requisite

/ˈrekwəzət//ˈrekwɪzɪt/

معنی: احتیاج، لازمه، شرط لازم، چیز ضروری، بایسته، ضروری
معانی دیگر: لازم، نیازین، مورد نیاز، چیز مورد نیاز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: required or essential.
مترادف: compulsory, essential, necessary, needed, needful, obligatory, required
متضاد: optional
مشابه: imperative, incumbent, indispensable, mandatory, prerequisite, vital

- If you've done the requisite reading and assignments, you should pass the exam easily.
[ترجمه mohammd] اگر شما مطالعه و تکالیف لازم و مورد نیاز را انجام داده اید، به راحتی در آزمون قبول می شوید. ( با موفقیت پشت سر می گذارید. )
|
[ترجمه گوگل] اگر خواندن و تکالیف لازم را انجام داده اید، باید امتحان را به راحتی قبول کنید
[ترجمه ترگمان] اگر مطالعه و تکالیف لازم را انجام داده اید، باید به راحتی آزمون را قبول کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: requisitely (adv.), requisiteness (n.)
• : تعریف: something that is essential or required.
مترادف: desideratum, essential, must, necessary, necessity, need, requirement, sine qua non
متضاد: option
مشابه: fundamental, imperative, qualification, want

جمله های نمونه

1. the requisite supplies for this journey
توشه های لازم برای این سفر

2. freedom of speech is the first requisite of free people
آزادی بیان اولین شرط لازم برای انسان های آزاده است.

3. Self-confidence is the first requisite to human greatness.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس اولین شرط عظمت انسان است
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس نخستین ضرورت برای عظمت بشری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He lacked the requisite skills for the job.
[ترجمه گوگل]او فاقد مهارت های لازم برای این کار بود
[ترجمه ترگمان]او فاقد مهارت های لازم برای این کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They failed to win the requisite twothirds majority.
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند دو سوم اکثریت لازم را کسب کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند اکثریت قریب به اتفاق آرا را به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She filled in the requisite paperwork.
[ترجمه گوگل]او مدارک لازم را پر کرد
[ترجمه ترگمان]اون پر از کاغذبازی لازم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Have you the requisite visa to enter Canada?
[ترجمه گوگل]آیا ویزای لازم برای ورود به کانادا را دارید؟
[ترجمه ترگمان]آیا ویزای مورد نیاز برای ورود به کانادا را دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She lacks the requisite experience for the job.
[ترجمه گوگل]او فاقد تجربه لازم برای کار است
[ترجمه ترگمان]او فاقد تجربه لازم برای این کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He hasn't got the requisite qualifications for the job.
[ترجمه گوگل]او شرایط لازم برای این کار را ندارد
[ترجمه ترگمان]اون صلاحیت لازم رو برای این کار نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A university degree has become a requisite for entry into most professions.
[ترجمه گوگل]مدرک دانشگاهی شرط لازم برای ورود به اکثر حرفه ها شده است
[ترجمه ترگمان]مدرک دانشگاهی برای ورود به بسیاری از حرفه ها لازم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He lacks the requisite qualifications.
[ترجمه گوگل]او فاقد صلاحیت های لازم است
[ترجمه ترگمان]او فاقد صلاحیت لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A good book is a requisite for long journeys.
[ترجمه گوگل]یک کتاب خوب لازمه سفرهای طولانی است
[ترجمه ترگمان]یک کتاب خوب برای سفره ای طولانی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Decision is a quality requisite to a commander.
[ترجمه گوگل]تصمیم یک شرط کیفی برای یک فرمانده است
[ترجمه ترگمان]این تصمیم کیفیت لازم برای یک فرمانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The requisite number of countries have now ratified the convention.
[ترجمه گوگل]اکنون تعداد لازم از کشورها این کنوانسیون را تصویب کرده اند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تعداد زیادی از کشورها این کنوانسیون را تصویب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An understanding of accounting techniques is a major requisite for the work of the analysts.
[ترجمه گوگل]درک تکنیک های حسابداری یک شرط اساسی برای کار تحلیلگران است
[ترجمه ترگمان]درک تکنیک های حسابداری یک پیش نیاز مهم برای کار تحلیلگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We supply every requisite for travel/all travelling requisites.
[ترجمه گوگل]ما همه نیازهای سفر/همه ملزومات سفر را تامین می کنیم
[ترجمه ترگمان]همه نیازهای لازم برای سفر \/ همه الزامات سفر را تامین می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احتیاج (اسم)
lack, requirement, need, necessity, penury, requisite

لازمه (اسم)
requisite, prerequisite

شرط لازم (اسم)
requisite, prerequisite

چیز ضروری (اسم)
requisite

بایسته (صفت)
required, necessary, needed, necessitous, requisite

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

تخصصی

[ریاضیات] لازم، لازمه

انگلیسی به انگلیسی

• necessity, something that is required
required, essential, necessary, needed
requisite means necessary for a particular purpose; a formal word.

پیشنهاد کاربران

requisite: لازم، ضروری
:SYN
required - needed - necessary
. e. g
The requisite difference in temperature between the bearing ring and shaft or housing depends on the degree of interference and the diameter of the bearing seat
چیز لازم ( برای )
اتم
شرط لازم
required things: وسایل مورد نیاز
in order to be one of the gang you need to have all the following requisite
برای اینکه عضو گروه بشی باید همه وسایل خواسته در {لیست} زیر رو داشته باشید
دوستان این کلمه زیاد معنی احتیاج نمیده
N= لازمه
Adj= لازم ، مورد نیاز ، ضروری
مستلزم
احتیاج
لازمه

بپرس