repressed

/riˈprest//rɪˈprest/

سرکوب شده، واپس رانده، سرکوفته، فروداشته، جلوگیری شده

جمله های نمونه

1. repressed conflicts
ناسازگاری های سرکوب شده

2. repressed desires
امیال سرکوب شده

3. It is anger that is repressed that leads to violence and loss of control.
[ترجمه گوگل]این خشم سرکوب شده است که منجر به خشونت و از دست دادن کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]این خشم است که منجر به خشونت و از دست دادن کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He repressed his natural sexual desires as sinful.
[ترجمه گوگل]او امیال جنسی طبیعی خود را به عنوان گناه سرکوب می کرد
[ترجمه ترگمان]امیال شهوانی خود را به عنوان گناه سرکوب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She repressed her desire to mention his name.
[ترجمه گلی افجه ] او تمایل خود به دانستن اسم ان مردرا سرکوب کرد
|
[ترجمه گوگل]او تمایل خود را برای ذکر نام او سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]او از این که نام خود را در میان بگذارد، به خود فشار می آورد تا نام خود را به زبان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He repressed a sudden desire to cry.
[ترجمه گوگل]او میل ناگهانی به گریه را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان دلش می خواست گریه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Brenda repressed the urge to shout at him.
[ترجمه گوگل]برندا اصرار به فریاد زدن بر سر او را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]براندا از میل به فریاد زدن به او جلوگیری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His childhood was repressed and solitary.
[ترجمه گوگل]دوران کودکی او سرکوب شده و تنها بود
[ترجمه ترگمان]دوران کود کیش به تنهایی و تنهایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For years he had successfully repressed the painful memories of childhood.
[ترجمه گوگل]او سال ها با موفقیت خاطرات دردناک دوران کودکی را سرکوب کرده بود
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که با موفقیت خاطرات دردناک کودکی را در خود سرکوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The military government repressed the striking workers.
[ترجمه گوگل]دولت نظامی کارگران اعتصابی را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]دولت نظامی کارگران اعتصابی را سرکوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. English people are notoriously repressed and don't talk about their feelings.
[ترجمه گوگل]انگلیسی ها به طور بدنامی سرکوب می شوند و در مورد احساسات خود صحبت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]مردم انگلیسی به طور رسمی از احساسات آن ها خودداری می کنند و درباره احساسات آن ها حرف نمی زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He repressed a shudder of disgust.
[ترجمه گوگل]لرزه ای از انزجار را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]او از بیزاری از بیزاری خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The little boy was repressed by his parents and seldom spoke.
[ترجمه گوگل]پسر کوچک توسط والدینش سرکوب می شد و به ندرت صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش از شنیدن این حرف خودداری کردند و به ندرت با هم صحبت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had long ago repressed the painful memories of his childhood.
[ترجمه گوگل]او مدت ها پیش خاطرات دردناک دوران کودکی خود را سرکوب کرده بود
[ترجمه ترگمان]مدت ها پیش خاطرات دردناک دوران کود کیش را در خود سرکوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some have charged that the Puritans were sexually repressed and inhibited.
[ترجمه گوگل]برخی ادعا کرده اند که پیوریتن ها از نظر جنسی سرکوب و منع شده اند
[ترجمه ترگمان]برخی ادعا کرده اند که پیرایشگران از نظر جنسی سرکوب شده اند و مهار شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• suppressed, restrained, controlled; subdued, quelled, quashed
repressed people try to stop themselves having natural feelings and desires, especially sexual ones.
a person's repressed feelings are the ones they do not allow themselves to know about consciously.
see also repress.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : repress
اسم ( noun ) : repression / repressiveness
صفت ( adjective ) : repressive / repressed
قید ( adverb ) : repressively
سرکوب شده - عقده ای - محدود شده - جلوگیری و فرو داشته شد - واپس مونده
adjective
[more repressed; most repressed]
1 : stopped from being expressed or remembered
◀️repressed sexuality/anger
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a repressed memory
2 : having feelings or desires that are not allowed to be expressed
◀️a repressed child
◀️a sexually repressed man
3 : kept under control by force
◀️a repressed minority
◀️RepressedGoneWild

سرکوب
اغوا کردن
خودمانی:آدم عقده ای
در ژنتیک مهار شدن

بپرس