relaxed

/rɪˈlækst//rɪˈlækst/

معنی: خاموش
معانی دیگر: روانشناسى : ارمیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: free of physical or mental tension.
متضاد: nervous, tense
مشابه: at ease

- She seems more relaxed since her promotion.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد او از زمان ترفیع خود آرام تر است
[ترجمه ترگمان] از ترفیع او بیشتر احساس آرامش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He walks with a relaxed stride.
[ترجمه لیندا] او با گام های اهسته و ارام راه میرود
|
[ترجمه گوگل] با گامی آرام راه می رود
[ترجمه ترگمان] با قدم های آهسته راه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: marked by or allowing relaxation.
مترادف: easy
متضاد: tense
مشابه: unhurried

- We enjoyed a relaxed brunch.
[ترجمه گوگل] ما از یک برانچ آرام لذت بردیم
[ترجمه ترگمان] ما از یه رستوران راحت لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: casual or informal in mood, tone, or style.
مشابه: easygoing, informal

- She has a relaxed style of leadership that most employees appreciate.
[ترجمه گوگل] او سبک رهبری آرامی دارد که اکثر کارمندان از آن استقبال می کنند
[ترجمه ترگمان] او سبک آزاد رهبری دارد که بیشتر کارکنان از آن قدردانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he relaxed his hold on my arm
بازویم را ول کرد (شل تر گرفت).

2. they relaxed the rigid immigration laws
آنان قوانین شدید مهاجرت را ملایم کردند.

3. her face relaxed into a smile
لبخندی به چهره اش آرامش بخشید.

4. the warm drink relaxed him
نوشیدنی گرم او را آرامش داد.

5. Everybody was in a very relaxed and jolly mood.
[ترجمه گوگل]همه در روحیه بسیار آرام و شادی بودند
[ترجمه ترگمان]همه در حال خوشی و نشاط بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sat in a relaxed pose.
[ترجمه گوگل]در حالتی آرام نشست
[ترجمه ترگمان]او در یک حالت آرام نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hotel had a lovely relaxed atmosphere .
[ترجمه گوگل]هتل یک فضای آرام دوست داشتنی داشت
[ترجمه ترگمان]هتل فضای راحت و راحتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You need to ensure that a patient feels relaxed enough to discuss things fully.
[ترجمه گوگل]شما باید اطمینان حاصل کنید که بیمار به اندازه کافی احساس آرامش می کند تا در مورد مسائل به طور کامل صحبت کند
[ترجمه ترگمان]باید اطمینان حاصل کنید که بیمار به اندازه کافی احساس آرامش می کند که به طور کامل در مورد مسائل بحث کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was in a relaxed, confident mood.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی آرام و مطمئنی بود
[ترجمه ترگمان]او در حالت آرامش و اطمینان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He looked relaxed and determined as he fended off questions from the world's Press.
[ترجمه گوگل]او آرام و مصمم به نظر می رسید و از سؤالات مطبوعات جهان جلوگیری می کرد
[ترجمه ترگمان]او آرام به نظر می رسید و مصمم بود که سوالات مطبوعات جهان را کنار بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jill has such a lovely relaxed temperament.
[ترجمه گوگل]جیل خلق و خوی آرام دوست داشتنی دارد
[ترجمه ترگمان]جیل چنین خلق و خوی ملایمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take a deep breath, and you will feel relaxed.
[ترجمه گوگل]یک نفس عمیق بکشید و احساس آرامش خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی بکشید و احساس راحتی خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They have a relaxed mode of life that suits them well.
[ترجمه گوگل]آنها حالت زندگی آرامی دارند که مناسب آنهاست
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حالت آرام از زندگی دارند که مناسب آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gail was lying in the sun looking very relaxed and happy.
[ترجمه گوگل]گیل زیر آفتاب دراز کشیده بود و بسیار آرام و خوشحال به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]گیل در آفتاب دراز کشیده بود و بسیار آرام و خوشحال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Self-confidence means being relaxed enough to allow your lover their personal space.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس به این معناست که به اندازه کافی آرام باشید تا به معشوق خود فضای شخصی خود را بدهید
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس به این معنی است که به اندازه کافی آسوده باشید تا به معشوق خود فضای شخصی خود را بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She seemed relaxed and in control of the situation.
[ترجمه گوگل]او آرام به نظر می رسید و اوضاع را کنترل می کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر راحت و در کنترل اوضاع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Did you feel comfortable and relaxed at the party?
[ترجمه گوگل]آیا در مهمانی احساس راحتی و آرامش داشتید؟
[ترجمه ترگمان]تو توی مهمونی احساس راحتی و آرامش کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I relaxed, letting the salt water buoy me up.
[ترجمه گوگل]آرام شدم و اجازه دادم آب نمک مرا شناور کند
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد و گذاشتم آب شور مرا از جا بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

انگلیسی به انگلیسی

• informal, not strict; at ease, calm; loose, slack
if you are relaxed, you are not at all worried or anxious.
a situation that is relaxed is calm and peaceful, and does not involve any hostility.
see also relax.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : relax
✅️ اسم ( noun ) : relaxation / relaxant
✅️ صفت ( adjective ) : relaxed / relaxing
✅️ قید ( adverb ) : _
بدون غم و غصه ، عاری از هرگونه فکر و خیال واسوده خاطر
Empress's relaxed
آسوده خاطر، آسوده، بی خیال، آرام
ساده ، راحت
در حقوق قراردادها:گاهی به معنی تعدیل قرارداد معنی میدهد
آسوده _راحت
خونسرد _ آرام
در هیپنوتیزم به حالتی می گویند که فرد به آرامش رسیده و به خلسه وارد می شود
Adjective :
آسوده خاطر
خاطرجمع
آرام
دارای آرامش خیال
خاموش
خاطر جمع
خاطر جمع شدن
آرام راحت
روشن فکر
خاموش
خونسرد ، آرام
در مورد افراد یعنی آدم آسوده خاطر
استراحت کردن
آرام شده
آرامش - استراحت کردن
آرام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس