resolvent

/riːˈzɑːlvənt//rɪˈzɒlvənt/

معنی: حل، محلل، حل مسئله، حلال
معانی دیگر: واکافتگر، واگشا، (دارو) آماس بر، فرونشان، رافع، طب محلل، جواب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: capable of causing a breaking down into constituent parts; solvent.
اسم ( noun )
• : تعریف: a medical remedy for swelling or inflammation.

جمله های نمونه

1. Meanwhile, some problems occur, one of resolvent is to add nozzle width.
[ترجمه گوگل]در همین حال، برخی از مشکلات رخ می دهد، یکی از حل کننده ها اضافه کردن عرض نازل است
[ترجمه ترگمان]در همین حال، برخی از مشکلات رخ می دهند، یکی از مشکلات مربوط به اضافه کردن عرض نازل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Above all It'studies structure 、 function and resolvent of IPTV Network Management based on standard of DAVIC.
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه ساختار، عملکرد و حلال مدیریت شبکه IPTV بر اساس استاندارد DAVIC را مطالعه می کند
[ترجمه ترگمان]بالاتر از همه این ساختار، ساختار، عملکرد و resolvent مدیریت شبکه IPTV را براساس استاندارد of مطالعه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The global resolvent - type error bounds for generalized quasi variational inclusions are given under certain conditions.
[ترجمه گوگل]مرزهای خطای نوع حلال سراسری برای گنجاندن شبه تغییرات تعمیم یافته تحت شرایط خاصی داده شده است
[ترجمه ترگمان]محدوده خطای نوع resolvent جهانی برای استفاده شبه متغیر کلی تحت شرایط خاصی ارایه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And the resolvent of the difficulties is discussed.
[ترجمه گوگل]و حل مشکلات مطرح می شود
[ترجمه ترگمان]و the مشکلات مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The resolvent of B 2 B E - commerce system that based on web services and its new characteristic.
[ترجمه گوگل]حلالیت سیستم تجارت الکترونیک B 2 B مبتنی بر وب سرویس و ویژگی جدید آن
[ترجمه ترگمان]سیستم resolvent B - B سیستم تجارت الکترونیک است که مبتنی بر خدمات وب و مشخصه جدید آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is very important for the resolvent of tractility problem of VI design in China.
[ترجمه گوگل]این برای حل مشکل کشش طراحی VI در چین بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]این امر برای حل مساله طراحی مجدد طرح ششم در چین بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Simultaneously this dissertation offers an applied resolvent about case collision.
[ترجمه گوگل]به طور همزمان این پایان نامه یک حلال کاربردی در مورد برخورد مورد ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]همزمان این مقاله یک resolvent کاربردی در مورد برخورد مورد پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. About permanent resolvent for this problem, it is suggested that consult CJEC.
[ترجمه گوگل]در مورد حلال دائمی برای این مشکل، پیشنهاد می شود با CJEC مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]در مورد resolvent دائمی برای این مشکل پیشنهاد شده است که با CJEC مشورت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Therefore, article is mainly about the resolvent of clock synchronization in the CANbus.
[ترجمه گوگل]بنابراین، مقاله عمدتاً در مورد حلال همگام سازی ساعت در CANbus است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این مقاله عمدتا در مورد the همزمانی ساعت در the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A illogical resolvent or implementation method of privilege management often make MIS complicated or inflexible.
[ترجمه گوگل]یک روش حل غیرمنطقی یا پیاده سازی مدیریت امتیاز، اغلب MIS را پیچیده یا غیر قابل انعطاف می کند
[ترجمه ترگمان]یک روش غیر منطقی غیر منطقی یا روش اجرایی مدیریت امتیاز اغلب باعث می شود MIS پیچیده یا غیرقابل انعطاف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It offers a new resolvent for serial data and has being used in a actual project.
[ترجمه گوگل]این یک حلال جدید برای داده های سریال ارائه می دهد و در یک پروژه واقعی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این مدل یک resolvent جدید برای داده های سریال ارائه می دهد و در یک پروژه واقعی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Building a telecommunication concentrative alarm system is the key resolvent of those problems.
[ترجمه گوگل]ساخت یک سیستم هشدار متمرکز مخابراتی راه حل اصلی این مشکلات است
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک سیستم هشدار دهنده ارتباط از راه دور کلید اصلی این مشکلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Analysed the shedding porcelain of enamel reaction jar, found the reason of shedding porcelain and resolvent.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل ریزش پرسلن شیشه واکنش لعاب، علت ریزش چینی و حلال را یافت
[ترجمه ترگمان]از ریختن ظروف چینی shedding of enamel، دلیل ریختن ظروف چینی و resolvent را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The CPA participant has the professional duty to discover and report the financial fraud of the corporations and it's the key resolvent to the failure of system to take on the professional duty.
[ترجمه گوگل]شرکت‌کننده CPA وظیفه حرفه‌ای کشف و گزارش تقلب مالی شرکت‌ها را دارد و این راه‌حل اصلی شکست سیستم در انجام وظیفه حرفه‌ای است
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان CPA دارای وظیفه حرفه ای برای کشف و گزارش تقلب مالی شرکت ها است و کلید اصلی شکست سیستم برای گرفتن وظیفه حرفه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حل (اسم)
resolution, dissolution, solution, resolvent

محلل (اسم)
resolvent, dissolvent, solvent

حل مسئله (اسم)
resolvent

حلال (صفت)
lawful, kosher, resolvent, solvent, licit, legit

تخصصی

[ریاضیات] حلال، واگشا

انگلیسی به انگلیسی

• substance which causes a material to separate into its constituent parts
causing materials to separate into their constituent parts

پیشنهاد کاربران

بپرس