refined

/rəˈfaɪnd//rɪˈfaɪnd/

معنی: لطیف، مهذب، پالوده
معانی دیگر: پالایش شده، پالیده، تصفیه شده، بیخته، وش کرده، تخلیص شده، خالص، ناب، سره، فرهیخته، پاکانده، با معرفت، منزه، پیراسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: refinedly (adv.), refinedness (n.)
(1) تعریف: displaying qualities of good breeding or sensitivity of feeling or taste.
مترادف: cultivated, cultured, discriminating, fine, genteel, polite, well-bred, well-mannered
متضاد: churlish, coarse, common, crass, crude, gauche, gross, inelegant, plebeian, rugged, tasteless
مشابه: civilized, dainty, debonair, decorous, delicate, elegant, exquisite, gentlemanly, gracious, ladylike, polished, smooth, suave, tasteful, urbane

- He worried that he was not good enough for such a refined young lady.
[ترجمه نون الف] او نگران این بود که برای چنین خانم جوان آراسته ای به اندازه کافی مناسب نباشد.
|
[ترجمه گوگل] او نگران بود که برای چنین بانوی جوان باصفای کافی نیست
[ترجمه ترگمان] او نگران این بود که برای چنین خانم جوان آراسته ای برای او مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His taste in wine is more refined than mine.
[ترجمه گوگل] ذائقه او در شراب از من تصفیه شده تر است
[ترجمه ترگمان] سلیقه او در شراب بهتر از مال من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without coarseness, roughness, or vulgarity.
مترادف: decent, elegant
متضاد: cheap, churlish, coarse, common, crass, crude, earthy, gross, raw
مشابه: couth, debonair, exquisite, polite, tasteful, urbane

- Eating with your feet propped on the table is not at all refined behavior.
[ترجمه گوگل] غذا خوردن در حالی که پاهای خود را روی میز قرار داده اید، اصلاً رفتار تصفیه شده ای نیست
[ترجمه ترگمان] خوردن با پاهای خود روی میز هیچ رفتار مطلوبی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She finds these symphony concerts and other refined entertainments utterly boring.
[ترجمه گوگل] او این کنسرت های سمفونیک و دیگر سرگرمی های تصفیه شده را کاملا خسته کننده می یابد
[ترجمه ترگمان] او این کنسرت های سمفونی و سایر تفریحات refined را به کلی خسته کننده می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: precise or exact to a fine degree.
مترادف: exact, precise
متضاد: crude
مشابه: discriminating, subtle

- This issue deserves a refined explanation.
[ترجمه گوگل] این موضوع شایسته توضیح دقیق است
[ترجمه ترگمان] این موضوع سزاوار یک توضیح کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. refined gold
طلای ناب

2. refined sugar
شکر پالایش شده

3. he further refined his poetic style
سبک شعری خود را ناب تر کرد.

4. oil is refined in several places in iran
در چندین جای ایران نفت پالایش می شود.

5. criminals who were refined by faith and good deeds
تبهکارانی که ایمان و اعمال خیر آنها را تزکیه کرده بود

6. a new wrinkle whereby smoke is refined
روش تازه ای که توسط آن دود پالایش می شود.

7. actually, much of the nutritive material was refined out of the food
بخش عمده ی مواد مغذی عملا از غذا بیرون آورده می شود.

8. the design of the new engine needs to be refined further
طراحی موتور جدید نیاز به اصلاح بیشتری دارد.

9. Let him be cordial in his ways and refined in conduct ; thereby full of joy he will make an end of ill.
[ترجمه گوگل]بگذارید در راهش صمیمانه و در رفتارش پاک باشد بدین ترتیب او پر از شادی بیماری را پایان خواهد داد
[ترجمه ترگمان]بگذارید در رفتارش با ادب و نزاکت رفتار کند، و از این جهت سرشار از شادی و شادی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sugar, oil and metals are refined before use.
[ترجمه گوگل]شکر، روغن و فلزات قبل از استفاده تصفیه می شوند
[ترجمه ترگمان]شکر، روغن و فلزات قبل از استفاده اصلاح می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Beneath his refined manners and superficial elegance lay something treacherous.
[ترجمه گوگل]در زیر آداب و رسوم و ظرافت ظاهری او چیزی خائنانه نهفته بود
[ترجمه ترگمان]در زیر آداب و رسوم ظاهری و ظرافت ظاهری، چیزی خطرناک وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has refined her playing technique over the years.
[ترجمه گوگل]او در طول سال ها تکنیک نوازندگی خود را اصلاح کرده است
[ترجمه ترگمان]او روش نوازندگی او را در طول سال ها اصلاح کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was a lady of very refined tastes.
[ترجمه گوگل]او خانمی بود با سلیقه بسیار
[ترجمه ترگمان]او زنی بود که سلیقه بسیار مطبوعی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This technique was then adapted and refined by the more sophisticated cultures of the ancient world.
[ترجمه گوگل]این تکنیک سپس توسط فرهنگ های پیچیده تر دنیای باستان اقتباس و اصلاح شد
[ترجمه ترگمان]سپس این روش با فرهنگ های پیچیده تر جهان باستان تطبیق داده و اصلاح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Surgical techniques are constantly being refined.
[ترجمه گوگل]تکنیک های جراحی به طور مداوم در حال اصلاح هستند
[ترجمه ترگمان]روش های جراحی به طور مداوم اصلاح می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They had a very refined apparatus.
[ترجمه گوگل]آنها دستگاه بسیار پیشرفته ای داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها وسایل very داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

مهذب (صفت)
polite, cultured, reformed, refined

پالوده (صفت)
refined

تخصصی

[شیمی] پالوده، پالایش شده، پالیده، تصفیه شده، بیخته، وش کرده، تخلیص شده، خالص، ناب، سره
[عمران و معماری] پالوده - پاک شده - تصفیه شده - تمیز کرده

انگلیسی به انگلیسی

• purified, filtered, distilled; cultivated, civilized, having fine manners or style
refined people are very polite and well-mannered.
a machine or process that is refined has been carefully developed to be made very efficient.
a refined substance has been made pure by having other substances removed from it.
see also refine.

پیشنهاد کاربران

انتخاب شده: زمانی که از میان چندین گزینه یا کاندیدا، تعداد مشخصی انتخاب می شوند تا مدنظر قرار بگیرند. به گروه یا افراد یا موارد انتخاب شده از میان سایرین گفته می شود.
برگزیده: به معنای انتخاب شده از میان یک گروه یا گزینه های متعدد. به معنای پذیرفته شده
دقیق
ساده
it is played in accompaniment to a refined dance for begining dancers
این ( قطعه موسیقی ) را برای رقص ساده برای رقاصان نوآموز مینوازند
پالوده
تصفیه شده، خالص
تعالی.
فرهیخته،
صاف شدن یک انحنا
منزه، پیراسته، مهذب
- - - - - - - - - -
۱: آزاد کردن ( چیزی، مانند فلز، شکر، یا نفت ) از ناخالصی ها و یا مواد ناخواسته.
۲: رهایی از نقص اخلاقی: تعالی.
...
[مشاهده متن کامل]

۳: بهبود یا بی نقص یا اصلاح کردن یک سبک شاعرانه.
۴: کاهش قدرت و شدت.
۵: رها کردن از چیزی که خشن، مبتذل و ناهنجار است.

۱. خالص و تصفیه شده
۲. دقیق
۳. باکلاس و با نزاکت
Such a refined name for a boy
مصفی/مصفا
در ریاضی به معنای سره می باشد ( مثلا زیر مجموعه ی سره )
بی غل و غش
بهبود یافته
با کیفیت تر شده
اصلاح شده
مصطلح: شسته رفته، تر و تمیز، صاف و پوس کنده
exact
precise to a fine degree
characterized by discriminating taste and broad knowledge as a result of development or education
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس