، بیمار گونه شدن، (مجازی) پوسیدن، رو به زوال گذاشتن، گنداندن، پوساندن، گندیدگی، پوسیدگی، فساد، (انواع بیماری های حیوانات اهلی به ویژه بیماری همراه با باد کردگی و التهاب) - تبسی، افروختگی، اخلاقا فاسد شدن، رجوع شود به: ret، هربخش یا چیز گندیده، تبست، پوسیده، (هر بیماری گیاهی ناشی از قارچ یا ترکیزه که موجب فساد بافت شود) پوسیدگی، (خودمانی) چرند، مزخرف

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rots, rotting, rotted
(1) تعریف: to decompose or decay, as organic matter.
مترادف: decay, decompose, degrade, putrefy, spoil, turn
مشابه: eat away, ferment, fester, foul, molder

(2) تعریف: to deteriorate or become damaged, unsafe, or useless (often fol. by away, off, through, or the like).
مترادف: break down, degenerate, deteriorate, erode, ruin
متضاد: last
مشابه: disintegrate, mortify

- The pier's supports had partly rotted away.
[ترجمه بهنام] پایه های اسکله بخشا دچار پوسیدکی شده لست.
|
[ترجمه گوگل] تکیه گاه های اسکله تا حدی پوسیده شده بود
[ترجمه ترگمان] supports اسکله تا حدودی فاسد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to degenerate morally or lose social cohesion.
مترادف: break down, corrupt, crumble, decay, degenerate, erode
مشابه: fester, molder

- The fabric of civilization is rotting.
[ترجمه گوگل] تار و پود تمدن در حال پوسیدن است
[ترجمه ترگمان] بافت تمدن در حال پوسیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to become wasted or enfeebled; languish.
مترادف: languish, waste
متضاد: flourish
مشابه: decay, fester, molder, suffer, wither

- The criminal was condemned to rot in prison.
[ترجمه Ata] جنایتکار محکوم به پوسیدن در زندان بود
|
[ترجمه گوگل] جنایتکار در زندان محکوم به پوسیدگی شد
[ترجمه ترگمان] مجرم محکوم به فاسد شدن در زندان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause decay or deterioration in.
مترادف: corrupt, decay, decompose, degrade, pollute, putrefy
مشابه: corrode, defile, disintegrate, ferment, taint, turn

(2) تعریف: to corrupt or ruin morally.
مترادف: abase, corrupt, debase, defile, degrade, deprave, pollute
مشابه: canker, corrode, pervert, ruin, spoil, sully, taint, tarnish, warp
اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of rotting; decomposition or degeneration.
مترادف: decay, degeneration, putrefaction

(2) تعریف: an instance or the condition of being rotten; decay.
مترادف: corruption, decay, degeneration, degradation, putrefaction, spoilage

(3) تعریف: the product or result of rotting physically or morally; rotted material; rottenness.
مترادف: corruption, deterioration, disintegration, erosion, mortification, necrosis, ruin, spoilage
مشابه: decay

(4) تعریف: any of several diseases in plants and animals caused or characterized by decay.
مترادف: dry rot, gangrene, mold

(5) تعریف: (informal) pointless or foolish talk; nonsense.
مترادف: baloney, blather, bosh, flap-doodle, folderol, hogwash, poppycock, rubbish, tommyrot, twaddle
مشابه: drivel, nonsense
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: nonsense (used to express disdain or impatience, usu. in response to foolish talk).
مشابه: baloney, bullshit, humbug, nonsense, rubbish

- Rot! He would never do such a thing!
[ترجمه گوگل] پوسیدگی! او هرگز چنین کاری نمی کند!
[ترجمه ترگمان] حرف مفت است! هرگز چنین کاری نخواهد کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. foot rot
پاتبسی

2. the rot begins as soon as the fish are killed
به مجرد کشته شدن ماهی ها گندیدگی آنها شروع می شود.

3. the dry rot of a government that is more afraid of criticism than its own inefficiency
درون تباهی حکومتی که از انتقاد بیشتر می ترسد تا از بیعرضگی خود

4. enemy dead were left to rot or be eaten by carrion
گذاشتند که اجساد دشمن یا بپوسد یا توسط لاشخورها خورده شود

5. if you don't put the meat in the refrigerator, it will rot
اگر گوشت را در یخچال نگذاری فاسد خواهد شد.

6. The house was riddled with dry rot.
[ترجمه گوگل]خانه پر از پوسیدگی خشک شده بود
[ترجمه ترگمان]خانه پر از پوسیدگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rot is eating away the interior of the house.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی داخل خانه را می خورد
[ترجمه ترگمان]پوسیدگی در داخل خانه غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Too much sugar will rot your teeth.
[ترجمه بهنام] شکر زیادی دندانهایتان را می پوساند.
|
[ترجمه گوگل]شکر زیاد باعث پوسیدگی دندان می شود
[ترجمه ترگمان]قند زیادی will your
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fruit had been left to rot on the trees.
[ترجمه گوگل]میوه ها روی درختان پوسیده شده بود
[ترجمه ترگمان]میوه باقی مانده بود تا در میان درختان فاسد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rot in the tree trunk caused the tree to fall.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی در تنه درخت باعث سقوط درخت شد
[ترجمه ترگمان]پوسیدگی در تنه درخت باعث سقوط درخت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The wood must not get damp as rot can quickly result.
[ترجمه سعدی] نم دار شدن چوب می تواند باعث پوسیدگی سریع ان شود
|
[ترجمه گوگل]چوب نباید مرطوب شود زیرا پوسیدگی می تواند به سرعت ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]چوب نباید تا آن اندازه که فاسد شود مرطوب نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cheap wine will rot your stomach.
[ترجمه گوگل]شراب ارزان معده شما را می پوسد
[ترجمه ترگمان] شراب ارزون، شکمت رو فاسد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There's dry rot in the floor.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی خشک در کف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کف اتاق پوسیدگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Prod the windowsills to check for signs of rot.
[ترجمه گوگل]طاقچه های پنجره را برانید تا علائم پوسیدگی را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]از لبه پنجره بیرون آمد تا نشانه ای از فاسد شدن ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ripe fruit began to rot when no one came to pick it.
[ترجمه گوگل]میوه رسیده زمانی که کسی برای چیدن آن نیامد شروع به پوسیدگی کرد
[ترجمه ترگمان]میوه های رسیده شروع به فاسد شدن کردند، وقتی کسی نیامد که آن را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We must try to stop the rot before the whole school is corrupted.
[ترجمه گوگل]ما باید سعی کنیم قبل از اینکه کل مدرسه فاسد شود جلوی پوسیدگی را بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید سعی کنیم تا قبل از اینکه کل مدرسه فاسد شده رو متوقف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضایع شدن (فعل)
addle, rot

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

فاسد شدن (فعل)
decay, rot, spoil, canker, deteriorate, be depraved, degenerate, putrefy, disintegrate, gangrene

پوسیدن (فعل)
decay, rot, putrefy, corrode, rust, molder, moulder

تخصصی

[عمران و معماری] پوسیدگی
[نساجی] فاسد شدن - پوسیدن

انگلیسی به انگلیسی

• decay, putrefaction; breakdown, deterioration; nonsense, meaningless statements (slang)
decay, putrefy, spoil; speak nonsense, utter meaningless statements
when food, wood, or other substances rot or when something rots them, they decay and fall apart. verb here but can also be used an a count noun. e.g. destroy any bulbs with rot and buy healthy ones.
you can say that the rot sets in when a situation begins to get worse and nothing can prevent this from happening.
when something made of a natural material rots away, it slowly decays until none of it remains.

پیشنهاد کاربران

rot یعنی Malenia blade of miqella 🫡
سلامتی اونایی که میدونن 😅
فاسد شدن ( برای مواد غذایی و . . . به کار میرود )
horrible smell of rotting food
آفت/آفات
تجزیه شدن
پوسیدگی
متلاشی شدن
فرو ریختن
فاسد شدن
گندیدن
خوردگی
زوال
فساد
rot ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: پوسیدگی 2
تعریف: از هم پاشیدن بافت گیاه در نتیجۀ فعالیت ریزاندامگان ها به ویژه قارچ ها و باکتری ها
رو به خراب شدن syn 👈 decay
ضایع
پوسیدن - متلاشی شدن

بپرس