redeem

/rəˈdiːm//rɪˈdiːm/

معنی: از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن
معانی دیگر: پس خریدن، پس خرید کردن، (به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، باز به دست آوردن، (رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن، (با پرداخت پول) گروگان یا اسیر را آزاد کردن، (از گناه) رهانیدن، رستگار کردن، رستن، (به وعده) وفا کردن، جبران کردن، تاوان پس دادن، شیانیدن، (با پوزش یا جبران) دوباره خود را مقرب کردن، در دل جا کردن، عزیز کردن، (خود را) به وضع اول برگرداندن، توجیه کردن، ویچاردن، ارزشمند نمایاندن، نجات دادن، بخشیدن، اسکناس را تبدیل به سکه یا شمش طلا یا نقره کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: redeems, redeeming, redeemed
(1) تعریف: to pay off (a debt).
مترادف: discharge, pay off, repay
مشابه: fulfill, liquidate, offset, repair, requite, satisfy

- His inheritance helped him redeem his debts.
[ترجمه ب گنج جو] ارث و میراثی که بهش رسید کمکش کرد تا قرضاشو پس بده.
|
[ترجمه گوگل] ارث او به او کمک کرد تا بدهی هایش را بپردازد
[ترجمه ترگمان] وراثت او به او کمک کرد تا قرض های خود را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to recover (property or the like) by paying off a debt.
مترادف: recover, retrieve
متضاد: pawn
مشابه: repair

- As soon as he got his first paycheck, he redeemed his guitar at the pawn shop.
[ترجمه مری] به محض اینکه حقوقش را گرفت، گیتارش را از گرو مغازه در آورد.
|
[ترجمه ب گنج جو] اولین چک دریافت حقوقشو که گرفت مستقیم گیتارشو از مغازه ای که گرو گذاشته بود پس گرفت.
|
[ترجمه گوگل] به محض دریافت اولین چک حقوق، گیتار خود را در مغازه گروفروشی بازخرید کرد
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه حقوقش را گرفت، گیتارش را در مغازه گرو گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to convert (a coupon or securities) into cash or goods.
مترادف: exchange
مشابه: cash, collect on, liquidate

- I redeemed my coupon for a free pizza.
[ترجمه آرینا] من کوپنم رو برای یه پیتزا رایگان گرو گذاشتم
|
[ترجمه نرگس محمدی] مفهومش میشه کوپنم رو برای یه پیتزای رایگان خرج کردم ولی معنای لغویش میشه که کوپنم رو با یک پیتزای رایگان تبادل کردم
|
[ترجمه گوگل] من کوپنم را برای یک پیتزا رایگان استفاده کردم
[ترجمه ترگمان] من coupon رو برای یه پیتزای مجانی از گرو درآوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to balance or make up for.
مترادف: atone for, offset
مشابه: alleviate, balance, compensate, defray, redress

- Her husband's stodginess was redeemed by his good humor.
[ترجمه مهدی] بی حوصلگی شوهرش با شوخ طبعی او جبران شد
|
[ترجمه اسحاقی] حالت ملال انگیز شوهرش ، با شوخ طبعی او جبران میشد.
|
[ترجمه گوگل] خست شوهرش با شوخ طبعی او جبران شد
[ترجمه ترگمان] شوخ طبعی شوهرش با خلق و خوی خوبش از گرو رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She made a stupid remark as they were sitting down, but she redeemed herself during dinner.
[ترجمه آرینا] وقتی که اونها نشسته بود او حرف احمقانه ای زد ، اما در هنگام شام خود را نجات داد
|
[ترجمه اسحاقی] هنگامیکه نشسته بودند ، او حرف احمقانه ای بیان کرد ، اما در طول شام اشتباهش را جبران کرد.
|
[ترجمه گوگل] او در حالی که آنها نشسته بودند اظهارات احمقانه ای کرد، اما هنگام شام خود را نجات داد
[ترجمه ترگمان] موقعی که نشسته بودند، حرف احمقانه ای زد، اما در طول شام خود را از آن نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to buy or obtain the freedom or release of, as by ransom.
مترادف: ransom
مشابه: deliver, free, liberate

(6) تعریف: to restore the honor, worth, or reputation of.
متضاد: disgrace, ruin

- Once hated, his successful reforms redeemed him in the eyes of the people.
[ترجمه آرینا] وقتی مورد نفرت بود ، اصلاحات موفقش او رو در چشم مردم مقرب کرد
|
[ترجمه گوگل] زمانی که منفور بود، اصلاحات موفقیت آمیز او او را در چشم مردم رستگار کرد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که از او نفرت داشت، اصلاحات موفق او، او را از نظر مردم نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to save or deliver from sin or divine retribution.
مترادف: absolve, save
مشابه: deliver, reform, rescue

جمله های نمونه

1. to redeem a blunder
اشتباه را جبران کردن

2. you can redeem your bonds at our central office
اوراق قرضه را می توانید در اداره ی مرکزی ما نقد کنید.

3. he wanted to redeem the house which he had sold the year before
او می خواست خانه ای را که پارسال فروخته بود پس بخرد.

4. soon, i am going to redeem the mortgage on my house
به زودی خانه ی خود را از رهن در خواهم آورد.

5. he came to this world to redeem us from sin
او برای رهانیدن ما از گناه به این جهان آمد.

6. She is going to redeem her diamond ring.
[ترجمه گوگل]او می خواهد انگشتر الماس خود را بازخرید کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد حلقه الماس خود را از گرو درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Work is the way that people seek to redeem their lives from futility.
[ترجمه اسحاقی] کار کردن روشی است که اشخاص جستجو می کنند برای آنکه زندگی خود را از پوچی و بی ثمری نجات دهند.
|
[ترجمه گوگل]کار راهی است که مردم به دنبال آن هستند تا زندگی خود را از بیهودگی نجات دهند
[ترجمه ترگمان]کار روشی است که مردم به دنبال رهایی جانشان از بیهودگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can redeem the coupon at any store.
[ترجمه گوگل]می توانید کوپن را در هر فروشگاهی بازخرید کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید coupon را از هر فروشگاهی خلاص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The excellent acting wasn't enough to redeem a weak plot.
[ترجمه گوگل]بازی عالی برای جبران یک طرح ضعیف کافی نبود
[ترجمه ترگمان]این اقدام عالی به اندازه ای نبود که نقشه ضعیفی را از گرو درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are penalties if you want to redeem your mortgage early.
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید وام مسکن خود را زودتر بازخرید کنید جریمه هایی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهید وام مسکن خود را زود از گرو درآورید، جریمه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jesus Christ came to redeem us from sin.
[ترجمه گوگل]عیسی مسیح آمد تا ما را از گناه نجات دهد
[ترجمه ترگمان]خدای من، مسیح اومد که ما رو از گناه نجات بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She managed to save enough money to redeem her jewellery from the pawn shop.
[ترجمه Parwana] او توانست پول کافی بدست آرد تا جواهرات خود را از گرو خلاص کند
|
[ترجمه گوگل]او توانست پول کافی پس انداز کند تا جواهراتش را از مغازه گروفروشی بازخرید کند
[ترجمه ترگمان]او توانست به اندازه کافی پول پس انداز کند تا جواهرات خود را از مغازه رهنی گرو بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government found itself unable to redeem its election pledges.
[ترجمه گوگل]دولت نتوانست تعهدات انتخاباتی خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]دولت خود را قادر به جبران وعده های انتخاباتی خود نیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He tried to redeem the bank loan two years ago.
[ترجمه گوگل]او دو سال پیش سعی کرد وام بانکی را بازپرداخت کند
[ترجمه ترگمان]او دو سال پیش سعی کرد وام بانک را از گرو درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The amount required to redeem the mortgage was £3558
[ترجمه گوگل]مبلغ مورد نیاز برای بازخرید وام مسکن 3558 پوند بود
[ترجمه ترگمان]مبلغ مورد نیاز برای بازپرداخت وام مسکن ۳۵۵۸ پوند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has a chance to redeem himself after last week's mistakes.
[ترجمه گوگل]او این شانس را دارد که پس از اشتباهات هفته گذشته خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]او فرصت دارد بعد از اشتباه ات هفته گذشته خودش را از شر او خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He was able to redeem his watch from the pawnshop.
[ترجمه گوگل]او توانست ساعت خود را از رهنی بازخرید کند
[ترجمه ترگمان]او می توانست ساعتش را از مغازه رهنی گرو درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The eyes redeem the face from ugliness.
[ترجمه گوگل]چشم ها صورت را از زشتی ها نجات می دهند
[ترجمه ترگمان]نگاهش چهره را از حالت زشتی بیرون می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Christ came to Earth to redeem us from our sins.
[ترجمه گوگل]مسیح به زمین آمد تا ما را از گناهانمان نجات دهد
[ترجمه ترگمان]مسیح به زمین آمد تا ما را از sins رهایی بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از گرو در اوردن (فعل)
redeem

رهایی دادن (فعل)
rescue, redeem

باز خریدن (فعل)
redeem

تخصصی

[حقوق] باز خرید کردن، از رهن درآوردن، فک رهن کردن، مستهلک کردن وام، فروش سهام و اوراق بهادار

انگلیسی به انگلیسی

• pay off, settle a debt through payment; regain through payment; convert an item into its cash value; deliver from sin or evil; fulfill, carry out; make amends
when something redeems a bad thing or situation, it prevents it from being completely bad.
if you redeem yourself, you do something that gives people a good opinion of you again after you have behaved badly.
if you redeem something, you get it back from someone by repaying them money that you have borrowed from them; a technical use.

پیشنهاد کاربران

فک رهن، آزاد کردن
فرضا شما کارت خرید کالا ( کارت هدیه، بن کتاب، بن تحفیف ) دارید. در ازای اون کارت می توانید کالا را بدون پرداخت پول خریداری کنید.
مثال:
. Amazon Gift Cards are tax - free and highly liquid and can be redeemed for anything in the Amazon store
...
[مشاهده متن کامل]

کارت های هدیه آمازون معاف از مالیات و دارای نقدینگی بالا هستند و می توان از آنها برای خرید هرچیزی، تقریبا تمام کالاهای فروشگاه آمازون استفاده کرد.

دِین ادا کردن
از بدی چیزی کم کردن
ینی چیزی که بده رو بهتر جلوه بدی
جبران کردن ( مخصوصاً بخاطر گندی که زده )
تبدیل کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : redeem
✅️ اسم ( noun ) : redemption
✅️ صفت ( adjective ) : redemptive / redemptory / redeemable
✅️ قید ( adverb ) : _
گرو گذاشتن - - > Pawn
از گرو در آوردن - - > Redeem
دوباره خریدن
The decision to rebuke the Saudis without punishing Prince Mohammed directly was the result of a weekslong debate among aides to Mr. Biden, who during the 2020 campaign called Saudi Arabia a “pariah” state with “no redeeming social value.
۱. بازخریدن / پس خریدن
۲. بازپرداخت کردن
۳. انجام دادن
۴. آزاد کردن / از گرو درآوردن / فک رهن
۵. جبران کردن / اصلاح کردن
۶. وفا کردن ( به قول )
فک رهن کردن
1 - جبران کردن اشتباه، compensate, make up
If you redeem yourself, you make up for wrongs by doing something that makes you seem good again
like when after being irritable and snappy with your grandmother, you redeem yourself by bringing her flowers and apologizing
...
[مشاهده متن کامل]

2 - از گرو یا رهن درآوردن gain or regain possession of ( something ) in exchange for payment.
"his best suit had been redeemed from the pawnbrokers"

جبران کردن یک اشتباه
( از گناه ) رهانیدن
"Jesus, " said the priest, "saved and redeemed mankind by taking our sins upon himself. "
Christians believe that Jesus Christ came to redeem us from sin.
( به وعده ) وفا کردن، ( به قول ) عمل کردن
The government found itself unable to redeem its election pledges.
کم کردن اثر بد چیزی، جبران کردن
بازخرید.
[بازی های رایانه ای] فعال سازی
دوباره احیا کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس