ripple

/ˈrɪpl̩//ˈrɪpl̩/

معنی: موج دار شدن، مانند اب مواج شدن، بطور موجی حرکت کردن
معانی دیگر: (موج های کوچک که مثلا در اثر نسیم ملایم ایجاد می شوند) آب لرز، ریزموج، آب چین، آب چروک، خیزابچه، هرچیز شبیه موج کوچک، شکنج، صدا (مانند صدای امواج کوچک)، شرشر، آب لرز ایجاد کردن یا داشتن، دارای موج خفیف کردن یا شدن، موج زدن، خیزابچه درست کردن، شکنج دار کردن یا شدن، صدای خفیف ایجاد کردن، (گیسو - سطح فلز یا چوب و غیره) موجدار کردن یا شدن، (در نهر یا رود) تندآب کوچک، آب لرزگاه، خیزابچه گاه، (کنف و کتان و غیره - با ابزار شانه مانند) تخم گرفتن، دانه گردآوری کردن، دارای سطح ناهموار

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ripples, rippling, rippled
(1) تعریف: of water, to move or flow in small waves or undulations.
مشابه: ruffle

- The stream rippled as it made its way down the mountain.
[ترجمه رامین] رود در حین سرازیر شدن به سمت پایین کوه مواج می گردد.
|
[ترجمه گوگل] جویبار در حالی که به سمت پایین کوه می رفت موج می زد
[ترجمه ترگمان] وقتی که به سمت پایین کوه حرکت می کرد جریان آب موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to proceed with slight rising and falling, as in the volume of sound.

- Laughter rippled through the crowd.
[ترجمه گوگل] خنده در میان جمعیت موج می زد
[ترجمه ترگمان] خنده در میان جمعیت موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to make small waves or undulations in or on.
مشابه: fret, ruffle

- A breeze rippled the surface of the pond.
[ترجمه گوگل] نسیمی سطح حوض را موج می زد
[ترجمه ترگمان] باد سطح استخر را تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: ripply (adj.)
(1) تعریف: the act or result of rippling; small or slight undulation, wave, or agitation.
مشابه: ruffle, wave

- The wind caused a ripple in the tall grass.
[ترجمه Sina] باد موجی در علفزار های بلند ایجاد نمود.
|
[ترجمه گوگل] باد باعث موجی در علف های بلند شد
[ترجمه ترگمان] باد بر علف های بلند موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something resembling this in character, sound, or appearance.
مشابه: wave

- The incident caused a ripple of fear among investors.
[ترجمه Sina] حادثه موجی از ترس را در بین سرمایه گذاران ایجاد نمود.
|
[ترجمه گوگل] این حادثه موجی از ترس را در بین سرمایه گذاران ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] این حادثه باعث ایجاد موجی از ترس در میان سرمایه گذاران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the ripple of their laughter
صدای خفیف خنده ی آنها

2. i heard the ripple of the stream
شرشر جویبار را شنیدم.

3. The announcement sent a ripple of excitement through the crowd.
[ترجمه گوگل]این اعلامیه موجی از هیجان را در میان جمعیت ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این خبر موجی از هیجان در میان جمعیت ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her visit caused no more than a ripple of interest.
[ترجمه گوگل]بازدید او چیزی بیش از موجی از علاقه ایجاد نکرد
[ترجمه ترگمان]دیدار او بیش از یک موج جالب توجهش را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Delayed flights have a ripple effect. Just one late flight could be carrying passengers for a dozen connecting services.
[ترجمه گوگل]پروازهای تاخیری اثر موجی دارند تنها یک پرواز دیرهنگام می‌تواند مسافران را برای ده‌ها سرویس ارتباطی حمل کند
[ترجمه ترگمان]پروازهای با تاخیر باعث ایجاد یک اثر ریپل (موج دار)می شوند تنها یک پرواز دیروقت می تواند مسافران را برای چندین سرویس اتصال حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A ripple of fear passed through him.
[ترجمه فرید گودرزی] موجی از ترس از بدنش گذشت.
|
[ترجمه گوگل]موجی از ترس از او گذشت
[ترجمه ترگمان]موجی از وحشت از درونش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His resignation will have a ripple effect on the whole department.
[ترجمه گوگل]استعفای او بر کل بخش تاثیرات منفی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]استعفای او تاثیر اندکی بر کل اداره خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A ripple of laughter ran through the audience.
[ترجمه گوگل]موجی از خنده در میان حاضران جاری شد
[ترجمه ترگمان]صدای خنده تماشاچیان بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I heard the ripple of the stream.
[ترجمه گوگل]صدای موج جریان را شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای موج نهر را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His remarks sent a ripple of laughter through the audience.
[ترجمه گوگل]سخنان او موجی از خنده را در میان حاضران به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]سخنان او موجی از خنده حضار را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He felt a small ripple of fear pass through him.
[ترجمه گوگل]احساس کرد موج کوچکی از ترس از درونش می گذرد
[ترجمه ترگمان]موجی از ترس وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A ripple of excitement went through the crowd as came on stage.
[ترجمه گوگل]وقتی روی صحنه آمدند موجی از هیجان در میان جمعیت گذشت
[ترجمه ترگمان]موج هیجان از میان جمعیت به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A ripple of laughter ran round the room.
[ترجمه گوگل]موج خنده دور اتاق دوید
[ترجمه ترگمان]موجی از خنده در اتاق پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The increase had a ripple effect through the whole financial market.
[ترجمه گوگل]این افزایش اثر موجی در کل بازار مالی داشت
[ترجمه ترگمان]این افزایش اثر موجی از کل بازار مالی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موج دار شدن (فعل)
squiggle, ripple

مانند اب مواج شدن (فعل)
ripple

بطور موجی حرکت کردن (فعل)
ripple

تخصصی

[عمران و معماری] خیزاب - موج کوچک - چین - موج بستر
[برق و الکترونیک] موجک، ریپل - موجک 1. مؤلفه ACخروجی سیگنال DC . این واژه، معمولاً به مؤلفه AC 50 تا 60 Hz باقی مانده در خروجی DC منبع تغذیه اشاره دارد که در نتیجه فیلتر کردن ناقص یا غیر دقیق ایجاد می شود . مقدار فیلتر کردن بستگی به بسامد موجک و مقاومت بار دارد . با کاهش مقاومت بار، به فیلتر کردن بیشتری نیاز است. 2. انحراف منحنی پاسخ بسامدی از حالت تخت، افزایش تک بسامدی یاتغییرات رو به پایین.
[زمین شناسی] خیزآب، موج کوچک، موج بستر، امواج ریز - در رودخانه، الف) یک بخش مستقیم و کم عمق آب جاری در رودخانه که توسط بستر ناهموار یا سنگی شکسته شده و با امواج کوچک ناهموار شده است. ب) خیزاب، شانه. - *در ساختارهای رسوبی، الف) یک پشته کوچک ماسه ای که شبیه چینی بر روی آب است و بر روی سطح طبقه بندی یک رسوب تشکیل می شود. بالاخص یک ریپل مارک. یا یک موج ماسه ای کوچک که شکل آن مشابه تلماسه است. ب) یک اصطلاح کلی که برای تمام انواع موجهای ماسه ای با شکل شبیه ریپل های کوچک مقیاس استفاده می شود. (مثلاً راینک و singh 1973) بدون توجه به مقیاس. مترادف: ریپل رسوبی. - *در موضوع جریانها، الف) مترادفی برای موج مولین. ب) چین خوردگی ملایم سطح آب آفروسیدریت که حاصل وزش یک نسیم است. مترادف: گسلاب. -
[آب و خاک] خیزاب، ناهمواری سطح آب

انگلیسی به انگلیسی

• with a second mixed flavor or marbled (of food such as ice-cream)
small wave, small undulation; small wave-like formation; rough finished surface; ice cream that has wavy lines of colored flavored syrup; tool in the shape of a comb used for removing seeds from a plant
form small waves; cause to form into small waves; make a soft lapping noise; remove seeds from a plant using a tool in the shape of a comb
ripples are small waves on the surface of water caused by the wind or by an object dropping into the water.
when the surface of an area of water ripples, a number of small waves appear on it.
a ripple of laughter or applause is a short, quiet burst of it.

پیشنهاد کاربران

یک ارز دیجیتال با نشانه XRP
سرازیر شدن
گسترش یافتن ( مانند موج ) ، آغاز به گسترش یافتن ، موجی ( از چیزی ) به راه افتادن
رگه های رنگی میوه ای دربستنی
موج کوچک بر روی سطح آب
لَرزابیدَن.
ripple ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: شکنج
تعریف: هریک از ناهمواری ها و موج های کوچک پیچشی در سطح آب
موج
A ripple of applause ran through the crowd
موجی از کف و هلهله در میان جمعیت جاری بود
مواج - سینوسی
ببخ پیدا کردن
موجی ( از چیزی ) به راه افتادن/پدیدار شدن/فرا گرفتن
A murmur of disapproval rippled through the audience.
موجی از زمزمه هایی ( حاکی ) از مخالفت و نازضایتی در بین حضار به راه افتاد !
شکنج
موجَک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس