recollect

/ˌrekəˈlekt//ˌrekəˈlekt/

معنی: بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن
معانی دیگر: به یاد آوردن، به خاطر آوردن، تجدید خاطر کردن، به یاد داشتن، بخاطر اوردن، تمرکز قوا دادن،فکر را متمرکز کردن، خود را آرام کردن،بر خود مسلط شدن، دوباره گردآوری کردن،دوباره جمع کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recollects, recollecting, recollected
• : تعریف: to retrieve or be able to retrieve from memory; recall; remember.
مترادف: recall, remember
متضاد: forget
مشابه: evoke, summon, think

- I recollect some scenes from the movie very well.
[ترجمه A.A] من بعضی از صحنه های فیلم را خیلی خوب به خاطر میارم
|
[ترجمه گوگل] صحنه هایی از فیلم را خیلی خوب به خاطر دارم
[ترجمه ترگمان] چند تا صحنه از فیلم را خوب به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you recollect seeing them at the festival last spring?
[ترجمه A.A] یادت میاد آنها را در جشنواره بهار پارسال دیدیم
|
[ترجمه گوگل] آیا به یاد می آورید که آنها را در جشنواره بهار گذشته دیده اید؟
[ترجمه ترگمان] آیا به خاطر دارید که بهار گذشته ایشان را در جشن دیده بودید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't recollect meeting his wife before.
[ترجمه A.A] من به خاطر نمیارم همسرش را قبلا ملاقات کرده باشم
|
[ترجمه گوگل] یادم نمی آید قبلا با همسرش ملاقات کرده باشم
[ترجمه ترگمان] به خاطر ندارم که قبلا با همسرش ملاقات کرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She can't recollect their visiting her while she was in the hospital.
[ترجمه گوگل] او نمی تواند به خاطر بیاورد که وقتی او در بیمارستان بود به ملاقاتش رفته بودند
[ترجمه ترگمان] وقتی در بیمارستان بود، نمی توانست به خاطر بیاورد که او را ملاقات کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: recollective (adj.), recollectively (adv.)
• : تعریف: to recall past events or things; remember.
مترادف: remember, reminisce
متضاد: forget
مشابه: contemplate, hark back, think

- Sometimes I look at the albums and just try to recollect.
[ترجمه گوگل] گاهی اوقات به آلبوم ها نگاه می کنم و فقط سعی می کنم به خاطر بیاورم
[ترجمه ترگمان] گاهی به آلبوم های خود نگاه می کنم و سعی می کنم به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-collects, re-collecting, re-collected
مشتقات: re-collection (n.)
(1) تعریف: to collect or gather once more.

(2) تعریف: to calm, compose, or rally (oneself).

جمله های نمونه

1. i can't recollect his name
نمی توانم نام او را به خاطر بیاورم.

2. All I recollect is a grey sky.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که به یاد دارم یک آسمان خاکستری است
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر دارم که آسمان خاکستری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I can't recollect the exact words.
[ترجمه گوگل]کلمات دقیق را به خاطر نمی آورم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم کلمات دقیق را به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As far as I recollect, you came late.
[ترجمه گوگل]تا اونجایی که یادمه دیر اومدی
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که یادم می آید، دیر آمدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I cannot recollect where we met.
[ترجمه گوگل]نمی توانم به یاد بیاورم که کجا ملاقات کردیم
[ترجمه ترگمان]یادم نمی آید که کجا همدیگر را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't seem to recollect where we met.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد به یاد بیاورم که کجا ملاقات کردیم
[ترجمه ترگمان]به نظرم یادم نمی اید کجا همدیگر را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She could not recollect being there.
[ترجمه گوگل]او نمی‌توانست آنجا را به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]نمی توانست به یاد بیاورد که در آنجا حضور دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As far as I can recollect, his father was a surgeon at that time.
[ترجمه گوگل]تا جایی که یادم می آید، پدرش در آن زمان جراح بود
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که یادم می آید پدرش در آن زمان یک جراح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can you recollect his name?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید نام او را به خاطر بیاورید؟
[ترجمه ترگمان]اسم او را به خاطر دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As far as I can recollect, she wasn't there on that occasion.
[ترجمه گوگل]تا آنجا که من به یاد دارم، او در آن مناسبت آنجا نبود
[ترجمه ترگمان]تا اونجایی که یادم میاد، اون موقع اونجا نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As far as I can recollect, his name is Edward.
[ترجمه گوگل]تا جایی که یادم می آید اسمش ادوارد است
[ترجمه ترگمان]تا جایی که یادم می آید اسمش ادوارد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No one can recollect her leaving.
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی تواند رفتن او را به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس یادش نمی آید که او از اینجا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I recollect that you denied it.
[ترجمه گوگل]یادم هست که تکذیب کردی
[ترجمه ترگمان]به خاطر دارم که انکار کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I don't recollect what he said.
[ترجمه گوگل]یادم نمیاد چی گفت
[ترجمه ترگمان]یادم نمی اید چه گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She can recollect meeting the king.
[ترجمه گوگل]او می تواند ملاقات با پادشاه را به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان] اون میتونه به خاطر داشته باشه که با پادشاه ملاقات کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بخاطر آوردن (فعل)
call up, mind, recall, remember, recollect, reminisce

مستغرق شدن در (فعل)
recollect

دوباره جمع کردن (فعل)
recollect

در بحر تفکر غوطه ور شدن (فعل)
recollect

انگلیسی به انگلیسی

• remember, bring back into memory, recall
if you recollect something, you remember it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس