required

/riˈkwaɪərd//rɪˈkwaɪəd/

معنی: خواسته، ضروری، بایسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having to be done; demanded; not optional.

- Physical Education is a required course in many schools.
[ترجمه گوگل] تربیت بدنی در بسیاری از مدارس یک دوره الزامی است
[ترجمه ترگمان] تحصیل فیزیکی یک دوره مورد نیاز در بسیاری از مدارس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they required her affirmation of the fact
از او خواستند که واقعیت را اذعان کند.

2. he was required to go
به او دستور داده شد که برود.

3. his manager required him to be present
مدیر او تاکید کرد که حضور به هم رساند.

4. officers are required to salute their superiors
افسران ملزم هستند که به مافوق خود سلام بدهند.

5. the court required her to pay full restitution for the damages done
دادگاه او را ملزم کرد خسارات وارده را کلاملا جبران کند.

6. the king required to speak with him
پادشاه خواست که با او صحبت کند.

7. each farmer was required to serve his landlord
هر کشاورز ملزم بود که به ارباب خود خدمت کند.

8. slavish obedience was required
اطاعت برده وار الزام آور بود.

9. a driver's licence is required by law
طبق قانون گواهینامه رانندگی الزامی است.

10. the laws of decorum required that no blood be shed on the greek stage
اصول نزاکت چنین اقتضا می کرد که در صحنه ی نمایش های یونان هیچگونه خونریزی صورت نگیرد.

11. the speaker was twice required to pronounce on the subject of free speech
دو بار از سخنران خواسته شد که نظر خود را درباره ی آزادی بیان اعلام کند.

12. to exempt a student from a required course
دانشجویی را از درس اجباری معاف کردن

13. applicants should peruse the list of the required documents carefully
در خواست کنندگان باید با دقت فهرست مدارک لازم را مطالعه کنند.

14. at the first sign of snow or icing, cars are required to use chains
اتومبیل ها ملزم هستند که با اولین علامت برف یا یخبندان زنجیر ببندند.

15. everyone to whom much is given, of him will much be required
هرکه بامش بیش برفش بیشتر (آنانکه از نعمت های بیشتری برخوردارند باید سخاوت بیشتری داشته باشند)

16. Some persuasion would be required to overcome her scruples.
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر ظلم‌های او کمی متقاعد کردن لازم است
[ترجمه ترگمان]بعضی از persuasion برای غلبه بر scruples لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Few ministers have the nous or the instinct required to understand the ramifications.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از وزرا دارای هوس یا غریزه لازم برای درک پیامدها هستند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از وزرا به شکل غریزه و یا غریزه لازم برای درک این پیامدها را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Students are required to undertake simple experiments.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان ملزم به انجام آزمایشات ساده هستند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان ملزم به انجام آزمایش ها ساده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. According to traditions, the selectmen are required by law to perambulate the bounds every five years.
[ترجمه گوگل]طبق روایات، برگزیدگان طبق قانون موظفند هر پنج سال یک بار محدوده را مشخص کنند
[ترجمه ترگمان]طبق روایات، قانون selectmen هر پنج سال به تصویب قانون می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Total concentration is required with no distractions.
[ترجمه گوگل]تمرکز کامل بدون حواس پرتی مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]تمرکز کلی بدون هیچ گونه حواس پرتی مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Doctors are required to keep patients' records completely confidential .
[ترجمه گوگل]پزشکان موظفند سوابق بیماران را کاملاً محرمانه نگه دارند
[ترجمه ترگمان]پزشکان ملزم هستند که سوابق بیماران را کاملا محرمانه نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Part-time barman required. Hours and salary negotiable.
[ترجمه گوگل]باردار پاره وقت نیازمندیم ساعت و حقوق توافقی
[ترجمه ترگمان]متصدی بار به او نیاز داشت ساعت و حقوق مذاکره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواسته (صفت)
asked, demanded, requested, wanted, required, desired, begged, wished

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

بایسته (صفت)
required, necessary, needed, necessitous, requisite

تخصصی

[ریاضیات] مطلوب، مورد نظر، لازم

انگلیسی به انگلیسی

• demanded; needed, called for; commanded; made obligatory, necessitated

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : require
✅️ اسم ( noun ) : requirement
✅️ صفت ( adjective ) : required
✅️ قید ( adverb ) : _
Be required
ملزم بودن
ضروری، الزام آور
داده شده

نیاز مند
به انگلیسی میشه need
مورد لزوم
درخواست شده، مورد تقاضا
نیاز
نیاز داشتن

اجباری
ضروری
خواسته
بایسته
ملزم
حتما - الزامی
مورد نیاز
ضرورت
واجب
لازم
الزامی
مستلزم
نیازمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس