rooted

/ˈruːtəd//ˈruːtɪd/

ریشه دار، ریشه کرده، جایگیر شده، عمیق

جمله های نمونه

1. fear rooted her to the spot
ترس او را در جای خود میخ کوب کرد.

2. i rooted through the garbage in order to find the ring
برای یافتن انگشتر خاکروبه ها را زیرو رو کردم.

3. her story is rooted in reality
داستان او برپایه ی واقعیات است.

4. She was rooted to her seat because she was afraid to speak in front of a large group.
[ترجمه mamood] او ( زن ) سر جایش دوخته ( میخکوب ) شده بود، چون او از صحبت کردن جلوی یک گروه بزرگ، واهمه داشت.
|
[ترجمه گوگل]او روی صندلی خود نشسته بود زیرا می ترسید جلوی یک گروه بزرگ صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او به صندلی اش تکیه داده بود، چون می ترسید در مقابل یک گروه بزرگ حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They rooted out all the dead plants.
[ترجمه گوگل]آنها تمام گیاهان مرده را ریشه کن کردند
[ترجمه ترگمان]همه گیاهان مرده را ریشه کن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They rooted their football team on to victory.
[ترجمه گوگل]آنها تیم فوتبال خود را به پیروزی رساندند
[ترجمه ترگمان]آن ها تیم فوتبال خود را به پیروزی رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A pig rooted in the orchard.
[ترجمه گوگل]خوکی که ریشه در باغ دارد
[ترجمه ترگمان]خوکی در باغ ریشه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is not a passion so strongly rooted in the human heart as envy.
[ترجمه گوگل]هیچ علاقه ای به اندازه حسادت در قلب انسان ریشه ندارد
[ترجمه ترگمان]در قلب انسان شور و هیجانی وجود ندارد که به آن غبطه بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fear rooted her to the ground.
[ترجمه گوگل]ترس او را به زمین کشاند
[ترجمه ترگمان]ترس او را به زمین میخکوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pigs have rooted up the muddy ground in search of food.
[ترجمه گوگل]خوک ها در جستجوی غذا زمین گل آلود را ریشه کن کرده اند
[ترجمه ترگمان]خوکها در جستجوی غذا، زمین پر از گل و لای را rooted
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each year one vicious habit rooted out,in time minght make the worst man good throughout.
[ترجمه گوگل]هر سال یک عادت باطل ریشه کن می شود، به مرور زمان ممکن است بدترین انسان را خوب کند
[ترجمه ترگمان]هر سال یک عادت شرورانه ریشه می گیرد، در حالی که minght بدترین فرد را به خوبی انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was rooted to her chair.
[ترجمه گوگل]او به صندلی خود ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان]او به صندلی اش تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Clumps of thyme had rooted themselves between the rocks.
[ترجمه گوگل]توده های آویشن بین سنگ ها ریشه کرده بودند
[ترجمه ترگمان]انبوه of خود را در میان تخته سنگ ها به ریشه درآورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Racism is a deeply rooted prejudice which has existed for thousands of years.
[ترجمه گوگل]نژادپرستی یک تعصب عمیقا ریشه دار است که هزاران سال وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]نژادپرستی یک تعصب ریشه دار است که هزاران سال وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He rooted the tulip bulbs in potting soil.
[ترجمه گوگل]پیازهای لاله را در خاک گلدان ریشه کرد
[ترجمه ترگمان]او پیاز گل لاله را در خاک گلدان می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having roots; fixed in place, firmly set in place; spellbound, fascinated; (slang) very tired, exhausted; frustrated (slang)
if one thing is rooted in another, it is strongly influenced by that thing or has developed from it.
a rooted opinion is a firm one that is unlikely to change.

پیشنهاد کاربران

مبهوت و میخکوب شده
خشکش زده
۱. ریشه دار. عمیق. بنیادی ۲. میخکوب
The narrative propagated by these groups underscores a deeply rooted belief that their activities are a form of counteraction against Israeli barbarities in the Gaza Strip, coupled with unequivocal backing from the highest echelons of the U. S. government to Tel Aviv.
...
[مشاهده متن کامل]

این روایت منتشر شده توسط این گروه ها یک باور عمیقا ریشه دار را مورد تاکید قرار می دهد که اقداماتشان یک روشی از مقابله علیه وحشیگری اسرائیل در نوار غزه است که با روش پشتیبانی صریح بالاترین رده های دولت ایالات متحده نسبت به تل آویو ممزوج شده است.

مبتنی بر، ناشی از
ریشه گرفته
ریشه دوانده
نهادینه شده
نهادینه
نشعت گرفتن
ریشه داشتن

بپرس